توضیحی در مورد آیه شریفة «الْخَبیثاتُ لِلْخَبیثینَ وَ الْخَبیثُونَ لِلْخَبیثاتِ وَ الطَّیِّباتُ لِلطَّیِّبینَ وَ الطَّیِّبُونَ لِلطَّیِّباتِ...»
در مورد آیه شریفه «الْخَبیثاتُ لِلْخَبیثینَ وَ الْخَبیثُونَ لِلْخَبیثاتِ وَ الطَّیِّباتُ لِلطَّیِّبینَ وَ الطَّیِّبُونَ لِلطَّیِّباتِ أُولئِکَ مُبَرَّؤُنَ مِمَّا یَقُولُونَ لَهُمْ مَغْفِرَةٌ وَ رِزْقٌ کَریمٌ»(النور:26) تاکنون برای خیلی از افراد سوال شده است و این آیه باعث ایجاد شبهه و سوال شده است؛ که اگر آیه این است؛ پس چرا ما موارد نقض زیادی را چه در بین خودمان و بین دوستان و آشنایان چه حتی در موارد تاریخی مانند برخی أنبیاء(ع) و ائمه(ع) میبینیم؟ حتی برخی از افراد فراتر از یک شبهه یا سوال عادی در عدالت خداوند متعال برایشان شک ایجاد میشود؛ که اگر آیه این است و محتوای آیه این است پس چرا فلان دختر پاک معصوم بقول معروف آفتاب مهتاب ندیده نصیب بهمان پسر لات بی سر و پای که اهل هزار و یک غلط بوده است شده یا بالعکس چرا فلان پسر پاک معصوم عفیف چشم و گوش بسته نصیب بهمان دختر افریته شده است؟ میگویند ما که بطور کل به عدالت خدا شک کردیم و امثال اینطور تعابیر.
إن شاءالله به حول و قوه الهی در این پست توضیحاتی را راجع به این آیهی شریفه و بررسی و تحلیلش عرض خواهیم کرد که اگر دوستان کامل و با دقت بخوانند؛ إن شاءالله این اشکال و شبههشان برطرف شود.
دلیل پدید آمدن این سوال و این شبهه این است که اولاً آیه را به معنای قطعیای که در ذهن دارند؛ تصور کردهاند ثانیاً این آیه را ناظر به یک سنت تکوینی حاکم بر عالم خلقت گرفتهاند. ثالثاً طیب و خبیث را صرفاً در ناحیه مسائل جنسی میبینند. و رابعاً این را یک سنت لایتخلف الهی میدانند. که در همگی موارد مناقشه وجود دارد.
اما توضیح بیشتر مطلب:
1- معنای آیه واضح نیست. در واقع آیه از متشابهات قرآنی هست نه محکمات. در فرق بین محکمات و متشابهات گفته شده است که محکمات آیاتی هستند که فقط یک معنی برای آنها متصور است و یک فهم و برداشت و معانی آیه واضح و مسلم است؛ بر خلاف متشابهات که احتمالات معانی متعددی در مورد آنها وجود دارد. حال این آیه نیز از متشابهات هست پس احتمالات معانی متعددی برایش وجود دارد: در واقع ظاهراً در روایات و بین مفسرین 3 معنی برای این آیه بیان شده است:
الف- کلام خبیث از آن مردمان خبیث و مردمان خبیث از آن کلام خبیث و کلام طیب از آن مردمان طیب و مردمان طیب از آن کلام طیب. اما این یعنی چه؟ یعنی اقوال و کلمات زشت و رکیک و بد را افراد خبیث به زبان میآورند و افراد خبیث و بدطینت حرف زدنشان نیز بد هست. بر عکس مردمان نیکوسرشت و نیکوخصال کلمات و اقوال نیکو بر زبان جاری میکنند و کلمات نیک و طیب نیز از دهان مردمان خوب خارج میشود. به همین خاطر اگر ببینیم آدمی خیلی خوب و اخلاقی و به قول معروف بچه مثبت حرفی زشت و رکیک بزند میگوییم اینطور حرف زدن و این کلام به تو نمیآید.
ب- مانند مورد الف اما اینبار در مورد افعال هست. یعنی آدم های خوب کارهایشان نیز خوب و انسانهای بد کارهایشان نیز بد است. به همین خاطر می بینیم اگر زمانی یک آدم بد ارازل لاتی مثلاً یک کار خوبی بکند تعجب میکنیم که فلانی این کار خوب و مثبت را کرده است؟ و بالعکس در مورد کار بدی که آدم خوبی بکند میگوییم شما که آدم خوبی بودی شما دیگر چرا؟!
ج- آخرین معنی همین معنیای هست که در ذهن مردم هست که مردان خوب برای زنان خوب و زنان خوب برای مردان خوب و مردان بد برای زنان بد و زنان بد برای مردان بد.
2- اگر بپذیریم معنای آیه همان مورد ج هست یعنی در مورد زن و مرد هست حال نوبت به این میرسد که بررسی کنیم که آیه ناظر به یک سنت تکوینی حاکم بر عالم خلقت هست یا یک حکم تشریعی هست؟
یعنی چه؟ یعنی باید دید اینجا خدا دارد دستور میدهد که ای شما آقا پسر یا دختر خانمی که آدم خوبی هستی آدم مومن و مقیدی هستی شما نباید با یک آدم هرزه لات بی سر و پا ازدواج بکنی. نه شما باید با یکی مثل خودت ازدواج بکنی.
اگه به معنی دستوری باشد خب ممکن است کسی بدلیل غفلت خودش یا بدلیل کم تحقیق کردن خودش یا بدلیل یا به هر دلیل دیگری از این حکم تخلف بکند.
یک میگوییم نه این آیه دارد یک سنت تکوینی حاکم بر عالم خلقت را دارد بیان میکند که اگر این باشد خودش دوباره به دو طریق میشود معنی کرد:
یک موقع میگوییم خدا یک سری ساز و کارهایی در عالم خلقت قرار داده است که اصولاً اجازه نمیدهد یک دختر بد به پسر خوب برسد یا یک پسر بد به دختر خوب برسد. نه دختر بد برای پسر بد و دختر خوب برای پسر خوب.
که باز ظاهراً خیلی از افراد همچین معنیای در ذهن دارند.
یک موقع میگوییم منظور از این سنت تکوینی این است که انسانها بطور ذاتی و طبیعی خودشان تمایل دارند با یکی مثل خودشان ازدواج بکنند و بروند سمت یکی مثل خودشان که ربطی به اجازه دادن خدا هم ندارد. یعنی فرضاً من نوعی که پسری هستم آزاد و بی بند بار در بحث جنسی و حدود ارتباطات با نامحرم خب من میروم دنبال یکی مثل خودم هیچ وقت من سراغ کسی که اصولاً اسم پسر تا حالا به گوشش نخورده است حتی با پسرخالهاش هم مثلاً تا حالا 2 کلمه حرف نزده است. نه میروم دنبال کسی مثل خودم که باز و اپن باشد.
به قول همhن ضربالمثل معروف " نوریان مر نوریان را طالبند" و" ناریان مر ناریان را جاذبند" و ضرب المثل معروف" کند همجنس با همجنس پرواز" و همچنین ضرب المثلى که در عربى معروف است:" السنخیة علة الانضمام" همه اشاره به یک سنت تکوینى است که" ذره ذره موجوداتى را که در ارض و سما است در بر مىگیرد که جنس خود را همچو کاه و کهرباء جذب مىکنند".
که ظاهر آیه باز مبهم هست و با قطعیت نمیشود گفت کدام یک از این 3 معنی مد نظر است.
3- اگر پذیرفتیم مورد ج در بند 1 مد نظر است نوبت به بررسی این مطلب میرسد که آیا طیب و خبیثی که در آیه گفته شده است فقط ناظر به مسأله جنسی و ارتباطات با نامحرم هست یا همگی مصادیق طیب و خبیث ملاک است؟!
ممکن است مثلاً دختری باشد که در بحث جنسی و ارتباطات با نامحرم خیلی خیلی رعایت کرده و به قول معروف آفتاب مهتاب ندیده است؛ اما مثلاً فوقالعاده آدم بداخلاقی هست یا اصلاً نمیتواند جلوی زبانش را بگیرد و فحش میدهد، غیبت میکند، تهمت میزند و ... . خب این آدم درست است از بعد جنسی آدم طیبی هست اما در بعد زبان و اخلاق خیلی هم آدم خبیثی هست. پس ممکن است گیر انسانی بیفتد که اخلاقش خوب است زبانش هم به اختیارش است اما در بحث جنسی خیلی طیب نبوده. خب اینجا شاید نشود اشکال گرفت که چرا این دختر که آفتاب مهتاب ندیده بوده است گیر آدمی افتاده که 10 تا دوست دختر داشته است فرضاً و با نصف دوست دخترهایش رابطه جنسی هم برقرار کرده است مثلاً. نه چون هر کدام از این دختر و پسر از بعدی خبیث هستند و بعدی دیگر طیب.
البته با در نظر گرفتن سیاق آیات و آیات قبل به نظر میرسد منظور همان طیب و خبیث صرفاً در مسائل جنسی و ارتباطات با نامحرم هست.
4- حالا اگه پذیرفتیم که معنای آیه مورد ج در بند 1 هست یعنی آیه دارد در مورد زن و مرد صحبت میکند و همچنین پذیرفتیم که این آیه ناظر به سنت تکوینی حاکم بر عالم خلقت هست به آن معنی اولی یعنی خدا نمیگذارد و ساز و کارهایی در عالم خلقت دارد که جلوی به هم رسیدن یک دختر بد و پسر خوب یا یک پسر بد و دختر خود را بگیرد؛ آن وقت جای بررسی این مطلب هست که آیا این سنت یک سنت لایتخلف هست یا خیر؟ یعنی سنتی هست که قطعی و برای تمامی موارد هست یا نه اینطور نیست؟
توضیح اینکه ما در امور شرعی که اعتباری هستند گاهی اوقات با بحث تزاحم روبرو هستیم که باید به اهم عمل کنیم و مهم را فدا کنیم.
یعنی چه؟
یعنی مثلاً از طرفی لمس بدن نامحرم حرام است. از طرف دیگر نجات کسی که در حال مردن هست هم واجب است. خب حالا من پسر میبینم یک خانم نامحرمی افتاده در یک حوض یا استخر بزرگی در حال غرق شدن هست.
از طرفی اگر بخواهم نجاتش دهم باید بدنش را ولو به مقدار خیلی کم لمس کنم که خب این کار حرام است.
از طرفی اگر رهایش کنم میمیرد که این هم حرام است چون من باید نجاتش بدهم اگر میتوانم.
خب اینجا چه کنیم؟
اینجا الان بین 2 تا حکم شرعی تزاحم هست یعنی نمیتوانم به هر دو حکم عمل کنم. باید یکی را فدای آن دیگری بکنم
اینجا بحث قواعد تزاحم پیش میآید که در این مورد خاص نجات جان مهمتر از بحث لمس بدن هست. پس من میروم و آن خانم را نجات میدهم هر چند مجبور میشوم بدنش را لمس کنم. که البته در این حالت باید به قدر ضرورت اکتفا کرد نه بیشتر. یعنی فرضاً اگر من میتوانم فقط با گرفتن بخشی از دست این خانم او را نجات بدهم حق ندارم بیشتر لمس کنم. نه در آن حدی که نیاز و ضرورت هست.
یا مثلاً از طرفی اگر مسجد نجس شود باید فیالفور تطهیر شود؛ از طرف دیگر نماز اول وقت هم در دین خیلی توصیه شده است. حالا در یک مورد خاص میبینیم همینکه اذان گفتند مسجد نجس شد.
حالا چه کار کنیم؟ اگر بخواهیم اول تطهیر کنیم مسجد را وقت فضیلت نماز میگذرد. اگر بخواهیم اول نماز بخوانیم خب تطهیر مقداری به تعویق میافتد که این هم حرام است.
حال چه کنم؟ اینجا میگویند اگر اول وقت هست و وقت نماز وسعت دارد شما میتوانید نماز را بشکنید و مسجد را تطهیر کنید و بعد دوباره نماز را از اول بخوانید. اما اگر یک حالتی هست که اگر صبر کنید نماز تمام شود دیگر امکان تطهیر نیست واجب است که نماز را بشکنید تطهیر کنید. دقت کنید در حالت اول جایز بود اما الان واجب است. اما اگر وقت نماز تنگ است اول باید نماز را تمام کرد بعد مسجد را تطهیر کرد.
حالا این مثالهایی بود از تزاحم 2 تا حکم شرعی.
اما آیا در مسائل تکوینی هم ممکن است تزاحمی پیش بیاید؟ بله.
ابتدا مثالی مطرح میکنیم:
ما چیزی داریم به اسم جاذبه زمین که این جاذبه مطلبی تکوینی هست حاکم بر عالم خلقت. که هر چیزی به سمت زمین جذب میشود.
یک چیز دیگری هم داریم به اسم بحث الکترومغناطیس که اگر شیءای آهنی نزدیک آهنربا باشد جذب آهنربا میشود که این هم یک قانون تکوینی حاکم بر عالم خلقت هست.
حالا فرض کنید آهنبربایی بسیار قوی را به سقف یک اتاق وصل کردهایم. و شیءای آهنی هم روی زمین قرار دارد. این شیء آهنی را فرضاً10 سانت از زمین بلند میکنیم و رها میکنیم باز هم میبینیم میافتد روی زمین. 20 سانت میبریم بالا رها میکنیم باز هم به زمین میافتد. مرتب ارتفاع را بیشتر و بیشتر میکنیم تا میرسیم به یک متری زمین مثلاً اینجا وقتی بلند میکنیم و رها میکنیم میبینیم بر خلاف حالات قبل که به زمین میخورد اینبار به هوا رفت و چسپید به آهنربا.
در اینجا چه اتفاقی افتاد؟ در اینجا هم نیروی جاذبه دارد کار میکند هم نیروی آهنربا. تا یک جایی نیروی جاذبه غلبه میکند بر نیروی آهنربا. اما از یک جایی به بعد این نیروی آهنربا هست که غلبه میکند و شیء را به سمت خودش میکشد.
حالا در سنتهای معنوی نیز همینطور است.
مثلاً یکی از سنتهای عالم بر خلقت این است که مومن باید بلا ببیند هر چه شخص مومنتر بلاهایش و مصیبتهایش هم بیشتر. حالا این یک سنت هست. اما در عالم خلقت صدها و هزاران سنت دیگر هم وجود دارد که ما از خیلیهاایش خبر نداریم. ممکن است در یک مورد خاص در مورد فلان مومن یک سنت و قانون دیگری که در عالم خلقت وجود دارد بر قانون بلا دیدن مومن غلبه کند و شخص علیرغم اینکه مومن هست یک مومن درست و حسابی هم هست اما بلا و سختی و مصیبت چندانی نیز نبیند. چرا؟ چون آن قانون بر قانون بلا دیدن مومن غلبه کرده است. که حالا چرا غلبه کرد است و ساز و کارش چیست و کجا چه قانونی غلبه میکند را ما در اکثریت قریب به اتفاق موارد نمیدانیم.
اینجا نیز اینطور است.
فرض بگیرید پذیرفتیم معنای آیه در مورد زن و مرد هست و فرض کنید باز پذیرفتیم این ناظر به سنت تکوینی هست نه حکم تشریعی. سنت تکوینی هم به همان معنای اول(قرار داشتن ساز و کاری در عالم خلقت...). خب این فقط یک سنت هست که در کنار دهها و صدها و هزاران سنت و قانون دیگر با هم دارند در عالم خلقت کار میکنند.
حالا ممکن است در یک مورد خاص قانونی بر این قانون غلبه بکند و باعث شود دختری آفتاب مهتاب ندیده گیر یک پسر هرزه بی همه چیز بیفتد یا بالعکس یک پسر پاک و عفیف گیر یک دختر افریتهای بیفتد که هزاران غلط کرده در زندگیاش.
مثلاً ممکن است از باب امتحان باشد یا از باب برخی مصالحی باشد که خود فرد هم خبر نداره چه رسد به دیگران.
نکتهی پایانی: برخیها را دیدهایم که میگویند بله اگر فلان پسر بتواند فلان دختر را بگیرد ما که دیگر بکل اعتقاداتمان را از دست میدهیم یا بکل منکر همه چیز میشویم یا مثلاً میگویند دیدیم فلان دختر گیر فلان پسر آمد به عدالت خدا شک کردیم و ... .
دوستان عزیز اگر قرار باشه با یک همچین مواردی ما اعتقادات خودمان را از دست بدهیم که لا یستقر حجر علی حجر. هر روز باید دهها و صدها بار کافر شویم. اصلاً دیگر مسلمانی نباید در دنیا وجود داشته باشد. العیاذبالله اول از همه باید خود انبیاء(ع) و ائمه(ع) کافر بشوند. چون بلایا و مصیبتهایی که این بزرگواران در طول زندگیشان متحمل شدهاند شاید یک هزارمش هم امثال ماها ندیده باشیم.
قرار نیست که با یک همچین مسائلی آدم دین و اعتقاداتش را از دست بدهد. عالم خلقت خیلی خیلی پیچیدهتر از آنی هست که ما فکرش را میکنیم. خدا برای هر کسی هم یک امتحانی رقم میزند برای هر کسی یک سری بلایا و مصیبتهای خاص خودش را رقم میزند.
قرار نیست تا دیدیم یکی به مصیبتی دچار شده است یا یک ناملایمتی در زندگیاش هست سریع اعتقاداتمان متزلزل بشود یا در عدالت خدا مثلاً شک کنیم یا ... . وانگهی آن افرادی که بخاطر دیدن همچین مسائلی این حرفها رو میزنند از کجا مطمئن هستند که آن دختر یا پسری که فکر میکنند پاک و عفیف هست و حالا گیر یک آدم هرزه افتاده؛ خودش به قول معروف از آن 7خطهای روزگار نیست که تا حالا لو نرفته؟؟!!