برهان

قُلْ هاتُوا بُرْهانَکُمْ إِنْ کُنْتُمْ صادِقین‏ /البقرة ۱۱۱
دوشنبه, ۲۹ آبان ۱۳۹۱، ۱۰:۱۵ ق.ظ

پاسخ به شبهاتی در زمینه واقعه عاشورا و امام حسین(ع)، قسمت دوم: قضیه عشقی بین امام حسین(ع) و یزید

السَّلَامُ عَلَیْکَ یَا أَبَا عَبْدِ اللَّهِ وَ عَلَى الْأَرْوَاحِ الَّتِی حَلَّتْ بِفِنَائِکَ عَلَیْکَ مِنِّی سَلَامُ اللَّهِ أَبَداً مَا بَقِیتُ وَ بَقِیَ اللَّیْلُ وَ النَّهَارُ وَ لَا جَعَلَهُ اللَّهُ آخِرَ الْعَهْدِ مِنِّی لِزِیَارَتِکَ السَّلَامُ عَلَى الْحُسَیْنِ وَ عَلِیِ‏  بْنِ الْحُسَیْنِ وَ عَلَى أَصْحَابِ الْحُسَیْن‏

اللَّهُمَّ الْعَنْ أَوَّلَ ظَالِمٍ ظَلَمَ حَقَّ مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ آخِرَ تَابِعٍ لَهُ عَلَى ذَلِکَ اللَّهُمَّ الْعَنِ الْعِصَابَةَ الَّتِی جَاهَدَتِ الْحُسَیْنَ وَ شَایَعَتْ وَ بَایَعَتْ وَ تَابَعَتْ عَلَى قَتْلِهِ اللَّهُمَّ الْعَنْهُمْ جَمِیعا

گوشزد: در نوشتن این مطلب از مطالب سایت گفتگوی دینی و سایت رشد استفاده شده است.

شبهه افکنان در این شبهه قصد القاء این مطلب را به مخاطب دارند که واقعه عاشورا بخاطر این بوده که نعوذبالله امام حسین(ع) و یزید ملعون سر یک دختر با هم دعوا داشتند و بهمین خاطر واقعه عاشورا بدین عظمت بوجود آمد.

در یکی از همین متون آمده:

«سالهاست مردم ما برای حسین بر سر و سینه میزنند در حالی که نمیدانند او را برای چه کشتند: یکی از سرداران یزید زنی زیبا به نام اورینب داشت و یزید عاشق وی شد و شعرهای فراوان در مدح او خواند. از سویی با نامه های کوفیان، حسین مصمم میشود که به کوفه برود. در دمشق یزید با راهنمایی معاویه سردار را به سفر میفرستد و وقتی سردار برمیگردد شهر را از این شایعه پر میکنند که اورینب در غیاب شوهر زنا کرده است. شوهر هم فورا" زن را طلاق میدهد و حسین فورا" زن را ربوده، عقد میکند. یزید به حسین پیغام داد که اگر سرت را میخواهی زن را طلاق بده. حسین زن را پس نفرستاد و بخاطر نامۀ هانی به سوی کوفه رفت و در کربلا کشته شد.»

پاسخ به شبهه:

این داستان در سایتهای مختلف و توسط افراد گوناگون بیان می شود ولی متأسفانه معمولا به طور کامل نقل نمی شود و مدرکی نیز برای آن بیان نمی گردد . نکته ی جالب این است که این داستان در هیچ یک از کتب مهم تاریخی و یا روائی شیعه نقل نگشته است و جالب آنکه حتی کتب طراز اول اهل سنت در تاریخ و حدیث نیز کوچکترین اشاره ای به آن نمی کنند . با کمی جستجوی بیشتر ، مشخص شد که اصل این قضیه را برای اولین بار ، ابن قتیبه در کتاب «الإمامة و السیاسه» (جلد 1 ، صص 202- 193) نقل می کند و پس از او ، کتب «سرح العیون فی شرح قصیدة ابن بدرون» (صص80-172) ، «ثمرات الأوراق» (صص 36 – 229) ، «نهایة الإرب» (ج 6 ، صص 5 – 180) ، « قصص العرب» (ج4 ، صص 8- 291) نیز این قضیه را بازگو نموده اند . اگر متنی را که این کتب نقل کرده اند مورد بررسی قرار دهیم ، از روی اختصاری که در نقل داستان دارند و با توجه به اینکه ابن قتیبه در کتاب خویش این قضیه را با شرح بیشتری نسبت به سایرین نقل نموده است و همچنین با در نظر گرفتن تقدم زمانی ابن قتیبه از بقیه ، در می یابیم که سایر کتب نیز آنرا از کتاب «الإمامة و السیاسه» نقل نموده اند . شگفت انگیز است که هرگز در بین نام این کتب ، کتب معروف تاریخی و روائی اهل سنت نظیر تاریخ طبری ، تاریخ ذهبی ، صحاح شش گانه و . . . به چشم نمی خورد.

اما بجاست تا اصل داستان را آنگونه که ابن قتیبه در کتاب خویش آنرا نقل می کند ، به صورت مختصر به همراه هم بررسی کنیم:

«ارینب بنت اسحاق ، همسر عبدالله بن سلام ، والی عراق بود. او در زیبائی و کمال و شرافت و مال و دارائی ، در میان اهل زمان خود ، زبانزد بود. یزید به شدت به او دل می بندد و جریان را با معاویه در میان می گذارد و به او می گوید : «زیبائی و کمال ادب ارینب در میان مردم زبانزد و شایع است و من به او دل بسته بودم . اما عشق خود را پنهان نمودم تا اینکه او شوهر نمود . ولی آنچه در سینه ام بود روز بروز توسعه یافت تا اینکه دیگر صبرم تمام شده است .» هرچه معاویه او را به صبر و شکیبائی فرا می خواند ، سودی نمی بخشد . سرانجام معاویه حیله ای می اندیشد تا یزید را به خواسته خود برساند . نامه ای به عبدالله بن سلام می نویسد و او را از عراق به شام فرا می خواند. پس از ورود عبدالله به شام ، او را در منزلی نیکو ، جای می دهد. در این هنگام، ابوهریره و ابوالدرداء که دو تن از صحابه رسول خدا بودند و در نزد معاویه بسر می بردند، را احضار می کند و می گوید: «من قصد دارم در زمان حیات خویش، دخترم را شوهری نیکو دهم و برای این کار عبدالله را که مردی با فصیلت است، پسندیده ام . به پیش او روید و مطلب را با او درمیان گذارید» آنان نیز همین گونه کردند. به این ترتیب عبدالله به خواستگاری دختر معاویه آمد. معاویه به او گفت که اختیار دخترم در دست اوست و او باید خود با این وصلت موافق باشد. از طرف دیگر، معاویه جریان را با دختر خویش در میان گذارد و به او گفت که اگر عبدالله برای خواستگاری به نزد تو آمد، به او بگو که تو زن داری و اگر خواهان ازدواج با من هستی، شرط من آنست که همسر خویش را طلاق دهی. هنگامی که عبدالله به نزد دختر معاویه رفت و از شرط او آگاه شد ، همسر خویش را طلاق داد و آن دو صحابی را نیز شاهد بر این کار گرفت. در این هنگام بود که متوجه شد معاویه او را فریب داده است ، چرا که هرگز نتوانست به وصال دختر او برسد.

پس از این معاویه، ابوالدرداء و ابو هریره را برای خواستگاری ارینب به سوی عراق فرستاد. هنگامی که به عراق رسیدند؛ ابوالدرداء به جهت احترامی که برای امام حسین (ع) قائل بود؛ پیش از هر چیز، ابتدا به نزد آن حضرت رفت تا آن حضرت را ببیند و قضیه را نیز با او در میان بگذارد. امام حسین(ع) هنگامی که آگاه شد ابوالدرداء قصد خواستگاری ارینب برای یزید را دارد، به او گفت که از جانب آن حضرت نیز از ارینب خواستگاری کند تا او به انتخاب خویش یکی را برگزیند.

ابوالدرداء به خواستگاری ارینب رفت و از سوی یزید و امام حسین(ع) هر دو، خواستگاری کرد. ارینب به او گفت: «اگر من می خواستم با کسی مشورت کنم ، همانا با تو مشورت می کردم ، تو اگر به جای من بودی ، کدام را برمی گزیدی ؟»، بعد از اینکه به او اصرار کرد، ابوالدرداء به او گفت: «من اگر به جای تو بودم، حسین را بر می گزیدم، خودم دیدم که رسول خدا(ص) لبان خود را بر لبان او میگذارد، تو نیز لبان خود را بر جائی قرار ده که پیامبر لبان خویش را قرار می داده است». به این ترتیب ارینب امام حسین را برگزید و به عقد سید الشهداء(ع) در آمد. هنگامی که معاویه از قضایا آگاه گشت، به شدت ابوالدرداء را مورد نکوهش قرار داد.

از سوی دیگر ، عبدالله بن سلام که مورد بی مهری معاویه قرار گرفته بود و از حکومت عراق نیز عزل شده بود، روزگار را به سختی می گذراند و در فقر به سر می برد. به یاد آورد که در نزد ارینب کیسه ای از جواهرات به امانت گذارده است . از شام به عراق بازگشت و نزد سیدالشهدا(ع) رفت. ماجرا را با او در میان گذارد و از حضرت خواست تا کیسه را از ارینب گرفته و به او بدهد. حضرت به او گفت که خود به نزد ارینب برو و کیسه را از او بگیر. او به اطاق مجاور رفت و کیسه را از ارینب مطالبه کرد. ارینب کیسه جواهرات را بدون اینکه آنرا باز نموده باشد، در جلوی او گذارد. او کیسه را گشود و مشتی از جواهرات آنرا به ارینب داد و هردو به یاد دوران گذشته به گریه افتادند. در این لحظه امام حسین(ع) به اطاق وارد شد و با مشاهده این وضعیت فرمود : «اشهد الله أنی طالقها ثلاثا اللهم إنک تعلم أنی لم أستنکحها رغبة فی مالها و لا جمالها و لکنی اردت إحلالها لبعلها و ثوابک علی ما عاجلته فی أمرها ». «خدا را شاهد می گیرم که من او را 3 طلاقه کردم. خدایا تو می دانی که من به خاطر مال و زیبائی او با او ازدواج ننمودم، بلکه می خواستم او بدین واسطه به شوهرش (بعد از آنکه او را طلاق داد) حلال شود، و به ثواب تو برسم ». در این هنگام عبدالله و ارینب دوباره با هم ازدواج نمودند و تا آخر عمر با هم در کمال محبت زندگی کردند .»

نقد:

این داستان هم به لحاظ سند هم به لحاظ محتوا با مشکلات فراوانی روبرو است که به اختصار به برخی از آنها اشاره می کنیم:

اشکال سندی:

روایت فوق مرسل است و هیچ‌گونه سندی برای آن ذکر نشده تا بتوان آن را مورد بررسی قرار داد. چون ابن قتیبه(نویسنده کتاب الامامه و السیاسه) داستان را این چنین آغاز می کند: «ما حاول معاویة من تزویج یزید قال: وذکروا أن یزید بن معاویة سهر لیلة من اللیالی، وعنده وصیف لمعاویة یقال له رفیق، ...»

او که خود همعصر این ماجرا نبوده است نمیگوید این ماجرا را از چه کسی شنیده است تا ما بتوانیم سلسلۀ راویان را بررسی کنیم. چه بسا فرد دروغگویی این ماجرا را به او گفته باشد.

از سوی دیگر ابودرداء که در این داستان میبنیم بنا به نظر معروف در زمان حکومت عثمان مرده است. برخی هم مرگ او را 39 یا 38 هجری درگذشته است(ابن اثیر الکامل، ج 3، ص 129؛ابن عبدالبرّ،‌الاستیعاب، ج 3، ص 1229 ـ 1230؛ ابن حجر عسقلانی، الاصابه فی تمییز الصحابه، ج 4، ص 622.) پس او چگونه میتواند در این ماجرا که در اواخر حکمرانی معاویه و زمان ولایتعهدی یزید روی داده است حضور داشته باشد؟ پس این داستان دارد از شخصیتی در ماجرا نام میبرد که در آن زمان سالها از مرگش گذشته بوده است!!

از سوی دیگر از این داستان در اسناد دسته اول و مشهور هیچ خبری نیست. مشهورترین کتابی که این داستان را ذکر کرده است کتاب الامامه و السیاسه است که برخی در این که نویسنده آن ابن قتیبه باشد شک دارند.(دائره المعارف بزرگ اسلامی، ج 4، ص 459) از این گذشته اسناد معدودی هم که این ماجرا را نقل میکنند انقدر آشفته هستند که در برخی از آنان این ماجرا را به فرد دیگری نسبت میدهند ولی روایت آنها در مورد ازدواج ان فرد با اورینب نیز قابل قبول نیست و تضاد کامل با عقل دارد ولی به علت عدم ارتباط با بحث از آوردنش خودداری میکنیم.

اشکالات محتوائی

1- اگر از لحاظ تاریخی بررسی کنیم ، تاریخ نام تمامی امراء عراق در زمان معاویه را نقل نموده است . در زمان معاویه ، ابتدا «مغیرة بن شعبه»، والی عراق بود . پس از او ولایت عراق ، از جانب معاویه به «زیاد بن ابیه» واگذار شد . سپس «عبیدالله بن زیاد» والی بصره (بخشی از عراق ) شد و حکومت بخش دیگر عراق ، یعنی کوفه به «نعمان بن بشیر» واگذار گشت . هر چه صفحات تاریخ را جستجو کنیم ، به هیچ وجه با شخصی به نام عبدالله بن سلام در میان والیان عراق در زمان معاویه مواجه نمی شویم ، چه برسد به این که پس از مدتی فرمانروائی، معاویه او را عزل نموده باشد.

2- از طرف دیگر ، تناقض بسیار روشنی دیگر نیز در این داستان وجود دارد. سیدالشهدا (ع) در شهر مدینه به دنیا آمدند و تمام مدت عمر خویش را در مدینه بودند . تنها در زمان حکومت امیرالمؤمنین (ع) که آن حضرت به کوفه آمدند ، امام حسین (ع) نیز به همراه پدر به کوفه وارد شدند . پس از شهادت امیرالمؤمنین (ع) که در 21 رمضان سال 40 هجری اتفاق افتاد ، امام حسین (ع) تنها 5 ماه یا 6 ماه در کوفه ماندند و بنا بر نقل تاریخ، در 15 ربیع الثانی و یا 15 جمادی الأول (یعنی 5ماه یا 6ماه بعد) به همراه برادر خویش ، امام مجتبی (ع) به مدینه بازگشتند و تا آخر عمر و هنگامی که به سمت عراق حرکت نمودند ، در مدینه بودند . از جانب دیگر ، معاویه در سال 41 پس از صلح با امام مجتبی (ع) و قضایائی که روی داد ، به حکومت رسید و در این سال بود که اهل عراق نیز از او اطاعت نمودند و خلافت او را پذیرفتند و زودترین هنگامی که می توانسته است تا شخصی را به عنوان والی عراق تعیین کند ، سال 41 و پس از 5 و یا 6 ماهی بوده است که امام حسین (ع) در عراق بودند ، چرا که تا قبل از آن هنوز عراق از معاویه تبعیت نمی کرد که او بتواند برای آن حاکمی بفرستد . لذا این داستان در شرایطی اتفاق افتاده است که بر طبق نقل آن، معاویه عبدالله بن سلام را به حکومت عراق منصوب نموده بود و لذا در این زمان امام حسین (ع) در مدینه بودند. بنابراین حتی اگر بپذیریم که شخصی به نام عبدالله بن سلام وجود داشته است و معاویه ابتدا او را به حکومت عراق منصوب کرد و سپس او را برکنار نمود ، داستان تصریح می کند که او به عراق آمد و به پیش سیدالشهدا (ع) رفت ، و یا بر طبق این افسانه ، ابوالدرداء، هنگامی که برای خواستگاری ارینب به عراق آمد ، با امام حسین (ع) مواجه شد، در حالیکه در آن زمان اصلا امام حسین(ع) در عراق نبودند.

3- سومین تضاد آشکاری که در این ماجرا وجود دارد ، آنست که اگر کسی مختصری با فقه اهل بیت و آیات قرآن کریم آشنائی داشته باشد ، می داند که بر خلاف اهل سنت ، اهل بیت به صریح آیات قرآن ، بیان می کنند که اگر شخصی خواست تا همسر خویش را طلاق بدهد ، با گفتن اینکه من تو را 3 طلاقه کردم ، همسر او 3 طلاقه نمی شود ، بلکه باید او را 3بار طلاق بدهد و پس از هر طلاق دوباره او را عقد کند تا پس از طلاق سوم ، او 3 طلاقه محسوب گردد. پس چگونه ممکن است که امام حسین (ع) این گونه عمل کرده باشند ؟ آیا عقل سلیم در درستی این ماجرا دچار تردید نمی شود؟

4- آیا می توان پذیرفت جوانی 16 ساله همانند یزید که در شام به دنیا آمده و تا آخر نیز در آنجا بوده است، تنها به صرف شنیدن حرف مردم ، عاشق زنی گردد که در عراق زندگی می کند و بدون آنکه حتی او را دیده باشد ، عشق او تا بدان جا پیش رود که صبر را از کفش برباید؟

5- یکی از شرایط طلاق در فقه امامیه حضور 2 شاهد عادل عاقل است که در اینجا از شاهد نیز خبری نیست.

«وَ أَشْهِدُوا ذَوَیْ عَدْلٍ مِنْکُمْ وَ أَقیمُوا الشَّهادَةَ لِلَّهِ ـــــ و دو تن [مرد] عادل را از میان خود گواه گیرید، و گواهى را براى خدا به پا دارید.»(طلاق:2)

6- در داستان فوق امام حسین علیه السلام‌ به عبدالله سلام می فرماید: بل أدخله علیک حتى تبرئی إلیه منه کما دفعه إلیک.(تو داخل منزل من شده و با ارینب ملاقات کن و با تحویل اموال خود ذمه او را بری کن.) و این نیز با سیره اهل بیت علیهم السلام‌ و غیرت مردانگی عرب سازگاری ندارد که یک مرد اجنبی و نامحرم را به اندرون خویش راهنمایی کنند.گذشته از این که بری شدن ذمه نیازی به خلوت با نامحرم ندارد.

7- ابن قتیبه به عنوان اولین کسی که این ماجرا را نقل می کند و در حالیکه که تا زمان حیات امام حسین (علیه السلام) حدود 200 سال نیز فاصله دارد، اما هیچ سندی برای این داستان نقل نمی نماید و به هیچ وجه نمی گوید که این مطلب را از چه کسی نقل می کنند.

اضافه بر آنچه که ذکر شد، این داستان و یا بهتر بگوئیم این افسانه، با تمام صفحات تاریخ اسلام که مورد اتفاق شیعه و سنی است، دارای تناقض است. همه نقل کرده اند که معاویه در سال 56 هجری قمری جهت گرفتن بیعت برای خلافت یزید ، به حج رفت ؛ ولی عده ای با او بیعت ننمودند و از جمله امام حسین (ع) به هیچ وجه حاضر به بیعت با یزید نگشتند . پس از آنکه معاویه از دنیا رفت ، یزید نامه ای به والی مدینه که پسر عموی او بود و «ولید بن عتبة بن ابی سفیان» نام داشت ، نوشت و به او گفت که از حسین بن علی بیعت بگیر، اگر بیعت کرد، محترم و مکرم باشد و اگر از بیعت سرباز زد، گردن او را بزن. اگر این داستان حقیقی بوده و یزید به دنبال تصفیه حساب شخصی باشد، دیگر نباید به والی مدینه بگوید که در صورت بیعت کردن، حسین را تکریم کن و به او احترام گذار. به علاوه پس از واقعه کربلا که امام حسین (ع) به شهادت رسیدند و اهل بیت آن حضرت به اسارت یزید برآمدند، هنگامی که او اهل بیت را مورد شماتتهای بسیار و آزارهای گوناگون قرار داد، حتی یکجا نیز مشاهده نمی کنید که قضایای ارینب را مطرح نموده باشد و امام حسین را مورد شماتت قرار داده باشد. حتی هنگامی که یزید به امام سجاد (ع) اشکال می نمود ، گفت که پدرت فراموش کرده بود که خدا ملک و پادشاهی را به هر کس بخواهد می دهد، اگر او بیعت می نمود، در نهایت عزت زندگی می نمود.

اگر از جانب امام حسین (ع) نیز به این قضیه بنگریم و حتی اگر آنرا صحیح نیز بدانیم، قطعا حضرت بر طبق این داستان به هدف خویش رسیده بود و ارینب را به عقد خویش در آورده بود، پس دیگر چه دلیلی دارد که پس از گذشت 20 سال ، بخواهد برای انتقام جوئی قیام کند؟ و در طول مسیر هنگامی که انگیزه قیام حضرت را مکررا از او می پرسند ، تنها یک جواب دهد که هدف او احیای اسلام و امر به معروف و نهی از منکر است؟

مجموع این شواهد کاملا برای ما مشخص می کند که این داستان افسانه ای بیش نیست و شبیه هزاران داستان عاشقانه ایست که تخیل عرب در ساختن و پرداختن آنها، تبحری کامل دارد و کتبی نظیر قصص العرب که خود از ناقلان این افسانه است، در صفحات دیگر خود افسانه های عاشقانه دیگری را نیز نقل می کند که همگان بر تخیلی بودن آنها اعتراف دارند. هرچند که انگیزه سازندگان آن قصه، بیان سیادت و بزرگواری امام حسین (ع)، خدعه و نیزنگ بازی معاویه و بی پروائی یزید در عشقبازی بوده است، اما اصل این قضیه، مجعول و ساخته و پرداخته تخیل آنهاس. و حتی اگر نیز بپذیریم که این داستان واقعیت دارد، باز نیز ارتباط آن با کربلا و قیام سیدالشهدا (ع)، وصله ناچسبی است که تنها اگر منطق و عقل را کنار گذاریم می توانیم آنرا بپذیریم.



نوشته شده توسط محمد
ساخت وبلاگ در بلاگ بیان، رسانه متخصصان و اهل قلم

برهان

قُلْ هاتُوا بُرْهانَکُمْ إِنْ کُنْتُمْ صادِقین‏ /البقرة ۱۱۱
بسم الله الرحمن الرحیم

در این وب‌نوشت سعی بر این داریم که شبهات موجود و رایجی که در مورد دین وجود دارد را بررسی، و پاسخ مناسبی برای آن‌ها پیدا کنیم.

مسلم است که پاسخ‌ها ممکن است ناقص بوده و یا قانع‌کننده نباشند و یا حتا ایرادی به نحوهٔ استدلال آن‌ها وارد باشد. در مورد هر یک از پاسخ‌ها اگر سؤال و یا شبههٔ جدیدی برای‌تان ایجاد شد، آن‌ها را در ذیل همان مطلب عنوان کنید.

در صورت تمایل به همکاری یا ارائهٔ پیشنهاد، با ما تماس بگیرید.
جهت طرح مسائل حدیثی-دینی-اعتقادی خود اعم از پرسش از صحت و سقم یک حدیث یا شبهات اعتقادی خویش از طریق تلگرام میتوانید با یوزرنیم m26011438@ در ارتباط باشید.

مشترک خوراک (فید) شوید

حمایت می‌کنیم

آخرین مطالب

آخرین نظرات

السَّلَامُ عَلَیْکَ یَا أَبَا عَبْدِ اللَّهِ وَ عَلَى الْأَرْوَاحِ الَّتِی حَلَّتْ بِفِنَائِکَ عَلَیْکَ مِنِّی سَلَامُ اللَّهِ أَبَداً مَا بَقِیتُ وَ بَقِیَ اللَّیْلُ وَ النَّهَارُ وَ لَا جَعَلَهُ اللَّهُ آخِرَ الْعَهْدِ مِنِّی لِزِیَارَتِکَ السَّلَامُ عَلَى الْحُسَیْنِ وَ عَلِیِ‏  بْنِ الْحُسَیْنِ وَ عَلَى أَصْحَابِ الْحُسَیْن‏

اللَّهُمَّ الْعَنْ أَوَّلَ ظَالِمٍ ظَلَمَ حَقَّ مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ آخِرَ تَابِعٍ لَهُ عَلَى ذَلِکَ اللَّهُمَّ الْعَنِ الْعِصَابَةَ الَّتِی جَاهَدَتِ الْحُسَیْنَ وَ شَایَعَتْ وَ بَایَعَتْ وَ تَابَعَتْ عَلَى قَتْلِهِ اللَّهُمَّ الْعَنْهُمْ جَمِیعا

گوشزد: در نوشتن این مطلب از مطالب سایت گفتگوی دینی و سایت رشد استفاده شده است.

شبهه افکنان در این شبهه قصد القاء این مطلب را به مخاطب دارند که واقعه عاشورا بخاطر این بوده که نعوذبالله امام حسین(ع) و یزید ملعون سر یک دختر با هم دعوا داشتند و بهمین خاطر واقعه عاشورا بدین عظمت بوجود آمد.

در یکی از همین متون آمده:

«سالهاست مردم ما برای حسین بر سر و سینه میزنند در حالی که نمیدانند او را برای چه کشتند: یکی از سرداران یزید زنی زیبا به نام اورینب داشت و یزید عاشق وی شد و شعرهای فراوان در مدح او خواند. از سویی با نامه های کوفیان، حسین مصمم میشود که به کوفه برود. در دمشق یزید با راهنمایی معاویه سردار را به سفر میفرستد و وقتی سردار برمیگردد شهر را از این شایعه پر میکنند که اورینب در غیاب شوهر زنا کرده است. شوهر هم فورا" زن را طلاق میدهد و حسین فورا" زن را ربوده، عقد میکند. یزید به حسین پیغام داد که اگر سرت را میخواهی زن را طلاق بده. حسین زن را پس نفرستاد و بخاطر نامۀ هانی به سوی کوفه رفت و در کربلا کشته شد.»

پاسخ به شبهه:

این داستان در سایتهای مختلف و توسط افراد گوناگون بیان می شود ولی متأسفانه معمولا به طور کامل نقل نمی شود و مدرکی نیز برای آن بیان نمی گردد . نکته ی جالب این است که این داستان در هیچ یک از کتب مهم تاریخی و یا روائی شیعه نقل نگشته است و جالب آنکه حتی کتب طراز اول اهل سنت در تاریخ و حدیث نیز کوچکترین اشاره ای به آن نمی کنند . با کمی جستجوی بیشتر ، مشخص شد که اصل این قضیه را برای اولین بار ، ابن قتیبه در کتاب «الإمامة و السیاسه» (جلد 1 ، صص 202- 193) نقل می کند و پس از او ، کتب «سرح العیون فی شرح قصیدة ابن بدرون» (صص80-172) ، «ثمرات الأوراق» (صص 36 – 229) ، «نهایة الإرب» (ج 6 ، صص 5 – 180) ، « قصص العرب» (ج4 ، صص 8- 291) نیز این قضیه را بازگو نموده اند . اگر متنی را که این کتب نقل کرده اند مورد بررسی قرار دهیم ، از روی اختصاری که در نقل داستان دارند و با توجه به اینکه ابن قتیبه در کتاب خویش این قضیه را با شرح بیشتری نسبت به سایرین نقل نموده است و همچنین با در نظر گرفتن تقدم زمانی ابن قتیبه از بقیه ، در می یابیم که سایر کتب نیز آنرا از کتاب «الإمامة و السیاسه» نقل نموده اند . شگفت انگیز است که هرگز در بین نام این کتب ، کتب معروف تاریخی و روائی اهل سنت نظیر تاریخ طبری ، تاریخ ذهبی ، صحاح شش گانه و . . . به چشم نمی خورد.

اما بجاست تا اصل داستان را آنگونه که ابن قتیبه در کتاب خویش آنرا نقل می کند ، به صورت مختصر به همراه هم بررسی کنیم:

«ارینب بنت اسحاق ، همسر عبدالله بن سلام ، والی عراق بود. او در زیبائی و کمال و شرافت و مال و دارائی ، در میان اهل زمان خود ، زبانزد بود. یزید به شدت به او دل می بندد و جریان را با معاویه در میان می گذارد و به او می گوید : «زیبائی و کمال ادب ارینب در میان مردم زبانزد و شایع است و من به او دل بسته بودم . اما عشق خود را پنهان نمودم تا اینکه او شوهر نمود . ولی آنچه در سینه ام بود روز بروز توسعه یافت تا اینکه دیگر صبرم تمام شده است .» هرچه معاویه او را به صبر و شکیبائی فرا می خواند ، سودی نمی بخشد . سرانجام معاویه حیله ای می اندیشد تا یزید را به خواسته خود برساند . نامه ای به عبدالله بن سلام می نویسد و او را از عراق به شام فرا می خواند. پس از ورود عبدالله به شام ، او را در منزلی نیکو ، جای می دهد. در این هنگام، ابوهریره و ابوالدرداء که دو تن از صحابه رسول خدا بودند و در نزد معاویه بسر می بردند، را احضار می کند و می گوید: «من قصد دارم در زمان حیات خویش، دخترم را شوهری نیکو دهم و برای این کار عبدالله را که مردی با فصیلت است، پسندیده ام . به پیش او روید و مطلب را با او درمیان گذارید» آنان نیز همین گونه کردند. به این ترتیب عبدالله به خواستگاری دختر معاویه آمد. معاویه به او گفت که اختیار دخترم در دست اوست و او باید خود با این وصلت موافق باشد. از طرف دیگر، معاویه جریان را با دختر خویش در میان گذارد و به او گفت که اگر عبدالله برای خواستگاری به نزد تو آمد، به او بگو که تو زن داری و اگر خواهان ازدواج با من هستی، شرط من آنست که همسر خویش را طلاق دهی. هنگامی که عبدالله به نزد دختر معاویه رفت و از شرط او آگاه شد ، همسر خویش را طلاق داد و آن دو صحابی را نیز شاهد بر این کار گرفت. در این هنگام بود که متوجه شد معاویه او را فریب داده است ، چرا که هرگز نتوانست به وصال دختر او برسد.

پس از این معاویه، ابوالدرداء و ابو هریره را برای خواستگاری ارینب به سوی عراق فرستاد. هنگامی که به عراق رسیدند؛ ابوالدرداء به جهت احترامی که برای امام حسین (ع) قائل بود؛ پیش از هر چیز، ابتدا به نزد آن حضرت رفت تا آن حضرت را ببیند و قضیه را نیز با او در میان بگذارد. امام حسین(ع) هنگامی که آگاه شد ابوالدرداء قصد خواستگاری ارینب برای یزید را دارد، به او گفت که از جانب آن حضرت نیز از ارینب خواستگاری کند تا او به انتخاب خویش یکی را برگزیند.

ابوالدرداء به خواستگاری ارینب رفت و از سوی یزید و امام حسین(ع) هر دو، خواستگاری کرد. ارینب به او گفت: «اگر من می خواستم با کسی مشورت کنم ، همانا با تو مشورت می کردم ، تو اگر به جای من بودی ، کدام را برمی گزیدی ؟»، بعد از اینکه به او اصرار کرد، ابوالدرداء به او گفت: «من اگر به جای تو بودم، حسین را بر می گزیدم، خودم دیدم که رسول خدا(ص) لبان خود را بر لبان او میگذارد، تو نیز لبان خود را بر جائی قرار ده که پیامبر لبان خویش را قرار می داده است». به این ترتیب ارینب امام حسین را برگزید و به عقد سید الشهداء(ع) در آمد. هنگامی که معاویه از قضایا آگاه گشت، به شدت ابوالدرداء را مورد نکوهش قرار داد.

از سوی دیگر ، عبدالله بن سلام که مورد بی مهری معاویه قرار گرفته بود و از حکومت عراق نیز عزل شده بود، روزگار را به سختی می گذراند و در فقر به سر می برد. به یاد آورد که در نزد ارینب کیسه ای از جواهرات به امانت گذارده است . از شام به عراق بازگشت و نزد سیدالشهدا(ع) رفت. ماجرا را با او در میان گذارد و از حضرت خواست تا کیسه را از ارینب گرفته و به او بدهد. حضرت به او گفت که خود به نزد ارینب برو و کیسه را از او بگیر. او به اطاق مجاور رفت و کیسه را از ارینب مطالبه کرد. ارینب کیسه جواهرات را بدون اینکه آنرا باز نموده باشد، در جلوی او گذارد. او کیسه را گشود و مشتی از جواهرات آنرا به ارینب داد و هردو به یاد دوران گذشته به گریه افتادند. در این لحظه امام حسین(ع) به اطاق وارد شد و با مشاهده این وضعیت فرمود : «اشهد الله أنی طالقها ثلاثا اللهم إنک تعلم أنی لم أستنکحها رغبة فی مالها و لا جمالها و لکنی اردت إحلالها لبعلها و ثوابک علی ما عاجلته فی أمرها ». «خدا را شاهد می گیرم که من او را 3 طلاقه کردم. خدایا تو می دانی که من به خاطر مال و زیبائی او با او ازدواج ننمودم، بلکه می خواستم او بدین واسطه به شوهرش (بعد از آنکه او را طلاق داد) حلال شود، و به ثواب تو برسم ». در این هنگام عبدالله و ارینب دوباره با هم ازدواج نمودند و تا آخر عمر با هم در کمال محبت زندگی کردند .»

نقد:

این داستان هم به لحاظ سند هم به لحاظ محتوا با مشکلات فراوانی روبرو است که به اختصار به برخی از آنها اشاره می کنیم:

اشکال سندی:

روایت فوق مرسل است و هیچ‌گونه سندی برای آن ذکر نشده تا بتوان آن را مورد بررسی قرار داد. چون ابن قتیبه(نویسنده کتاب الامامه و السیاسه) داستان را این چنین آغاز می کند: «ما حاول معاویة من تزویج یزید قال: وذکروا أن یزید بن معاویة سهر لیلة من اللیالی، وعنده وصیف لمعاویة یقال له رفیق، ...»

او که خود همعصر این ماجرا نبوده است نمیگوید این ماجرا را از چه کسی شنیده است تا ما بتوانیم سلسلۀ راویان را بررسی کنیم. چه بسا فرد دروغگویی این ماجرا را به او گفته باشد.

از سوی دیگر ابودرداء که در این داستان میبنیم بنا به نظر معروف در زمان حکومت عثمان مرده است. برخی هم مرگ او را 39 یا 38 هجری درگذشته است(ابن اثیر الکامل، ج 3، ص 129؛ابن عبدالبرّ،‌الاستیعاب، ج 3، ص 1229 ـ 1230؛ ابن حجر عسقلانی، الاصابه فی تمییز الصحابه، ج 4، ص 622.) پس او چگونه میتواند در این ماجرا که در اواخر حکمرانی معاویه و زمان ولایتعهدی یزید روی داده است حضور داشته باشد؟ پس این داستان دارد از شخصیتی در ماجرا نام میبرد که در آن زمان سالها از مرگش گذشته بوده است!!

از سوی دیگر از این داستان در اسناد دسته اول و مشهور هیچ خبری نیست. مشهورترین کتابی که این داستان را ذکر کرده است کتاب الامامه و السیاسه است که برخی در این که نویسنده آن ابن قتیبه باشد شک دارند.(دائره المعارف بزرگ اسلامی، ج 4، ص 459) از این گذشته اسناد معدودی هم که این ماجرا را نقل میکنند انقدر آشفته هستند که در برخی از آنان این ماجرا را به فرد دیگری نسبت میدهند ولی روایت آنها در مورد ازدواج ان فرد با اورینب نیز قابل قبول نیست و تضاد کامل با عقل دارد ولی به علت عدم ارتباط با بحث از آوردنش خودداری میکنیم.

اشکالات محتوائی

1- اگر از لحاظ تاریخی بررسی کنیم ، تاریخ نام تمامی امراء عراق در زمان معاویه را نقل نموده است . در زمان معاویه ، ابتدا «مغیرة بن شعبه»، والی عراق بود . پس از او ولایت عراق ، از جانب معاویه به «زیاد بن ابیه» واگذار شد . سپس «عبیدالله بن زیاد» والی بصره (بخشی از عراق ) شد و حکومت بخش دیگر عراق ، یعنی کوفه به «نعمان بن بشیر» واگذار گشت . هر چه صفحات تاریخ را جستجو کنیم ، به هیچ وجه با شخصی به نام عبدالله بن سلام در میان والیان عراق در زمان معاویه مواجه نمی شویم ، چه برسد به این که پس از مدتی فرمانروائی، معاویه او را عزل نموده باشد.

2- از طرف دیگر ، تناقض بسیار روشنی دیگر نیز در این داستان وجود دارد. سیدالشهدا (ع) در شهر مدینه به دنیا آمدند و تمام مدت عمر خویش را در مدینه بودند . تنها در زمان حکومت امیرالمؤمنین (ع) که آن حضرت به کوفه آمدند ، امام حسین (ع) نیز به همراه پدر به کوفه وارد شدند . پس از شهادت امیرالمؤمنین (ع) که در 21 رمضان سال 40 هجری اتفاق افتاد ، امام حسین (ع) تنها 5 ماه یا 6 ماه در کوفه ماندند و بنا بر نقل تاریخ، در 15 ربیع الثانی و یا 15 جمادی الأول (یعنی 5ماه یا 6ماه بعد) به همراه برادر خویش ، امام مجتبی (ع) به مدینه بازگشتند و تا آخر عمر و هنگامی که به سمت عراق حرکت نمودند ، در مدینه بودند . از جانب دیگر ، معاویه در سال 41 پس از صلح با امام مجتبی (ع) و قضایائی که روی داد ، به حکومت رسید و در این سال بود که اهل عراق نیز از او اطاعت نمودند و خلافت او را پذیرفتند و زودترین هنگامی که می توانسته است تا شخصی را به عنوان والی عراق تعیین کند ، سال 41 و پس از 5 و یا 6 ماهی بوده است که امام حسین (ع) در عراق بودند ، چرا که تا قبل از آن هنوز عراق از معاویه تبعیت نمی کرد که او بتواند برای آن حاکمی بفرستد . لذا این داستان در شرایطی اتفاق افتاده است که بر طبق نقل آن، معاویه عبدالله بن سلام را به حکومت عراق منصوب نموده بود و لذا در این زمان امام حسین (ع) در مدینه بودند. بنابراین حتی اگر بپذیریم که شخصی به نام عبدالله بن سلام وجود داشته است و معاویه ابتدا او را به حکومت عراق منصوب کرد و سپس او را برکنار نمود ، داستان تصریح می کند که او به عراق آمد و به پیش سیدالشهدا (ع) رفت ، و یا بر طبق این افسانه ، ابوالدرداء، هنگامی که برای خواستگاری ارینب به عراق آمد ، با امام حسین (ع) مواجه شد، در حالیکه در آن زمان اصلا امام حسین(ع) در عراق نبودند.

3- سومین تضاد آشکاری که در این ماجرا وجود دارد ، آنست که اگر کسی مختصری با فقه اهل بیت و آیات قرآن کریم آشنائی داشته باشد ، می داند که بر خلاف اهل سنت ، اهل بیت به صریح آیات قرآن ، بیان می کنند که اگر شخصی خواست تا همسر خویش را طلاق بدهد ، با گفتن اینکه من تو را 3 طلاقه کردم ، همسر او 3 طلاقه نمی شود ، بلکه باید او را 3بار طلاق بدهد و پس از هر طلاق دوباره او را عقد کند تا پس از طلاق سوم ، او 3 طلاقه محسوب گردد. پس چگونه ممکن است که امام حسین (ع) این گونه عمل کرده باشند ؟ آیا عقل سلیم در درستی این ماجرا دچار تردید نمی شود؟

4- آیا می توان پذیرفت جوانی 16 ساله همانند یزید که در شام به دنیا آمده و تا آخر نیز در آنجا بوده است، تنها به صرف شنیدن حرف مردم ، عاشق زنی گردد که در عراق زندگی می کند و بدون آنکه حتی او را دیده باشد ، عشق او تا بدان جا پیش رود که صبر را از کفش برباید؟

5- یکی از شرایط طلاق در فقه امامیه حضور 2 شاهد عادل عاقل است که در اینجا از شاهد نیز خبری نیست.

«وَ أَشْهِدُوا ذَوَیْ عَدْلٍ مِنْکُمْ وَ أَقیمُوا الشَّهادَةَ لِلَّهِ ـــــ و دو تن [مرد] عادل را از میان خود گواه گیرید، و گواهى را براى خدا به پا دارید.»(طلاق:2)

6- در داستان فوق امام حسین علیه السلام‌ به عبدالله سلام می فرماید: بل أدخله علیک حتى تبرئی إلیه منه کما دفعه إلیک.(تو داخل منزل من شده و با ارینب ملاقات کن و با تحویل اموال خود ذمه او را بری کن.) و این نیز با سیره اهل بیت علیهم السلام‌ و غیرت مردانگی عرب سازگاری ندارد که یک مرد اجنبی و نامحرم را به اندرون خویش راهنمایی کنند.گذشته از این که بری شدن ذمه نیازی به خلوت با نامحرم ندارد.

7- ابن قتیبه به عنوان اولین کسی که این ماجرا را نقل می کند و در حالیکه که تا زمان حیات امام حسین (علیه السلام) حدود 200 سال نیز فاصله دارد، اما هیچ سندی برای این داستان نقل نمی نماید و به هیچ وجه نمی گوید که این مطلب را از چه کسی نقل می کنند.

اضافه بر آنچه که ذکر شد، این داستان و یا بهتر بگوئیم این افسانه، با تمام صفحات تاریخ اسلام که مورد اتفاق شیعه و سنی است، دارای تناقض است. همه نقل کرده اند که معاویه در سال 56 هجری قمری جهت گرفتن بیعت برای خلافت یزید ، به حج رفت ؛ ولی عده ای با او بیعت ننمودند و از جمله امام حسین (ع) به هیچ وجه حاضر به بیعت با یزید نگشتند . پس از آنکه معاویه از دنیا رفت ، یزید نامه ای به والی مدینه که پسر عموی او بود و «ولید بن عتبة بن ابی سفیان» نام داشت ، نوشت و به او گفت که از حسین بن علی بیعت بگیر، اگر بیعت کرد، محترم و مکرم باشد و اگر از بیعت سرباز زد، گردن او را بزن. اگر این داستان حقیقی بوده و یزید به دنبال تصفیه حساب شخصی باشد، دیگر نباید به والی مدینه بگوید که در صورت بیعت کردن، حسین را تکریم کن و به او احترام گذار. به علاوه پس از واقعه کربلا که امام حسین (ع) به شهادت رسیدند و اهل بیت آن حضرت به اسارت یزید برآمدند، هنگامی که او اهل بیت را مورد شماتتهای بسیار و آزارهای گوناگون قرار داد، حتی یکجا نیز مشاهده نمی کنید که قضایای ارینب را مطرح نموده باشد و امام حسین را مورد شماتت قرار داده باشد. حتی هنگامی که یزید به امام سجاد (ع) اشکال می نمود ، گفت که پدرت فراموش کرده بود که خدا ملک و پادشاهی را به هر کس بخواهد می دهد، اگر او بیعت می نمود، در نهایت عزت زندگی می نمود.

اگر از جانب امام حسین (ع) نیز به این قضیه بنگریم و حتی اگر آنرا صحیح نیز بدانیم، قطعا حضرت بر طبق این داستان به هدف خویش رسیده بود و ارینب را به عقد خویش در آورده بود، پس دیگر چه دلیلی دارد که پس از گذشت 20 سال ، بخواهد برای انتقام جوئی قیام کند؟ و در طول مسیر هنگامی که انگیزه قیام حضرت را مکررا از او می پرسند ، تنها یک جواب دهد که هدف او احیای اسلام و امر به معروف و نهی از منکر است؟

مجموع این شواهد کاملا برای ما مشخص می کند که این داستان افسانه ای بیش نیست و شبیه هزاران داستان عاشقانه ایست که تخیل عرب در ساختن و پرداختن آنها، تبحری کامل دارد و کتبی نظیر قصص العرب که خود از ناقلان این افسانه است، در صفحات دیگر خود افسانه های عاشقانه دیگری را نیز نقل می کند که همگان بر تخیلی بودن آنها اعتراف دارند. هرچند که انگیزه سازندگان آن قصه، بیان سیادت و بزرگواری امام حسین (ع)، خدعه و نیزنگ بازی معاویه و بی پروائی یزید در عشقبازی بوده است، اما اصل این قضیه، مجعول و ساخته و پرداخته تخیل آنهاس. و حتی اگر نیز بپذیریم که این داستان واقعیت دارد، باز نیز ارتباط آن با کربلا و قیام سیدالشهدا (ع)، وصله ناچسبی است که تنها اگر منطق و عقل را کنار گذاریم می توانیم آنرا بپذیریم.

نظرات  (۱۳)

۲۹ آبان ۹۱ ، ۲۲:۳۱ پایگاه مقاومت سایبری عمار
بسم ری الحسین
سلام علیکم
شبهه خوب و جوابی عالی و محکم بودلذا من این شبهه رو در وبلاگ ناچیزم پست کردم
یاعلی

۳۰ آبان ۹۱ ، ۱۲:۱۲ سعید ساداتی
اعلام آمادگی وبلاگنویسان برای اعزام به غزه

جهت ثبت نام و پیوستن به موج خروشان عاشقان حسین کلیک کنید

(آدرس لینک وبلاگ)‬

سلام من الان که این مطلب را خواندم تازه فهمیدم چقدر درگمراهی به سرمیبردم وچقدر کوته فکر بوده ام هرچند دلیل واقعه ی کربلا را امربه معروف میدانستم حال باید چه کنم آیا خدا منو میبخشه؟من ای افسانه رو به چند نفرهم گفتم حالابا چکارکنم؟
پاسخ:
سلام
بهتره به اونائی که این داستان رو گفتین لینک این مطلب رو بدین که بیان بخونن
"معاویه درگذشت؟!!"
معاویه به درک واصل شد(این درسته!)

پاسخ:
سلام
ممنون از تذکرتون
۲۱ آبان ۹۲ ، ۰۱:۵۵ مجنون حسین
خلاصه ای از این داستان رو تو  کتاب (1001 حکایت اخلاقی) از محمدحسین محمدی خوندم که در اونجا میخواست بزرگواری امام حسین علیه السلام رو بیلن کنه

۲۵ آبان ۹۲ ، ۱۵:۴۹ دوستدار دانایی
سلام به تمام دوستداران حقیقت
 درسته منم چند وقتی بود این اراجیف را شنیدم، اما با قاطعیت ایمانی که به قیام کربلا داشتم هرگز شک هم نکردم اما جوابی نداشتم تا اینکه اتفاقی این وبلاگ رو دیدم.البته بدتر از این بود یعنی به جای اون زن، نام شهربانو،مادر امام سجاد رو میگفتن!!!انهم  یک به ظاهر استاد ،به یکی از نزدیکان گفته بود. وآن بیچاره هم قبول کرده بود. وای بر شبهه افکنان از عذاب خشم خدا.
ممنون از نویسنده وبلاگ

سلام این مقاله کامل ترین دانشنامه کربلا در اینترنت هست که از تمامی اسناد واقعه عاشورا از کتب اهل سنت گرفته تا ختومات برای برآورده شدن حاجات در اون هست... بخونید و به اشتراک بگذارید انشا الله امام حسین علیه السلام خودش کمکتون کنه؛ یا حسین...
اینم آدرسش؛ اگه طول کشید پیج باز شه صبر کنید:
http://www.mediafire.com/view/3cv2hxxezf5wzc2/Sanad_Ziyarat_Ashura_(Valieasr313.persianblog.ir).pdf

شما غلط میکنید درمورد امام بزرگوارما همچین چیز هایی مینویسید دلیل شهادت اقا امام حسین امر به معروف بوده واقعا ناراضی شدم
پاسخ:
عزیز من شما اگه متنو کامل خونده بودین اینطوری زود قضاوت نمیکردین. ما اول این قضیه رو نقل کردیم بعد بهش جواب دادیم. ما هم از حضرت سیدالشهداء ع دفاع کردیم.
۲۳ شهریور ۹۴ ، ۲۰:۲۲ مهند مهدی الصباح
دوست عزیز حسین رضی الله عنه  محلل نبود و  نقش محلل هم در شیعه و هم در تسنن  مطرود است---- دعوای اصلی حسین رضی الله عنه و معاویه رضی الله عنه بر سر شورش حسین بود زیرا طبق پیمانی که حسن رضی الله عنه با معاویه بسته بود حسن در قبال دریافت 500 هزار دینار دو شرط را قبول کرد 

1- بیعت  حسن و اسلاف حسن رضی الله عنه با معاویه و اسلاف معاویه 

2- عدم خروج حسن از  حجاز به سمت شام یا عراق وعینا در مورد اسلاف حسن رضی الله عنه نیز جاری و ساری بود

خروج حسین رضی الله عنه به سمت عراق نوعی تمرد در مقابل حکومت وقت بود و زناشویی حسین با ارینب در واقع بهانه ای به دست سپاه یزید داد
آقای مهند مهدی الصباح شما حتی با دیدن این دلایل هم قانع نمی شوید و باز هم در آخر می گویید
زناشویی حسین با ارینب در واقع بهانه ای به دست سپاه یزید داد
واقعاً که




لعنت خدا و رسول خدا بر افرادی که به هر دلیلی به سرور و سالار شهیدان طعمت بزنند 
    صل الله علیک یا سید الشهدا
سلام
سپاس بیکران از روشنگریهای سربازان اهل بیت
پاسخ:
سلام
ممنون از لطفتان
۳۱ فروردين ۹۵ ، ۱۳:۰۶ ذهن های بر باد رفته
درود بر همه ایرانیان 
کاش انقدری که سنگ اعراب را ه سینه میزنیم کمی هم از تاریخ ایران باستان رو ورق بزنیم تا بدانیم حقیقتا که بزرگترین کشور دنیا با 17 ایالت چه بر سرش آمده که حالا زیر اعراب سوسمار خور هستیم وقتی کوروش بزرگ در مورد عدالت و درستی حرف میزد عربها داشتند دخترنشان رو زنده به گور میکردند
برید کمی در مورد ایران باستان تحقیق کنید 
تاریخ بیهقی رو بخونید در مورد مازیار و بابک خرمدین و امسال این ها تحقیق کنید که بفهمین اسلام چه به روز بزرگی و عظمت کشور ایران کرد 
روزی میرسه که ما مردم ایران به گذشته خودمون بر میگردیم .

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی