امامت قسمت دوم، تعریف امام
ما در پست قبلی در مورد امامت، اندکی به ضرورت وجود امام پرداختیم. در این قسمت می خواهیم تعریف امام را از نظر متکلمین شیعه و سنی بررسی کنیم.
ــ نقاط اشتراک و اختلاف دو مذهب در بحث امامت
1ـ هر دو مذهب ، تقریباً تعریف واحدی از امام (خلیفه) دارند.
2ـ هر دو مذهب ، وجود امام را ضروری و واجب می دانند.
3ـ شیعه معتقد است که امام باید معصوم از گناه و خطا و سهو باشد ولی اهل سنّت تنها عدالت را در امام شرط می دانند نه عصمت را. لذا شیعه به استاندارد حدّاکثری در امام قائل است و اهل سنّت به استاندارد حدّ اقلّی.
4ـ شیعه معتقد است که امام باید افضل مردم از حیث علم و معنویّت باشد تا بتواند دیگران را نیز ترقّی دهد ؛ ولی اهل سنّت منکر این معنا بوده قائلند که وجود شخصی عالمتر از امام و فاضلتر از او در میان امّت مشکلی ندارد. لذا با اینکه اکثرشان اعتراف دارند که امیرمومنان (ع) از حیث علم و مقام معنوی برتر از خلفای سه گانه بوده ولی بر این باورند که آنان بر علی (ع) نیز رهبری داشته اند. که این حقیقتاً جای عجب است که چگونه جاهل می تواند رهبر عالم باشد؟! و چگونه جاهل می تواند عالم را هدایت کند؟!
5ـ شیعه معتقد است مصداق امام را باید خدا معرّفی نماید ؛ حال یا با دادن معجزه به دست او یا از زبان پیامبر یا امام قبلی. چون تنها خداست که می داند چه کسی معصوم می باشد. امّا اهل سنّت معتقدند خداوند بر مردم واجب نموده که خودشان مصداق امام را از بین خودشان برگزینند. پس مردم هر کس را به جانشینی رسول خدا (ص) برگزیدند او امام و هادی امّت و حافظ دین خدا خواهد بود.
شیعه بر همین مبناست که خلافت و امامت خلفای سه گانه را نمی پذیرد و آنها را غاصب این مقام می داند. و استدلالهای فراوانی بر خلافت و امامت بلافصل امیرالمومنین (ع) اقامه می کند. به پاره ای از این استدلالها با قضاوت عقل و محوریّت قرآن کریم و شهادت روایات منقول از خود اهل سنّت اشاره می کنیم.
ــ تعریف امام در کلام متکلّمین شیعه و سنّی
سعدالدین تفتازانی و میر سید شریف جرجانی و سیف الدین آمدی گفته اند :
«الامامة رئاسة عامّة لشخص من الاشخاص ــ امامت ریاست عمومی است برای شخصی از اشخاص»(شرح المقاصد ، ج5 ، ص234 ــ شرح مواقف ، ج8 ، ص 345 ـــ ابکارالافکار ، ج3 ، ص 416)
قاضی عضدالدین ایجی گفته است:
«الامامة خلافة الرّسول فی اقامة الدین بحیث یجب اتّباعه علی کافّة الامّة ـــ امامت خلافت (جانشینی) رسول است در اقامه ی دین ، به گونه ای که واجب است تبعیّت از او برای همه ی امّت»(شرح مواقف ، ج8 ، ص345)
سیف الدین آمدی در تعریف دیگری گفته است:
«انّ الامامة عبارة عن خلافة شخص من الاشخاص للرّسول فی اقامة الشّرع و حفظ حوزة الملّة علی وجه یجب اتّباعه علی کافّة الامّة ــ همانا امامت عبارت است از خلافت شخصی از اشخاص برای رسول در اقامه ی شرع و حفظ حوزه ی ملّة (دین) به نحوی که تبعیّت از او واجب می شود بر همه ی امّت.»(ابکارالافکار ، ج3 ، ص416(
ابن خلدون نیز نوشته است:
«الامامة خلافة عن صاحب الشّرع فی حراسة الدین و سیاسة الدّنیا. ـــ امامت خلافت (جانشینی ) صاحب شریعت است در حراست از دین و سیاست و مدیریّت دنیا.»(مقدّمه ی ابن خلدون ، ص 191(
ــ تعاریف علمای بزرگ شیعه
شیخ مفید گفته است:
«الامام هو الذی له الرئاسة العامّة فی امور الدین و الدّنیا نیابةً عن النّبی (ص) ــ امام کسی است که دارای رهبری عمومی در امور دین و دنیا به صورت نیابت از پیامبر (ص) باشد.»(النکت الاعتقادیّة ، شیخ مفید ، ص53)
سیّد مرتضی گفته است:
«الامامة رئاسة عامّة فی الدّین بالاصالة لا عمّن هو فی دار التّکلیف ـــ امامت رهبری عمومی در زمینه دین به صورت بالاصاله است ؛ نه به صورت نیابت از کسی که در سرای تکلیف می باشد.»(رسائل الشریف المرتضی ، ج2 ، ص264 )
علّامه حلّی گفته است:
«الامامة رئاسة عامّة فی الدّین و الدّنیا لشخص من الاشخاص نیابة عن النّبی(ص) ــ امامت رهبری عمومی در زمینه دین و دنیا برای شخصی خاصّ به عنوان نیابت از پیامبر (ص) است.»(الباب الحادی عشر ، علّامه حلّی ، ص66)
جناب فاضل مقداد نیز همین تعریف را رائه کرده ولی به جای « نیابة عن النّبی » گفته است: « خلافة عن النّبی» (ارشاد الطالبین ، فاضل مقداد ، ص325 ـ 326 ـــ اللوامع الالهیّة ، فاضل مقداد ، 319ـ320)
از تعاریف گفته شده استفاده می شود که:
اوّلاً متکلّمین شیعه و سنّی بر سر تعریف امامت اختلاف نظر عمده ای نداشته در محورهای اصلی اتّفاق نظر دارند.
ثانیاً امامت اصطلاحی متکلّمین دارای مشخّصات زیر می باشد.
1ـ امامت ریاست عمومی بر جمیع امّت می باشد نه بر محدوده ی جغرافیایی خاصّ.
2ـ متعلّق امامت امام ، امور دین و دنیا بوده منحصر به دین تنها یا دنیای تنها نیست.
3ـ امام ، خلیفه و جانشین رسول الله می باشد، هم در امور دینی هم در امور دنیوی.
4ـ اطاعت و تبعیّت از امام بر همه ی امّت واجب و ضروری است.
بنا بر این ، امام در اصطلاح متکلّمین ، نه مثل سلطان و رئیس جمهور است نه مثل یک عالم دینی و مفتی صرف ؛ بلکه تمام مسئولیّتهای حاکمیّتی رسول الله (ص) را دارا می باشد.
حال بر همین اساس شیعه مدّعی است که امام باید عالم به جمیع احکام دین و جمیع اسرار قرآن باشد ؛ و از هر گونه خطا و سهو و گناه معصوم باشد. چون طبق آیه ی «یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا أَطیعُوا اللَّهَ وَ أَطیعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِی الْأَمْرِ مِنْکُم» ؛ اطاعت از امام ، مثل اطاعت از خدا و رسول ، باید مطلق و بدون قید باشد. متکلّمین نیز همین معنا را در تعریفشان از امام ، منعکس ساختند.
حال چگونه ممکن است خداوند متعال ما را امر به اطاعت بی چون و چرا از کسی کند که خودش هر لحظه احتمال گناه یا احتمال خطا و سهو دارد؟!! پس اگر ما به حکم قرآن مکلّفیم تا از امام بعد از رسول الله (ص) اطاعت بی چون و چرا کنیم ؛ لابد او باید مثل خود رسول خدا(ص) ، معصوم باشد. چون امر به اطاعت بی چون و چرا از غیر معصوم ، مساوی است با امر به اطاعت بی چون و چرا از گناه یا خطای دیگری. و این کاری نیست که خدا انجام دهد. لذا فرمود:
«أَ فَمَنْ یَهْدی إِلَى الْحَقِّ أَحَقُّ أَنْ یُتَّبَعَ أَمَّنْ لا یَهِدِّی إِلاَّ أَنْ یُهْدى فَما لَکُمْ کَیْفَ تَحْکُمُونَ ـــ آیا کسى که هدایت به سوى حق مىکند براى پیروى شایستهتر است، یا آن کس که خود هدایت نمىشود مگر هدایتش کنند؟ شما را چه مىشود، چگونه داورى مىکنید؟! »(یونس: 35)
آیا غیر از انسان معصوم ، که خود منزّه از خطا و هدایت کننده به خداست ، کسی هست که نیاز به امام و هدیت کننده نداشته باشد؟ آیا خلفای مورد نظر اهل سنّت نیاز به هدایت داشتند یا نداشتند؟ اگر بگویند نیاز به هدایت نداشتند گزافه گفته اند ؛ کسانی که زمانی غرق در شرک بودند چگونه به یکباره معصوم گشتند؟ و دلیل عصمتشان چیست؟ و اگر نیاز به هدایت داشتند طبق آیه ی مورد بحث ، باید از امامی اطاعت نمایند تا آنها را به حقّ رهنمون شود. پس خود خلفای سه گانه باید امامی می داشتند. حال می پرسیم که آن امام که بوده است؟ ممکن است بگویند: نبیّ اکرم (ص) یا قرآن کریم ؛ گوییم در آن صورت امامت خود آنان لغو است ؛ چون نبیّ اکرم (ص) و قرآن کریم ، همانگونه که می توانند امام آن سه نفر باشند امام دیگران نیز می توانند باشند. پس این سه تن چه رجحانی داشتند که محتاج به امام انسانی زنده نبودند؟ بنا بر این ، از بین مدّعیان امامت ، تنها آن کسی حقیقتاً حقّ امامت داشته که عین قرآن و علم او عین علم رسول الله بوده است ؛ و طبق دلائل نقلی مثل حدیث مدینة العلم و حدیث ثقلین و ... ، آن شخص کسی نیست جز علی (ع).
همچنین طبق گفته ی متکلّمین شیعه و سنّی ، اگر از وظایف امام این است که دین را اجرا کند و حافظ دین خدا باشد ، لازمه اش این است که او عالم به تمام دین باشد تا یقیناً دین را اجرا کند و دین را حفظ نماید نه نظرات شخصی خودش را. لذا امام بعد از رسول خدا ، باید همتای قرآن باشد.
حال ما کاری نداریم که چه کسی دارای این مشخّصات است ؛ ما فقط آنچه را که لازمه ی تعریف امام است ، بیان می کنیم تا معلوم شود که: اوّلاً آیا غیر خدا می تواند این مشخّصات را تشخیص دهد یا نه؟ ثانیاً اگر معلوم شد که مصداق امام را خدا باید تعیین کند ، آنگاه باید بگردیم دنبال کسی که خدا و رسول ، این دو مشخّصه را برای او اثبات نموده اند. و شیعه مدّعی است بسیاری از آیات و روایات نبوی که خود اهل سنّت نیز ناقل آنها می باشند ، اثباتگر این دو ویژگی برای علی (ع) هستند.
- آیا امامت از اصول دین است؟
خیلی از علمای اهل تسنن نیز معتقدند که امامت از اصول دین است.
مثل آقای بیضاوی که قاضی القضات و از اعیان قرن هفتم هجری میباشد و جایگاه ویژه در میان اهل سنت دارد، ایشان صراحتاً وقتی بحث اصول و فروع دین را مطرح میکند میگوید: اقامه ، تسمیه و بسم الله در نماز از فروع دین میباشد :
«و لا کفر و لا بدعة فی مخالفتهما بخلاف الامامة. کسی با اقامه و تسمیه مخالفت کند نه کافر میشود و نه بدعت گذار به حساب میآید به خلاف امامت که این گونه نیست و اگر کسی با آن مخالفت کند هم کافر میشود و هم بدعت گذار به حساب میآید.» (المنهاج على منهاج الوصول إلى علم الأصول للبیضاوی ص75)
امام سبکی که جایگاه ویژه درمیان اهل سنت دارد، نیز میگوید:
«بخلاف الإمامة فإنها من الأصول ومخالفتها بدعة ومؤثرة فی الفتن. به خلاف امامت که از جمله اصول به حساب میآید و مخالفتش بدعت به حساب آمده و مؤثر در فتنه واقع شدن میباشد.»(الإبهاج ،ج 2، ص 296)
جناب بدخشی که از علماء احناف میباشد و جایگاه ویژه در میان اهل سنت دارد در شرح سخنان بیضاوی میگوید:
«بخلاف الإمامة فإنها من الأصول ومخالفتها یقتضی الی الامرین. بخلاف امامت که از اصول میباشد و مخالفتش انسان را به دو امر بدعت و کفر میکشاند.»(مناقب الرسول بدخشی ج 2، ص226)
جناب فخرالدین جاوردی نیز میگوید:
«و اجاب عنه به أن اولین اعنی الاقامة و التسمیة لا نسلم عنهما مما تواتر دوائی علی نقلی هما لان أن هما من الفروع بخلاف نصی الذی یدل علی (رضی الله عنه)امامة علی فأن فی مخالفته بدعة العظیمة .دوتای اولی؛ یعنی: اقامه و تسیمه از جمله فروع میباشد بخلاف نصی که دلالت میکند بر امامت حضرت علی (علیه السلام) که در مخالفتش بدعت عظیم میباشد»(.السراج الوهاج فی شرح المنهاج ج2،ص730)
شمس الدین اصفهانی نیز همین تعبیر را دارد :
«بخلاف الامامة فانها من الاصول الدین و مخافتها بدعة فلو کان نص علی الامامة علی لم نتساهل فیه و نقله نقلاً متواتراً.امامت از جمله اصول دین میباشد و شیعه در نقل امامت علی (ع) تساهل کرده اند.»(شرح المنهاج للبیضاوی ج2،ص535)
اینکه ایشان میگوید امامت از جمله اصول دین میباشد درست؛ اما اینکه شیعه در نقل امامت علی (علیه السلام) شیعه کوتاهی کرده است یک ادعای بدون دلیل میباشد؛ چون شیعه این مطلب را به صورت متواتر چه در حدیث غدیر و چه در حدیث منزلت نقل کرده است و قضیه امامت حضرت علی (علیه السلام ) به صورت متواتر بیان شده است که اینکارش یک نوع جحد حقایق،عناد و تعصب میباشد.
ما با نزدیک شدن غدیر بحث آیات امامت را شروع میکنیم مخصوصاً آیات که در مورد غدیر میباشد و کاملاً به صورت مستند بیان میکنیم؛ تا اینکه شبکه های نفاق که احادیث را کم زیاد میکنند و ... سؤ استفاده نکنند و حجت بر همه گان تمام شود.
دکتر محمد عبد النور استاد دانشگاه الازهر میگوید:
«بان الاقامة و تسمیة الصلاة لم تتوفر الدواعی علِی نقلها لکونها من الاحکام الفرعیة و المخطئ فیها لیس بکافر و لا مبتدع بخلاف الامامة فأنها من اصول الدین و المخالفة فیها بدعة و الفتنة اقامه و تسمیه در نماز انگیزه بر نقل تواتر وجود ندارد؛ چون از احکام فرعیه میباشد و اگر کسی هم خطا برود کافر و بدعت گذار به حساب نمیآید. برخلاف امامت که از اصول دین میباشد.»(الصول الفقه ج3، ص 107)
بسیار واضح و روشن است که این آقایان صریحاً میگویند امامت از اصول دین است و ما از این آقایان می خواهیم که بیایند جواب این علما را که ما نام بردیم بدهند؛ هرچند این آقایان حیا و شرم را خورده اند.