برهان

قُلْ هاتُوا بُرْهانَکُمْ إِنْ کُنْتُمْ صادِقین‏ /البقرة ۱۱۱
شنبه, ۲۳ دی ۱۳۹۱، ۰۲:۲۱ ب.ظ

آیا امام حسن(ع) مطلاق بود؟

ما در این پست در مورد شبهه مطلاقیت امام حسن(ع) اندکی بحث می کنیم. عده ای از دشمنان مغرض جهت تخریب چهره نورانی امام حسن(ع) با استناد به برخی روایات بحث مطلاق بودن ایشان را مطرح می کنند. یعنی اینکه امام حسن(ع) در طول عمر مبارک خویش زنان بسیار زیادی را طلاق داده اند.

ما در این پست ضمن بررسی روایات در منابع شیعه و سنی؛ به بررسی آنها می پردازیم.

اما قبل از آن باز هم مقدمه ای را برای سومین بار متذکر می شویم:

وقتی ما عصمت ائمه(ع) را با براهین قاطع عقلی اثبات کرده ایم؛ این عصمت با هزاران شاهد نقلی خلاف نیز نقض نمی شود. چون حجبت عقل ذاتی است اما حجیت حدیث به حجیت عقل برمی گردد. پس اگر کاری خلاف بود قطعاً این کار محال است از معصوم(ع) سر بزند.

با این مقدمه به بررسی روایات می پردازیم:

الف- روایات در منابع شیعه:

در منابع شیعه چند روایت در این باب وجود دارد:

«عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: إِنَّ الْحَسَنَ بْنَ عَلِیٍّ ع طَلَّقَ خَمْسِینَ امْرَأَةً فَقَامَ عَلِیٌّ ع بِالْکُوفَةِ فَقَالَ یَا مَعَاشِرَ أَهْلِ الْکُوفَةِ لَا تُنْکِحُوا الْحَسَنَ فَإِنَّهُ رَجُلٌ مِطْلَاقٌ فَقَامَ إِلَیْهِ رَجُلٌ فَقَالَ بَلَى وَ اللَّهِ لَنُنْکِحَنَّهُ فَإِنَّهُ ابْنُ رَسُولِ اللَّهِ ص وَ ابْنُ فَاطِمَةَ ع فَإِنْ أَعْجَبَتْهُ أَمْسَکَ وَ إِنْ کَرِهَ طَلَّقَ.ــــ امام صادق(ع) فرمودند:« امام حسن(علیه السلام) پنجاه زن را طلاق دادند لذا امیر المومنین بر بالای منبر فرمودند: ای اهل کوفه به او زن ندهید، زیرا او مطلاق است. پس مردی ایستاد و گفت:به خدا قسم به او زن می­دهیم که او فرزند رسول الله و پسر فاطمه (علیهم السلام) است اگر خواست نگه دارد و اگر نخواست طلاق دهد»»(الکافی ج6 ص56)

«عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: إِنَّ عَلِیّاً قَالَ وَ هُوَ عَلَى الْمِنْبَرِ لَا تُزَوِّجُوا الْحَسَنَ فَإِنَّهُ رَجُلٌ مِطْلَاقٌ فَقَامَ رَجُلٌ مِنْ هَمْدَانَ فَقَالَ بَلَى وَ اللَّهِ لَنُزَوِّجَنَّهُ وَ هُوَ ابْنُ رَسُولِ اللَّهِ ص وَ ابْنُ أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ ع فَإِنْ شَاءَ أَمْسَکَ وَ إِنْ شَاءَ طَلَّقَ.ـــــ امام صادق(ع) فرمودند: امیر المومنین بر بالای منبر فرمودند: ای اهل کوفه به حسن زن ندهید، زیرا او مطلاق است. پس مردی از همدان ایستاد و گفت:به خدا قسم به او زن می­دهیم که او فرزند رسول الله و پسر علی (علیهم السلام) است اگر خواست نگه دارد و اگر خواست طلاق دهد»»(همان)

«عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: أَتَى رَجُلٌ أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ عَلِیّاً ع فَقَالَ لَهُ جِئْتُکَ مُسْتَشِیراً أَنَّ الْحَسَنَ ع وَ الْحُسَیْنَ ع وَ عَبْدَ اللَّهِ بْنَ جَعْفَرٍ ره خَطَبُوا إِلَیَّ فَقَالَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ ع الْمُسْتَشَارُ مُؤْتَمَنٌ أَمَّا الْحَسَنُ فَإِنَّهُ مِطْلَاقٌ لِلنِّسَاءِ وَ لَکِنْ زَوِّجْهَا الْحُسَیْنَ فَإِنَّهُ خَیْرٌ لِابْنَتِکَ.ــــ مردی نزد امیرالمؤمنین(ع) آمد و گفت: می‏خواهم مشورت کنم. حسن و حسین و عبداللّه‏ بن‏ جعفر از دخترم خواستگاری کرده‏اند [به کدام دختر دهم؟]حضرت فرمود: کسی که مورد مشورت قرار گیرد؛ امین است. بدان حسن، بسیار طلاق می‏دهد. دخترت را به حسین تزویج کن زیرا برای دخترت بهتر است.»(المحاسن ج2 ص601)

این مضامین در کتب حدیثی اهل سنت دیده نشد اما در تعدادی از کتب تاریخی آنان روایت شده؛ که فهرست وار بدان اشاره می شود:

1ـ انساب الاشراف، ج3، ص25.

2ـ قوت القلوب، ج2، ص246.

3ـ محجة البیضا، ج3، ص69.

4ـ شرح نهج البلاغه، ج4، ص8. (چهار جلدی)

5ـ تهذیب الکمال، ج6، ص236.

6ـ سیر اعلام النبلاء، ج3، ص253، 262 و 267.

7ـ البدایة و النهایة، ج8، ص42.

8ـ روضة الصفا، ج3، ص20.

9ـ تاریخ الخلفاء، ص191.

برخی علما در توجیه این قضیه مطالبی فرموده اند.

مثلاً برخی ها گفته اند این طلاق ها بخاطر بداخلاقی و ناسازگاری زنان بود. اما این احتمال کمی نامعقول است. یعنی امام حسن(ع) با 50 زن ازدواج کرده اند؛ که همگی بداخلاق بوده اند؟!!! مخصوصاً آنکه امام حسن(ع) به حلم و بردباری مشهوری بودند. البته در منابع اهل تسنن تعدادا زنها به 200 یا 300 تا نیز می رسد که باز قضیه را عجیب تر جلوه می دهد.

نکته ی بعد آنکه امام مجتبی(ع) در نیمه رمضان سال دوم یا سوم هجری به دنیا آمد و در 28 صفر سال 49 هجری از دنیا رفت. عمر ایشان 46 یا 47 بیشتر نبود. اگر اولین ازدواج حضرت در 20 سالگی باشد، تا سال شهادت پدر یعنی سال 40 هجری، یعنی در فاصله 18 یا 17 سال، باید این تعداد ازدواج و طلاق صورت گرفته باشد که امری نامعقول است.

توضیح مطلب، آن است که طبق نقل ابوطالب مکی امام مجتبی 250 یا 300 زن گرفت که پدر را به ستوه آورد و علی(ع) در یک سخنرانی اعلام داشت به حسن زن ندهید زیرا پرطلاق است. این بدان معنا است که هر ماه، بیش از یک زن گرفته باشد و بسیاری از آن ازدواجها به طلاق منجر شده باشد، زیرا نمی توان بیش از چهار زن دائم داشت.

آیا چنین امری معقول و پذیرفته است. با توجه به اینکه آن حضرت در دوران پنج ساله حکومت پدر در تمامی سه جنگ نهروان، جمل و صفین شرکت داشت.

اشکال بعدی آنکه اگر چنین امری واقع شده بود باید دشمنان حضرت در زمان حیاتش، این امر را بر ایشان خُرده می گرفتند و در مناظرات و اعتراضهایی که بر حضرت داشتند بر این نکته ـ که اگر صحیح بود نقطه ضعف بزرگی به شمار می رفت ـ انگشت می گذاشتند. ولی چنین امری از آن دوران، گزارش نشده است.

یک اشکال دیگر آنکه تعداد همسران و فرزندان و دامادانی که برای حضرت در کتب تاریخ آمده، با این رقمها سازگاری ندارد. بیشترین تعداد فرزندان را 22 و کمترین را 12 گفته اند و تنها 13 نام به عنوان همسر، برای ایشان ذکر شده که ترجمه و شرح حال بیش از سه تن آنان در دست نیست و نیز بیش از سه داماد برای آن بزرگوار در کتب تاریخ، گزارش نشده است.

نکته ی بعد آنکه آیا نهی امیر المومنین (علیه السلام) نهی از منکر بوده است یا نهی از امر حلال؟ در هر دو صورت هیچ یک درست نمی باشد، نهی از منکر نمی تواند باشد زیرا به شهادت آیه تطهیر، هرگز فعل قبیح و منکر از امام معصوم مشاهده نمی­شود تا مورد نهی قرار گیرد و نهی از حلال هم نمی تواند باشد زیرا در کدام شریعت از حلال نهی شده است که در اسلام چنین باشد!.

اشکال بعدی این است که در روایات ما به شدت از مطلاق بودن و ذواق بودن(یعنی زنهای زیاد گرفتن به قصد شهوترانی) منع شده است. برای نمونه:

«عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: مَا مِنْ شَیْ‏ءٍ مِمَّا أَحَلَّهُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ أَبْغَضَ إِلَیْهِ مِنَ الطَّلَاقِ وَ إِنَّ اللَّهَ یُبْغِضُ الْمِطْلَاقَ الذَّوَّاقَ.»(الکافی ج6 ص54)

حال چگونه ممکن است امام معصوم(ع) که خود این توصیه را به دیگران می کنند؛ خودشان عامل به این قضیه نباشند؟!

این روایات اشکالات دیگری هم دارد که ما به همین مقدار بسنده می کنیم.

منشأ این روایات از کجا ناشی می شود؟

اما چه کسانی این دروغ را ساختند و به شکل حدیث و گزارش تاریخی منتشر کردند؟

از محتوای این اخبار و روایات روشن است که ساخت و ترویج اینگونه اخبار، کار کسانی است که کینه این امام عزیز را به دل داشته اند و با این کار خواسته اند، جایگاه اجتماعی و چهره محبوب آن حضرت در قلوب علاقه مندانش را خدشه دار کنند.

برای کشف این موضوع، توجه به دو نکته لازم است:

1. تمام این نقلها به کسانی ختم می شوند که دست کم یک قرن بعد از شهادت امام حسن علیه السلام به دنیا آمده اند؛ یعنی زمان عباسیان.

2. این کار برای تخریب چهره امام حسن علیه السلام و دور کردن مردم از ایشان و نسل او صورت گرفته است.با این دو فرض باید به دنبال مقطعی بگردیم که عباسیان تلاش کرده اند امام حسن علیه السلام و نسل او را بدنام کنند.

مسعودی گزارش هایی دارد که شاه کلید این معماست؛ خلاصه گزارشهای او چنین است:

ابو جعفر منصور دوانقی سال 136ق به حکومت رسید. در زمان حکومت او شیعیان قیامهای گسترده و موفقیت آمیزی را بر علیه او و حکومت غاصبانه اش آغاز کردند. در این بین نوادگان امام حسن علیه السلام که به «بنی الحسن» مشهور بودند نقش پررنگتر و تاثیرگذارتری ایفا می کردند. آنان که در واقع رهبری این قیامها را بر عهده داشتند به شدت مورد کینه و نفرت منصور قرار گرفتند. روزی که منصور توانست جمعی از رهبران بنی الحسنی را دستگیر کند در جمع مردم حاضر شد و برای جدا کردن مردم شیعه از آنها دست به یک سخنرانی هدفمندی زد. او تلاش کرد در این سخنرانی چهره امام علیه السلام و نسل او را در نظر مردم، بد جلوه دهد تا شاید بتواند مردم را از حمایت و تبعیت این نسل پاک بازدارد.

مسعودی می نویسد:

وقتى منصور، عبدالله بن حسن و برادرانش و کسانى از خاندان وى را دستگیر کرد در هاشمیه به منبر رفت و پس از حمد و ثناى خدا و صلوات پیمبر صلى الله علیه و سلم گفت: «اى مردم خراسان شما پیروان و یاران و اهل دعوت ما هستید اگر با دیگرى بیعت کنید با کسى بهتر از ما بیعت نخواهید کرد. بخدائى که خدائى جز او نیست. ما فرزندان ابو طالب را با کار خلافت واگذاشتیم و کم و بیش در کارشان دخالت نکردیم. على بن ابى طالب رضى الله عنه قیام کرد و توفیق نیافت ... پس از او حسن بن على رضى الله عنه قیام کرد.

در این لحظه که یک طرف مردم هستند و در طرف دیگر بنی الحسن که سمت رهبری این مردم را دارند، وقتی به بیان اوصاف امام حسن علیه السلام یعنی جدّ همین بنی الحسن می رسد این تعبیر را به کار می برد:

أقبل على النساء یتزوج الیوم واحدة و یطلق غداً أخرى‏

او به زنان علاقه فراوان داشت یک روز زن می گرفت و فردا او را طلاق می داد.

خلاصه روایات مطلاق بودن و تعدد ازدواج و طلاقهای امام حسن علیه السلام ساخته و پرداخته منصور داونقی ملعون است که به کمک جاعلان حدیث و تاریخ نگاران دروغ پرداز عباسی آنها را ساخت و با هدف حذف رقبای سیاسی خود آنها در بین مردم گسترش داد.

آقای دکتر سید محمد مرتضوی، عضو هیئت علمی دانشگاه فردوسی مشهد، نیز در شماره 74 نشریه مطالعات اسلامی در مقاله ای مفصل به همین موضوع پرداخته اند و روایات اهل تسنن و شیعه را در این مورد به دقت و بصورت تخصصی بررسی کرده اند؛ که علاقه مندان می توانند از لینک زیر متن کامل مقاله را دریافت کنند:

http://profdoc.um.ac.ir/articles/a/1004361.pdf



نوشته شده توسط محمد
ساخت وبلاگ در بلاگ بیان، رسانه متخصصان و اهل قلم

برهان

قُلْ هاتُوا بُرْهانَکُمْ إِنْ کُنْتُمْ صادِقین‏ /البقرة ۱۱۱
بسم الله الرحمن الرحیم

در این وب‌نوشت سعی بر این داریم که شبهات موجود و رایجی که در مورد دین وجود دارد را بررسی، و پاسخ مناسبی برای آن‌ها پیدا کنیم.

مسلم است که پاسخ‌ها ممکن است ناقص بوده و یا قانع‌کننده نباشند و یا حتا ایرادی به نحوهٔ استدلال آن‌ها وارد باشد. در مورد هر یک از پاسخ‌ها اگر سؤال و یا شبههٔ جدیدی برای‌تان ایجاد شد، آن‌ها را در ذیل همان مطلب عنوان کنید.

در صورت تمایل به همکاری یا ارائهٔ پیشنهاد، با ما تماس بگیرید.
جهت طرح مسائل حدیثی-دینی-اعتقادی خود اعم از پرسش از صحت و سقم یک حدیث یا شبهات اعتقادی خویش از طریق تلگرام میتوانید با یوزرنیم m26011438@ در ارتباط باشید.

مشترک خوراک (فید) شوید

حمایت می‌کنیم

آخرین مطالب

آخرین نظرات

آیا امام حسن(ع) مطلاق بود؟

شنبه, ۲۳ دی ۱۳۹۱، ۰۲:۲۱ ب.ظ

ما در این پست در مورد شبهه مطلاقیت امام حسن(ع) اندکی بحث می کنیم. عده ای از دشمنان مغرض جهت تخریب چهره نورانی امام حسن(ع) با استناد به برخی روایات بحث مطلاق بودن ایشان را مطرح می کنند. یعنی اینکه امام حسن(ع) در طول عمر مبارک خویش زنان بسیار زیادی را طلاق داده اند.

ما در این پست ضمن بررسی روایات در منابع شیعه و سنی؛ به بررسی آنها می پردازیم.

اما قبل از آن باز هم مقدمه ای را برای سومین بار متذکر می شویم:

وقتی ما عصمت ائمه(ع) را با براهین قاطع عقلی اثبات کرده ایم؛ این عصمت با هزاران شاهد نقلی خلاف نیز نقض نمی شود. چون حجبت عقل ذاتی است اما حجیت حدیث به حجیت عقل برمی گردد. پس اگر کاری خلاف بود قطعاً این کار محال است از معصوم(ع) سر بزند.

با این مقدمه به بررسی روایات می پردازیم:

الف- روایات در منابع شیعه:

در منابع شیعه چند روایت در این باب وجود دارد:

«عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: إِنَّ الْحَسَنَ بْنَ عَلِیٍّ ع طَلَّقَ خَمْسِینَ امْرَأَةً فَقَامَ عَلِیٌّ ع بِالْکُوفَةِ فَقَالَ یَا مَعَاشِرَ أَهْلِ الْکُوفَةِ لَا تُنْکِحُوا الْحَسَنَ فَإِنَّهُ رَجُلٌ مِطْلَاقٌ فَقَامَ إِلَیْهِ رَجُلٌ فَقَالَ بَلَى وَ اللَّهِ لَنُنْکِحَنَّهُ فَإِنَّهُ ابْنُ رَسُولِ اللَّهِ ص وَ ابْنُ فَاطِمَةَ ع فَإِنْ أَعْجَبَتْهُ أَمْسَکَ وَ إِنْ کَرِهَ طَلَّقَ.ــــ امام صادق(ع) فرمودند:« امام حسن(علیه السلام) پنجاه زن را طلاق دادند لذا امیر المومنین بر بالای منبر فرمودند: ای اهل کوفه به او زن ندهید، زیرا او مطلاق است. پس مردی ایستاد و گفت:به خدا قسم به او زن می­دهیم که او فرزند رسول الله و پسر فاطمه (علیهم السلام) است اگر خواست نگه دارد و اگر نخواست طلاق دهد»»(الکافی ج6 ص56)

«عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: إِنَّ عَلِیّاً قَالَ وَ هُوَ عَلَى الْمِنْبَرِ لَا تُزَوِّجُوا الْحَسَنَ فَإِنَّهُ رَجُلٌ مِطْلَاقٌ فَقَامَ رَجُلٌ مِنْ هَمْدَانَ فَقَالَ بَلَى وَ اللَّهِ لَنُزَوِّجَنَّهُ وَ هُوَ ابْنُ رَسُولِ اللَّهِ ص وَ ابْنُ أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ ع فَإِنْ شَاءَ أَمْسَکَ وَ إِنْ شَاءَ طَلَّقَ.ـــــ امام صادق(ع) فرمودند: امیر المومنین بر بالای منبر فرمودند: ای اهل کوفه به حسن زن ندهید، زیرا او مطلاق است. پس مردی از همدان ایستاد و گفت:به خدا قسم به او زن می­دهیم که او فرزند رسول الله و پسر علی (علیهم السلام) است اگر خواست نگه دارد و اگر خواست طلاق دهد»»(همان)

«عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: أَتَى رَجُلٌ أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ عَلِیّاً ع فَقَالَ لَهُ جِئْتُکَ مُسْتَشِیراً أَنَّ الْحَسَنَ ع وَ الْحُسَیْنَ ع وَ عَبْدَ اللَّهِ بْنَ جَعْفَرٍ ره خَطَبُوا إِلَیَّ فَقَالَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ ع الْمُسْتَشَارُ مُؤْتَمَنٌ أَمَّا الْحَسَنُ فَإِنَّهُ مِطْلَاقٌ لِلنِّسَاءِ وَ لَکِنْ زَوِّجْهَا الْحُسَیْنَ فَإِنَّهُ خَیْرٌ لِابْنَتِکَ.ــــ مردی نزد امیرالمؤمنین(ع) آمد و گفت: می‏خواهم مشورت کنم. حسن و حسین و عبداللّه‏ بن‏ جعفر از دخترم خواستگاری کرده‏اند [به کدام دختر دهم؟]حضرت فرمود: کسی که مورد مشورت قرار گیرد؛ امین است. بدان حسن، بسیار طلاق می‏دهد. دخترت را به حسین تزویج کن زیرا برای دخترت بهتر است.»(المحاسن ج2 ص601)

این مضامین در کتب حدیثی اهل سنت دیده نشد اما در تعدادی از کتب تاریخی آنان روایت شده؛ که فهرست وار بدان اشاره می شود:

1ـ انساب الاشراف، ج3، ص25.

2ـ قوت القلوب، ج2، ص246.

3ـ محجة البیضا، ج3، ص69.

4ـ شرح نهج البلاغه، ج4، ص8. (چهار جلدی)

5ـ تهذیب الکمال، ج6، ص236.

6ـ سیر اعلام النبلاء، ج3، ص253، 262 و 267.

7ـ البدایة و النهایة، ج8، ص42.

8ـ روضة الصفا، ج3، ص20.

9ـ تاریخ الخلفاء، ص191.

برخی علما در توجیه این قضیه مطالبی فرموده اند.

مثلاً برخی ها گفته اند این طلاق ها بخاطر بداخلاقی و ناسازگاری زنان بود. اما این احتمال کمی نامعقول است. یعنی امام حسن(ع) با 50 زن ازدواج کرده اند؛ که همگی بداخلاق بوده اند؟!!! مخصوصاً آنکه امام حسن(ع) به حلم و بردباری مشهوری بودند. البته در منابع اهل تسنن تعدادا زنها به 200 یا 300 تا نیز می رسد که باز قضیه را عجیب تر جلوه می دهد.

نکته ی بعد آنکه امام مجتبی(ع) در نیمه رمضان سال دوم یا سوم هجری به دنیا آمد و در 28 صفر سال 49 هجری از دنیا رفت. عمر ایشان 46 یا 47 بیشتر نبود. اگر اولین ازدواج حضرت در 20 سالگی باشد، تا سال شهادت پدر یعنی سال 40 هجری، یعنی در فاصله 18 یا 17 سال، باید این تعداد ازدواج و طلاق صورت گرفته باشد که امری نامعقول است.

توضیح مطلب، آن است که طبق نقل ابوطالب مکی امام مجتبی 250 یا 300 زن گرفت که پدر را به ستوه آورد و علی(ع) در یک سخنرانی اعلام داشت به حسن زن ندهید زیرا پرطلاق است. این بدان معنا است که هر ماه، بیش از یک زن گرفته باشد و بسیاری از آن ازدواجها به طلاق منجر شده باشد، زیرا نمی توان بیش از چهار زن دائم داشت.

آیا چنین امری معقول و پذیرفته است. با توجه به اینکه آن حضرت در دوران پنج ساله حکومت پدر در تمامی سه جنگ نهروان، جمل و صفین شرکت داشت.

اشکال بعدی آنکه اگر چنین امری واقع شده بود باید دشمنان حضرت در زمان حیاتش، این امر را بر ایشان خُرده می گرفتند و در مناظرات و اعتراضهایی که بر حضرت داشتند بر این نکته ـ که اگر صحیح بود نقطه ضعف بزرگی به شمار می رفت ـ انگشت می گذاشتند. ولی چنین امری از آن دوران، گزارش نشده است.

یک اشکال دیگر آنکه تعداد همسران و فرزندان و دامادانی که برای حضرت در کتب تاریخ آمده، با این رقمها سازگاری ندارد. بیشترین تعداد فرزندان را 22 و کمترین را 12 گفته اند و تنها 13 نام به عنوان همسر، برای ایشان ذکر شده که ترجمه و شرح حال بیش از سه تن آنان در دست نیست و نیز بیش از سه داماد برای آن بزرگوار در کتب تاریخ، گزارش نشده است.

نکته ی بعد آنکه آیا نهی امیر المومنین (علیه السلام) نهی از منکر بوده است یا نهی از امر حلال؟ در هر دو صورت هیچ یک درست نمی باشد، نهی از منکر نمی تواند باشد زیرا به شهادت آیه تطهیر، هرگز فعل قبیح و منکر از امام معصوم مشاهده نمی­شود تا مورد نهی قرار گیرد و نهی از حلال هم نمی تواند باشد زیرا در کدام شریعت از حلال نهی شده است که در اسلام چنین باشد!.

اشکال بعدی این است که در روایات ما به شدت از مطلاق بودن و ذواق بودن(یعنی زنهای زیاد گرفتن به قصد شهوترانی) منع شده است. برای نمونه:

«عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: مَا مِنْ شَیْ‏ءٍ مِمَّا أَحَلَّهُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ أَبْغَضَ إِلَیْهِ مِنَ الطَّلَاقِ وَ إِنَّ اللَّهَ یُبْغِضُ الْمِطْلَاقَ الذَّوَّاقَ.»(الکافی ج6 ص54)

حال چگونه ممکن است امام معصوم(ع) که خود این توصیه را به دیگران می کنند؛ خودشان عامل به این قضیه نباشند؟!

این روایات اشکالات دیگری هم دارد که ما به همین مقدار بسنده می کنیم.

منشأ این روایات از کجا ناشی می شود؟

اما چه کسانی این دروغ را ساختند و به شکل حدیث و گزارش تاریخی منتشر کردند؟

از محتوای این اخبار و روایات روشن است که ساخت و ترویج اینگونه اخبار، کار کسانی است که کینه این امام عزیز را به دل داشته اند و با این کار خواسته اند، جایگاه اجتماعی و چهره محبوب آن حضرت در قلوب علاقه مندانش را خدشه دار کنند.

برای کشف این موضوع، توجه به دو نکته لازم است:

1. تمام این نقلها به کسانی ختم می شوند که دست کم یک قرن بعد از شهادت امام حسن علیه السلام به دنیا آمده اند؛ یعنی زمان عباسیان.

2. این کار برای تخریب چهره امام حسن علیه السلام و دور کردن مردم از ایشان و نسل او صورت گرفته است.با این دو فرض باید به دنبال مقطعی بگردیم که عباسیان تلاش کرده اند امام حسن علیه السلام و نسل او را بدنام کنند.

مسعودی گزارش هایی دارد که شاه کلید این معماست؛ خلاصه گزارشهای او چنین است:

ابو جعفر منصور دوانقی سال 136ق به حکومت رسید. در زمان حکومت او شیعیان قیامهای گسترده و موفقیت آمیزی را بر علیه او و حکومت غاصبانه اش آغاز کردند. در این بین نوادگان امام حسن علیه السلام که به «بنی الحسن» مشهور بودند نقش پررنگتر و تاثیرگذارتری ایفا می کردند. آنان که در واقع رهبری این قیامها را بر عهده داشتند به شدت مورد کینه و نفرت منصور قرار گرفتند. روزی که منصور توانست جمعی از رهبران بنی الحسنی را دستگیر کند در جمع مردم حاضر شد و برای جدا کردن مردم شیعه از آنها دست به یک سخنرانی هدفمندی زد. او تلاش کرد در این سخنرانی چهره امام علیه السلام و نسل او را در نظر مردم، بد جلوه دهد تا شاید بتواند مردم را از حمایت و تبعیت این نسل پاک بازدارد.

مسعودی می نویسد:

وقتى منصور، عبدالله بن حسن و برادرانش و کسانى از خاندان وى را دستگیر کرد در هاشمیه به منبر رفت و پس از حمد و ثناى خدا و صلوات پیمبر صلى الله علیه و سلم گفت: «اى مردم خراسان شما پیروان و یاران و اهل دعوت ما هستید اگر با دیگرى بیعت کنید با کسى بهتر از ما بیعت نخواهید کرد. بخدائى که خدائى جز او نیست. ما فرزندان ابو طالب را با کار خلافت واگذاشتیم و کم و بیش در کارشان دخالت نکردیم. على بن ابى طالب رضى الله عنه قیام کرد و توفیق نیافت ... پس از او حسن بن على رضى الله عنه قیام کرد.

در این لحظه که یک طرف مردم هستند و در طرف دیگر بنی الحسن که سمت رهبری این مردم را دارند، وقتی به بیان اوصاف امام حسن علیه السلام یعنی جدّ همین بنی الحسن می رسد این تعبیر را به کار می برد:

أقبل على النساء یتزوج الیوم واحدة و یطلق غداً أخرى‏

او به زنان علاقه فراوان داشت یک روز زن می گرفت و فردا او را طلاق می داد.

خلاصه روایات مطلاق بودن و تعدد ازدواج و طلاقهای امام حسن علیه السلام ساخته و پرداخته منصور داونقی ملعون است که به کمک جاعلان حدیث و تاریخ نگاران دروغ پرداز عباسی آنها را ساخت و با هدف حذف رقبای سیاسی خود آنها در بین مردم گسترش داد.

آقای دکتر سید محمد مرتضوی، عضو هیئت علمی دانشگاه فردوسی مشهد، نیز در شماره 74 نشریه مطالعات اسلامی در مقاله ای مفصل به همین موضوع پرداخته اند و روایات اهل تسنن و شیعه را در این مورد به دقت و بصورت تخصصی بررسی کرده اند؛ که علاقه مندان می توانند از لینک زیر متن کامل مقاله را دریافت کنند:

http://profdoc.um.ac.ir/articles/a/1004361.pdf

نظرات  (۹)

باسلام

 

آیا کتابی که در آن جعل راه دارد اعتباردارد؟

آیا روایتی که سندش صحیح است جعلی است؟آنهم در معتبرترین کتاب شیعه

چرا شما دارید رشه شیعه را می زنید فوقش باید بگوییم ما این حدیث را نمی فهمیم  وواگذار می کنیم به اهلش یعنی امام عصر نه اینکه بگوییم جعلی است که با این کار هم علم رجال زیر سوال می رود وهم علم فهرست یعنی هم فهرست شیخ طوسی کشک وهم رجال طوسی

 

اگر یک طلاق غیر موافق جایز است هزار تای آن هم جایز است وهیچ اشکال عقلی وجود ندارد  مطلاق ذواق قبیح است نه هر مطلاقی 

پاسخ:
سلام علیکم
بله میشود کتابی معتبر باشد اما مطالب غلطی نیز در آن باشد. با این تعریف شما تنها کتاب معتبر قرآن است و لا غیر.
شیعه مانند اهل تسنن نیست که برخی کتب را من الجلد الی الجلد صحیح بداند.
باز هم بله می شود حدیثی حتی سنداً نیز صحیح باشد اما جعلی نیز باشد. چون برای اعتبار روایت بجز سند دهها عامل و قرینه دیگر نیز نقش دارد.
ضمناً شما اگر ادعای صحت دارید به اشکالات وارد شده به روایات پاسخ بفرمائید.
بسیار عالی ومتقن
بسیار خوب
سلام.اینکه شما میفرمایید سندضعیف است،درست نمیباشد.زیرااین روایت درکتب معتبر شیعی آمده وقدمای از امامیه آن را تایید کرده اند.این اشکال هم صحیح نیست که بگوییم این سخن در آن زمان گزارش نشده است چون خیلی ازروایاتی داریم که بعدازدهه ها یک امامی از یک واقعه ای در زمان سه یاچهار امام قبل را بیا میکند.
بنابراین درصدور این حدیث از معصوم شکی نیست اما درمورد اینطورروایات باید اولا:شرایط زمانی ومکانی این اتفاق راببینیم وجهت صور را بررسی کنیم که چه شده است که امیرالمؤمنین علیه السلام این حرف را بیان کرده اند.آیا تقیه درکار بوده.آیاتوجیهی میشود درست کرد.و ثانیا:اگردر نهایت وجه صدور را نفهمیدیم باید این امر را به خوداهل بیت علیهم السلام برگردانیم.درآخر حدیثی درمذمت رد بعضی احادیث:
ازامام صادق علیه السلام:هیچ حدیثی را تکذیب نکنیدحتی اگر راوی آن حدیث مرجئی(کسانیکه میگویندهرچه میخواهی گناه کن خدامیبخشدت) یا قدری(کسانیکه درقضاءوقدرمنحرف هستند) یا حروری(ازخوارج) باشد.شمانمیدانید،شاید این حدیث ازما باشد وحق باشد که در این صورت(که آن حدیث را رد کردید خدا هم درعرش تکذیب میشود.{محاسن ج1،ص230}شبیه این روایت در {کافی،ج4،باب الکتمان،ص657و658}و{وسایل الشیعه،ج27،باب8صفات قاضی،حدیث39}
پاسخ:
سلام علیکم
این مبنای شما مبنای اخباریان شیعه است که کل کتب اربعه را قطعی الصدور می دانند. اما مبنای اصولیان این نیست.
احادیث را باید بررسی سندی و متنی کرد؛ ولو اینکه در معتبرترین کتب امامیه آمده باشد.

پاسخ:

سلام علیکم؛

اینکه شمامیفرمایید این مبنا مبنای متأخرین است درست.اما ازشمامیخواهم دلیلتان برای بطلان این مبنا را ذکر بفرمایید.ضمن اینکه این روایت درکافی شریف آمده وبسیاری از متأخرین از جمله اصولی بزرگ میرزای نائینی رحمه الله میفرمایند:اشکال کردن در روایات کافی کار عجزه وضعفاست.

حرف بنده این است که اگرشما یک احتمال هم بدهیدکه این روایت ازامام صادرشده است ردکردن آن امر دشواری است.پس بیاییم وجه صدور آن را درست کنیم و  ای چه بسا درآخر به همین حرف برسیم که امام حسن علیه السلام مطلاق للنساء نبودند اما نه از طریق ردکردن روایت.

مانمیتوانیم همه حکمت کار امام علیه السلام را بفهمیم.اگرنفهمیدیم آن را به خود ائمه علیهم السلام واگذار میکنیم.

عن ابی جعفر علیه السلام: وَ اللَّهِ إِنَّ أَحَبَّ أَصْحَابِی إِلَیَّ أَوْرَعُهُمْ وَ أَفْقَهُهُمْ وَ أَکْتَمُهُمْ لِحَدِیثِنَا وَ إِنَّ أَسْوَأَهُمْ عِنْدِی حَالًا وَ أَمْقَتَهُمْ لَلَّذِی‏ إِذَا سَمِعَ الْحَدِیثَ یُنْسَبُ إِلَیْنَا وَ یُرْوَى عَنَّا فَلَمْ یَقْبَلْهُ اشْمَأَزَّ مِنْهُ وَ جَحَدَهُ وَ کَفَّرَ مَنْ دَانَ بِهِ وَ هُوَ لَا یَدْرِی لَعَلَ‏ الْحَدِیثَ‏ مِنْ‏ عِنْدِنَا خَرَجَ وَ إِلَیْنَا أُسْنِدَ فَیَکُونُ بِذَلِکَ خَارِجاً عَنْ وَلَایَتِنَا.      (کافی ج2ص223)

پاسخ:
سلام علیکم
انتظار ندارید که الان کلی بحث تخصصی رجالی اینجا بکنیم که اثبات شود مبنای کدامیک درست است؟؟!!
اما جهت اطلاع می توانید کتاب «کلیات فی علم الرجال» تألیف آیت الله سبحانی را مطالعه بفرمائید تا با چرائی مبنای متأخرین آشنا شوید. البته در نهایت ممکن است شما به عنوان یک متخصص با بررسی اجتهادی خویش؛ در نهایت به مبنای متقدمین قائل شوید. خب إن شاء الله مأجور باشید. اما قرار نیست باقی افراد نیز به این مبنا قائل باشند.
اما اگر یک درصد احتمال بدهیم روایت جعلی است؛ رد کردنش امری دشوار است. از آن طرف نیز ببینیم. اگر مطلبی واقعاً از مصعوم(ع) صادر نشده باشد و ما بدلیل این احتیاط مطلب را نسبت بدهیم؛ هم کار خطا و باطلی کرده ایم.
یعنی در واقع ما بطور خلاصه با دو احتمال مواجه هستیم:
احتمال اول اینکه حدیث از ناحیه معصوم صادر شده باشد و اگر ما ردش کنیم؛ کلام معصوم را رد کرده باشیم.
احتمال دوم اینکه حدیث از ناحیه معصوم صادر نشده باشد و اگر ما قبولش کنیم؛ کلام جاعل را در دین وارد کرده باشیم.
هر دو احتمال، محظور دارد و خطیر است. رد کلام دین یا وارد کردن کلام غیر دین در دین و ایجاد بدعت. حال وظیفه ما چیست؟ در میان این دو احتمال خطیر
چه باید بکنیم؟ شیر یا خط بیندازیم؟ هرکدام دلمان خواست و با مزاجمان سازگار شد عمل کنیم؟ صرف احتمال صدق را لحاظ کنیم و احتمال کذب و بدعت را
نادیده بگیریم؟ یا...؟ تکلیف چیست؟
اینجاست که مبنای متأخرین شکل می گیرید. در واقع اصولیین بزرگوار ما طبق قواعدی که متخذ از خود شریعت و روایات است قریب به این مضمون فرموده اند که حجت ما در این خصوص، بحث وثوق به صدور است از طرق عقلائیه. یعنی اگر از طریق عقلائیه (بررسی حال روات، بررسی قرائن درون متنی و درایةالحدیث، تطبیق با کلیات کتاب و سنت قطعی و...) وثوق حاصل شد به صدور یک حدیث، حجت داریم برای اخذ آن (ولو در واقع صادر نشده باشد و ما معذور هستیم در این فرض) ولی اگر وثوق حاصل نشد حجت نداریم برای اخذ آن (ولو در واقع صادر شده باشد و ما معذور هستیم در عدم اخذ) و وقتی حجت برای اخذ آن نیست صرفاً ممکن است به عنوان «مؤید» استفاده شود در مطالبی که با حجتی معتبر و جداگانه اثبات شده باشد

سلام علیکم.

پاسخ؛

روش قدماءصحیح است وباعث آرامش قلبی بیشتر.؛چرا؟

به دلایل زیر:(مختصر)

1:قدمای امامیه اهمیتی به بررسی سندی نمیدادندمگر درمقام تعارض واین روش آنهادرمورداخبار موثوق الصدورومحفوف به قرینه بود وخودآنها روایات جعلی را کنار میزدند.ولذا کتابهایی که در احوال رجال بود مورد توجه نبود و از بین میرفت مثل کتاب حسن بن محبوب درقرن دوم و...

2:خود مؤلفین کتب رجالی هدفشان ازتالیف کتب بررسی سندی نبوده مثلا نجاشی رحمه الله فقط برای اینکه به مخالفین(عامه)ثابت کندکه شیعه دارای سلف صالح و صاحبان کتب معتبر هست رجالش رانوشت نه برای بررسی سندی(رجال نجاشی ص3،رجال آیت الله سبحانی ص61)

3:این روش قدما مورد رد ائمه نبوده وبلکه موردتایید هم بوده.(شیخ حردرخاتمه وسایل فائده دهم وششم)

4:یکی ازکارهای قدما این بوده که به خبر واحد ثقه غیرمحفوف به قرینه عمل واعتماد نمیکردند ولی طبق مبنای متأخرین که برسی تک تک اسناداخبار هست این نوع خبر قبول میشود وحال آنکه این کار به دلایل عقلی ونقلی زیادی مورد تأییدنیست.

5:و.........

پاسخ:
سلام علیکم
گفتم که این بحث تخصصی است که جایش در امثال وبلاک نیست. شما نیز مختارید به هر مبنائی طبق ادله اجتهادی خویش قائل شوید. اما قرار نیست بقیه نیز به همان مبنای شما معتقد شوند.

الهی أنطقنی بالهدی وألهمنی التقوی......والسلام علی من اتبع الهدی

سلام بر شما دو بزرگوار: بحث در مورد اینکه کدام مبنا در مورد تمسک به روایات صحیح هست نیاز به بررسی مفصل دارد که آیا روش قدمای امامیه را بپذیریم یا متاخرین را؟                                                              اما سوال من از شما نویسنده محترم این است که چگونه با وجود اینکه خود اقرار دارید که در اینجا دو احتمال است و هر دو نیز خطیر هستند باز اصرار بر رد این احادیث دارید؟آیا درصدی احتمال نمی دهید که این حدیث صادر شده باشد و لو به جهتی و مصلحتی که ما از آن غافل باشیم و به خاطر رد این احادیث از زیر پرچم ولایت خارج شویم{خارج شدن نسبی است نه به تمامه}؟بنده اصراری بر پذیرش محتوای این احادیث ندارم اما همین مقدار که احتمال صدور است برای توقف و رد نکردن کافی است.     اگر هم بفرمایید که در این صورت نباید هیچ حدیثی را کنار گذاشت چون احتمال صدور است باید بگویم که این گونه نیست چرا که خود حضرات معصومین علیهم السلام به پیروان خود برای تفکیک احادیث صحیح از جعلی روش های را آموزش داده اند من جمله مخالف  قرآن  و مسلمات دین نبودن و .....    که  با در نظر گرفتن این راهکارها در می یابیم که این احادیث از جعلیات نیست لذا نهایتا جای احتیاط است...فتامل                                                                                            

پاسخ:
سلام علیکم
خب احسنت شما فرمودید: «بنده اصراری بر پذیرش محتوای این احادیث ندارم اما همین مقدار که احتمال صدور است برای توقف و رد نکردن کافی است.     اگر هم بفرمایید که در این صورت نباید هیچ حدیثی را کنار گذاشت چون احتمال صدور است باید بگویم که این گونه نیست چرا که خود حضرات معصومین علیهم السلام به پیروان خود برای تفکیک احادیث صحیح از جعلی روش های را آموزش داده اند من جمله مخالف  قرآن  و مسلمات دین نبودن و .....    که  با در نظر گرفتن این راهکارها در می یابیم که این احادیث از جعلیات نیست لذا نهایتا جای احتیاط است»
خب ما هم با در نظر کرفتن سایر قرائن به این حجت رسیده ایم که این احادیث قابل اعتماد نیستند. ما که فقط نقد سندی نکرده ایم. متن را نیز نقد کرده ایم. حداکثر حداکثر این است که ما معنای این احادیث را نمی دانیم. پس فعلاً این احادیث را کنار می گذاریم.
در مورد 2 احتمال نیز گفتیم راهکار چیست که دوباره تکرار می کنم:
اینجاست که مبنای متأخرین شکل می گیرید. در واقع اصولیین بزرگوار ما طبق قواعدی که متخذ از خود شریعت و روایات است قریب به این مضمون فرموده اند که حجت ما در این خصوص، بحث وثوق به صدور است از طرق عقلائیه. یعنی اگر از طریق عقلائیه (بررسی حال روات، بررسی قرائن درون متنی و درایةالحدیث، تطبیق با کلیات کتاب و سنت قطعی و...) وثوق حاصل شد به صدور یک حدیث، حجت داریم برای اخذ آن (ولو در واقع صادر نشده باشد و ما معذور هستیم در این فرض) ولی اگر وثوق حاصل نشد حجت نداریم برای اخذ آن (ولو در واقع صادر شده باشد و ما معذور هستیم در عدم اخذ) و وقتی حجت برای اخذ آن نیست صرفاً ممکن است به عنوان «مؤید» استفاده شود در مطالبی که با حجتی معتبر و جداگانه اثبات شده باشد
آیا پیامبر عرب است یا نه و اگر عرب نیست از کجاست ؟
سلام علیکم و رحمت الله تعالی
برایم خیلی تعجب اور است که حتی اگر اسائه ادب و بی احترامی به معصوم ان هم از اصحاب کسا شود باز هم بعضی ها برای جلوگیری از کاهش اعتبار کتب برخی از علما ، در صدد تثبیت و قبول ان هستند... مطلاق بودن یاذواق بودن صفتیست که موجب وهن به مقام والای سیدشباب اهل جنه میشود ، حفظ مقام و شان ایمه بالاتر است یا اعتبار فلان کتاب؟  بنظرم مهمترین افتخار شیعه ایه تطهیره که کاملا با مطلاق بودن در تضاده...  حتی اگر تمام علما شیعه هم از این دست روایات را حتی در حد متواتر هم نقل می کردند باز هم باید عرضه بر حائط می کردیم...   
پاسخ:
سلام
ممنون

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی