مروری بر دین زرتشت، قسمت اول
در ادامه مطلب قبلی، که در مورد پیامبر اکرم ص و اینکه ایشان برای کل بشریت مبعوث شدهاند یا فقط برای اعراب، در این مطلب به مرور دین زرتشت و برخی آموزههای آن، یه عنوان یک پیامبر فارسی میپردازیم.
اما قبل از آن مقدمهای ذکر میکنیم:
- 1ـ چرا زرتشت؟ چرا دیگر انبیای موجود در ایران نه؟
چرا عدهای از این همه پیامبر که در ایران وجود داشته، فقط آیین ضدّ عقلی موبدان زرتشتی را جدّی گرفته اند؟! در ایران ما حدود یازده پیغمبر مدفون هستند که مبلّغ دین ابراهیم(ع) و موسی(ع) بوده اند؛ چرا آنها را جدّی نمی گیرند؟ در حالی که اینها بعد از زرتشت بوده اند.
- 2ـ تعصّب مردود است.
در وادی خدا پرستی و حقّ جویی صحبت از ایرانیّت و قومیّت و امثال این گونه امور، سخنی است باطل. حقّ، حقّ است، هر کجا و به هر زبان که باشد. و انسان بی تعصّب و عاقل، باید تابع حقّ باشد.
عقل هر گونه تعصّبی را امری زشت می شمارد مگر تعصّب نسبت به حقّ و حقیقت را. لذا حقّ و حقیقت در هر جای جهان و به دست هر کسی باشد، عقل آن را می پذیرد و از آن دفاع می کند. برای عقلا مهمّ نیست که دین خدا در کدام سرزمین و برای چه کسی نازل شده است؛ برای عقلا سخن خدا مهمّ است. لذا اگر ثابت شود که مثلاً فلان آیین چینی از طرف خدا آمده و تحریف هم نشده است، بر ما ایرانیان نیز عقلاً واجب است که به آن آیین چینی درآییم. دین حقیقتاً الهی آن است که اصول بنیادی آن (خداشناسی، نبوّت و حجّیّت کتاب آسمانی آن)، مثل مسائل ریاضی، با براهین عقلی اثبات شود. پس عقل نمی تواند که از چنین دینی و براهین عقلی آن دفاع نکند. و معنی ندارد که ما یک دین الهی را صرفاً به دلیل اینکه در غیر ایران نازل شده و کتابش به یک زبان دیگر است یا عباداتش به زبان دیگری است ردّ کنیم. همانگونه که عقل از فرمولهای ریاضی دفاع می کند، حال کاشف آنها هر کسی و در هر جای دنیا که می خواهد باشد. آیا غربی ها و سایر مردم دنیا، به دلیل اینکه علم جبر و مثلثات را ایرانیان کشف نموده اند، آن را دور می اندازند؟! یا ما به دلیل اینکه فلان دستگاه مفید، در غرب اختراع شده، استفاده از آن را بد می دانیم؟! بلی برخی افراد جاهل و دارای تعصّبات کور وجود دارند که می گویند: هر چه از غرب آمده بد می باشد. امّا عقل چنین تعصّبهای کور و بی منطقی را نمی پذیرد ؛ بلکه می گوید: هر امر حقیقتاً خوب را باید پذیرفت، حال از جانب هر که می خواهد باشد.
چطور عده ای برای یادگرفتن علم فیزیک و شیمی و پزشکی و ... زبان انگلیسی یاد می گیرند، امّا برای سعادت ابدی خودشان حاضر نیستند چند جمله ی عربی را که در نماز موجود است یاد بگیرید؟ مگر نماز چند جمله ی عربی دارد؟ فیزیک و شیمی و پزشکی، مال این دنیاست و در آخرت ارزشی ندارد، امّا دین برای ابدیّت آدمی است. چطور برای امور دنیا حاضریم این همه انگلیسی بخوانید ولی برای ابدیّت خودتان حاضر نیستید چند جمله ی عربی یاد بگیرید؟
دست من و او دیگری نیست. همان خدایی که دین فرستاده، همو گفته که مرا این گونه یاد کنید. آیا به خدا می توان گفت که تو چطور خدایی هستی که مردم را امر می کنی به زبان دیگر تو را عبادت کنند؟ به فرض که بگویید، جواب می دهد: تو چطور بنده ای هستی که به خاطر من حاضر نیستی چند جمله عربی یاد بگیری؟
- 3- آیا اسلام بدرد الان میخورد؟!
برخیهای میگویند: ما هم قبول داریم که زبان و نژاد در دین موضوعیّت ندارد. امّا زمان و مکان می تواند در دین موضوعیّت داشته باشد؛ چون هر مکان و زمانی نیازهای ویژه ای را موجب می شود. پس اسلام که هزار و چهارصد سال قبل و برای منطقه ی عربستان نازل شده، چگونه می تواند پاسخگوی نیازهای ما باشد؟
پاسخ:
حقیقت دین کاری با مکان و زمان ندارد ؛ چون دین یعنی نقشه ی وجودی انسان ؛ یعنی خدا دین را فرستاده تا انسان بالقوّه، خود را با عمل نمودن به آن، انسان بالفعل کند. آجر و آهن و سیمان و ... بالفعل ساختمان نیستند ولی بالقوّه ساختمان هستند ؛ یعنی اگراین مصالح، طبق یک نقشه ی مهندسی به کار گرفته شوند، تبدیل به ساختمان می شوند. دین و کتاب آسمانی نیز نقشه ی وجود انسان کامل می باشند ؛ لذا هر کس به آن عمل کند، تبدیل به انسان بالفعل می شود. و انسان، انسان است ؛ چه در عربستان باشد و چه در ایران و چه در آمریکا ؛ چه پوستش سفید باشد و چه سیاه، چه زن باشد و چه مرد و ... ؛ چه در زمان حال باشد و چه در هزار سال قبل و چه هزار سال بعد. همانگونه که یک نقشه ی ساختمان را در هر جا و در هر زمان که به اجرا در آورند ساختمانی با شکل خاصّ درست خواهد شد.
بلی اگر ثابت شد که انسان
امروزی در حقیقتِ انسانی خودش، با انسان هزار و چهار صد سال قبل تفاوت نموده است، یقیناً
دین آن روز به درد انسان امروز نمی خورد ؛ ولی انسان از زمان آدم تا امروز تغییری نکرده
است. انسان همان فطرت را دارد، همان غرایز را دارد و ... . آنچه تغییر نموده دنیای
خارج و امکانات خارجی است. شتر شده است ماشین، شمشیر و
تیر کمان شده است موشک و بمب، سکّه شده است اسکناس و چک پول، نامه و طومار شده است
ایمیل، نقّالی و قصّه های شبانه شده است فیلم و سریال و ... ؛ امّا انسان همان است
و نیازهای ذاتی و درونی او نیز همان. دین نیز برای رشد دادن همین انسان و شکوفا ساختن
استعدادهای انسانی او آمده است ؛ آمده است او را برای زندگی ابدی بسازد. لذا فرمود:
«فَأَقِمْ وَجْهَکَ لِلدِّینِ حَنیفاً فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتی فَطَرَ النَّاسَ عَلَیْها لا تَبْدیلَ لِخَلْقِ اللَّهِ ذلِکَ الدِّینُ الْقَیِّمُ وَ لکِنَّ أَکْثَرَ النَّاسِ لا یَعْلَمُونَ ــــ پس روى خود را خالصانه متوجّه دین کن! همان فطرت الهی که خداوند،انسانها را بر آن آفریده؛ دگرگونى در آفرینش الهى نیست؛ این است دین استوار؛ ولى اکثر مردم نمىدانند»(الروم:30) ؛
یعنی دین چیزی جز حقیقت خود انسان نیست ؛ نقشه ی وجودی خود اوست که همواره ثابت می باشد.
- 4- دین زرتشت قدیمی تر از اسلام
برخی نیز می گویند: به فرض که اسلام هم دین خداست؛ ولی ما اسلام نمی خواهیم، ما خود مان دین داشتیم و همان برای ما کافی است.
پاسخ
چطور دین هزار و چهارصد سال قبل به درد امروز نمی خورد ولی دین سه الی شش هزار سال قبل به درد امروز می خورد؟ آن هم دینی که نه وجود پیامبرش از حیث تاریخی قابل اثبات یقینی است ؛ نه نبوّت او را می توان اثبات کرد ؛ نه استناد اوستا به او، به نحو قطعی قابل اثبات است. حال بگذریم از اینکه طبق تصریح خود زرتشتی ها، بخش اعظم اوستا (حدود سه چهارم آن) در طول تاریخ نابود شده است. و البته این هم ناگفته نماند که احکام عقل ستیز این آیین تحریف شده، هوش از سر اهل انصاف می برد؛ که یقیناً این احکام را نمی توان به به خدا و یک پیغمبر خدایی نسبت داد. برای مثال، زنان در حال عادت ماهانه باید دور از مردم و دور از آتش و آب ساکن شوند؛ در این مدّت غذای کم در ظروف کم ارزش به او می دهند. بعد از تمام شدن عادت ماهانه، او را دو بار با ادرار گاو در دو گودال شستشو می دهند و بار سوم نیز در گودال سومی با آب شستشو می شود. اگر تابستان باشد باید دویست مورچه را بکشد و اگر در زمستان باشد باید دویست حشره ی گزنده را از بین ببرد. اگر زنی بچّه ی مرده به دنیا آورد باید سه یا شش یا نه جام گمیز(ادرار گاو) بنوشد تا رحم او پاک شود. و ... همینطور زرتشتیان در ادوار گذشته مردگان را در دخمه ها می گذاشتند تا حیوانات درنده آنها را بخورند امّا حالا از روی ضرورت و ناچاری دفن می کنند. زرتشتیان احکام عجیب دیگری نیز دارند. برای مثال سگ را مقدّس می دانند. اگر کسی استخوان سخت به سگ بدهد یا آن را بترساند گرفتار مجازات پشوتنو (مرگ ارزان که با تاوان بخشوده نمی شود) می شود. و اگر کسی سگ آبی را بکشد، باید امور زیر را به روان سگ آبی تقدیم کند: ده هزار شاخه ی تازه بریده شده، ده هزار بسته هیزم سخت، ده هزار هیزم نرم و خشک از چوبهای خوش بو، ده هزار شیر پاک و ... ده هزار مار، ده هزار سگ نما(گربه)، ده هزار سنگ پشت، ده هزار مور گودال کن، ده هزار کرم خاکی، ده هزار مگس را کشته و گودال ناپاک را پر کند و ... .
این احکام، در متن اوستاست نه احکامی که زرتشتیان به صورت شفاهی بین خود منتقل نمایند. پس می توان یقین نمود که اوستای کنونی دچار تحریفات جدّی شده است؛ و البته اگر کسی این احکام را صادر شده از سوی خدا بداند، افتضاح اندر افتضاح خواهد بود.
- 5- آیا اسلام با زور شمشیر وارد ایران شد؟!
برخی ها ـ که متأسفانه خود را حامی فرهنگ ایران باستان هم می دانند ـ نیز گفته اند: اعراب، ایرانیان را با زور شمشیر مسلمان نموده اند. اینها علاوه از آنکه خلاف عقل و خلاف تاریخ سخن گفته اند؛ حقیقتاً دشمنان ایران و ایرانی هم هستند؛ که چنین تهمت زشتی را به اجداد فرهیخته ی ما می زنند.
الف. این ادّعا خلاف عقل است. چون عقیده امری قلبی است و امر قلبی ذاتاً قابل اجبار نیست؛ و نمی توان با اجبار در قلب کسی عقیده ای را پدید آورد. نمی توان با تهدید و کتک زدن کسی را وادار کرد که کسی را دوست داشته باشد ؛ یا از کسی متنفر شود. چون این امور، مربوط به قلبند. بلی می توان کسی را با زور و تهدید واردار نمود که در زبان اظهار محبّت به کسی کند یا به اسلام اقرار نماید یا به ظاهر نماز بخواند ولی هیچگاه نمی توان او را به زور وادار نمود که در قلب نیز به آن شخص محبّت داشته باشد یا اسلام را بپذیرد یا به نیّت قربةالی الله نماز بخواند ؛ بلکه بر عکس، هر چه کسی را به این گونه امور بیشتر اجبار نمایند خود به خود نتیجه ی معکوس می دهد و انزجار شخص زیادتر می شود. لذا نمی توان یک شخص غیر مسلمان را با زور واداشت که مسلمان شود. عقیده ای که به اجبار تحمیل شده، امتداد پیدا نمی کند و با دیر یا زود کنار گذاشته می شود؛ امّا تاریخ گواه است که ایرانیان نه تنها از اسلام برنگشتند؛ بلکه برعکس اسلام اهل بیت(ع) را برگزیدند نه اسلام عمر بن خطّاب را. و صرف پذیرش ظاهری هم نبود؛ بلکه این مردم تمام توان عملی و فکری خود را به کار گرفتند و اسلام را روز به روز شکوفاتر کردند. لذا وقتی تاریخ اسلام را نظر می کنیم، می بینیم که بیشترین علمای اسلامی از متن ایران برخاسته اند؛ تا آنجا که حتّی عربها نیز در نیازهای علمی و مذهبی خود به علمای ایرانی مراجعه کرده و می کنند.
ب. این ادّعا خلاف تاریخ است. چون تاریخ گواهی می دهد که تا زور بر سر مردم ایران بود و سربازان عمر و عثمان جنایت می کردند، ایرانیان ایمان نمی آوردند؛ امّا آنگاه که امیرمومنان علی(ع) خلافت را به دست گرفتند، ایرانیان به اسلام او ایمان آوردند. لذا با اینکه ایران را عمر بن خطّاب اشغال نمود و سالها خودش و جانشینش بر آن حکومت کردند، ولی اکثریّت مردم ایران شیعه اند نه سنّی. این خود گواه است که مردم ایران، اسلام عمر را نپذیرفته اند بلکه اسلام حقیقی اهل بی(ع) را پذیرفته اند.
ج. امّا این ادّعا توهین به ایران و ایرانی است. چون صاحبان این ادّعا در حقیقت اجداد ما را متّهم نموده اند به نفهمی و سست عنصری، که در اثر ترس ـ نه ظاهراً بلکه حقیقتاً ـ از عقائد سابق خود دست برداشته و عقیده ی دیگری را پذیرفته اند. حاشا که ایرانی چنین بی غیرت باشد. اجداد ما اگر به اسلام گرویدند، نه از ترس عمر و سربازان جنایتکار او بوده نه به خاطر امور پست دیگر؛ بلکه این قوم حقیقت اسلام را دریافته و آن را ارزشمند یافته و پذیرفتند؛ و نه تنها اسلام حقیقی را پذیرفتند، بلکه با ذکاوت خود دریافتند که عمر بن خطّاب و عثمان، خودشان برخلاف دین اسلام رفتار می کنند. لذا آنها اسلام با قرائت عمری را نپذیرفتند بلکه اسلام با قرائت علوی را پذیرا گشتند؛ که این افتخاری است برای ما ایرانیان؛ در حالی که ملل دیگر، که مورد هجوم عمر قرار گرفتند، همگی همان اسلام عمری را پذیرا شدند. بر همین اساس است که اهل بیت(ع)، ایرانیان را تکریم خاصّ می کردند و تأکید داشتند که ایرانیان به اختیار خویش مسلمان شده اند. لذا وقتی عمر بن خطّاب اسرای ایرانی را به مدینه آورد و خواست آنها را به عنوان برده بفروشد، علی بن ابی طالب(ع) علناً و با استناد به احادیث رسول الله(ص) اعلام نمود که ایرانیان را نمی توان به بردگی گرفت. لذا اصحاب با آن حضرت همراه شدند و عمر مجبور شد که ایرانیان را آزاد نماید. همچنین شرکت نکردن علی(ع) و سایر اهل بیت(ع) در این جنگها خود گواه است که آن بزرگواران، این جنگها را اسلامی نمی دانسته اند. البته اهل سنّت سعی دارند با جعل تاریخ چنین وانمود کنند که علی(ع) با این جنگها موافق بوده است؛ حال آنکه تاریخ معتبر، خلاف این را اثبات می کند.
- 6ـ برخی آموزه های آیین زرتشت
در اینجا به برخی احکام عملی آیین زرتشت اشاره می کنیم که در نظر زرتشتیان از مصادیق کردار نیک به شمار می آیند. البته متذکّر می شوم که این احکام ـ با وجود اینکه در کتب زرتشتیان وجود دارند ـ امّا در دنیای کنونی، موبدان زرتشتی این احکام را عمل نمی کنند؛ و نه تنها عمل نمی کنند بلکه سعی دارند فاش نشود؛ چرا که انجام دادن این اعمال یا فاش شدن آنها اوّلاً موجب می شود که مورد انتقاد شدید جهانیان قرار گیرند. ثانیاً موجب می شود که آن 150 هزار پیرو آیین زرتشت نیز از این آیین نامعقول دست بردارند. آیینی که نه تنها هیچ مدرک مستدلّی بر الهی بودن آن وجود ندارد، بلکه دلائل فراوانی وجود دارد مبنی بر این که این آیین را عدّه ای ساخته اند برای بهره کشی از مردم.
قبل از پرداختن به این احکام لازم است که درباره ی اوستا اطّلاعاتی اوّلیه تقدیم حضور شود.
اوستا کتاب مقدّس زرتشتیان است؛ پنج بخش می باشد مشتملّ بر 21 نسک. یکی از این پنج نسک، وندیداد است که حاوی احکام عملی آیین زرتشت می باشد. وندیداد خودش دارای 22 فرگرد (فصل) است. هر فرگردی نیز حاوی تعدادی بند است.
بخشهای اوستا عبارتند از:
1. یسنا (یعنى جشن و پرستش)؛ قسمتى از این بخش گاتها نامیده مى شود (به معناى سرود). این بخش که مشتمل بر ادعیه و معارف دینى و معروفترین قسمت اوستاست ، به خود زردشت نسبت داده مى شود، در حالى که سایر قسمتهاى اوستا را به پیشوایان دین زردشت نسبت مى دهند.
2. ویسپرد (یعنى همه سروران ) مشتمل بر نیایش.
3.وندیداد (یعنى قانون ضد دیو) درباره حلال و حرام و نجس و پاک. البته وقتی وندیداد را می خوانیم می بینیم که نه تنها ضدّ دیو نیست بلکه گویا این بخش را دیوها نوشته اند. وقتی قسمتهایی از وندیداد را عیناً آوردیم این مطلب را تصدیق خواهید کرد.
4. یشتها (یعنى نیایش سرود و تسبیح ).
5. خرده اوستا (یعنى اوستاى کوچک ) درباره اعیاد و مراسم مذهبى و تعیین سرودهاى آنها زردشتیان ، علاوه بر اوستا، تفسیرى به نام زنداوستا و کتب مقدس دیگرى به زبان پهلوى دارند.
ادامه دارد...
toke tasob ro enkar mikoni?
pas chera be eslam moteasebi?
chera behtar negah nemikoni?
man peye hich dini nistam
chon din v mazhab az afkare bashare
faght khodaro mibinam
bedon hich manei va dini
hamin.