برهان

قُلْ هاتُوا بُرْهانَکُمْ إِنْ کُنْتُمْ صادِقین‏ /البقرة ۱۱۱
جمعه, ۲۰ بهمن ۱۳۹۱، ۰۴:۳۸ ب.ظ

شفاعت و پارتی بازی، قسمت اول

در این مطلب می خواهیم به بحث شفاعت بپردازیم. شفاعت یکی از مسائلی است که وهابیت زیاد با استناد به این مسأله به شیعه حمله می کند. برخی ها شفاعت را شرک می دانند. ما در این پست و پست های بعدی ابتدا حقیقت شفاعت را توضیح داده؛ سپس به بیان شبهات و سوالات مربوط به شفاعت و پاسخ آن می پردازیم.

اما قبل از آن مقدمه ای را ذکر می کنیم که البته مجدداً در مورد این مقدمه توضیح می دهیم:

ـ منکر شفاعت کافر است

منکر شفاعت کافر است؛ چرا که صریح آیات قرآن کریم را انکار نموده است. در آیات متعدّدی همراه با نفی شفاعت بتهای مرده و زنده و شفاعت بی ضابطه و هر کی هر کی، شفاعت برخی از بندگان خاصّ خدا مورد اثبات قرار گرفته است.

خداوند متعال می فرماید:

1ـ «لا یَمْلِکُونَ الشَّفاعَةَ إِلاَّ مَنِ اتَّخَذَ عِنْدَ الرَّحْمنِ عَهْدا ـــ آنان هرگز مالک شفاعت نیستند؛ مگر کسى که نزد خداوند رحمان، عهد و پیمانى دارد» (مریم:87)

شک نیست که نبوّت و امامت عهد خداست.

«وَ إِذِ ابْتَلى‏ إِبْراهیمَ رَبُّهُ بِکَلِماتٍ فَأَتَمَّهُنَّ قالَ إِنِّی جاعِلُکَ لِلنَّاسِ إِماماً قالَ وَ مِنْ ذُرِّیَّتی‏ قالَ لا یَنالُ عَهْدِی الظَّالِمینَ ـــ (به خاطر آورید) هنگامى که خداوند، ابراهیم را با وسایل گوناگونى آزمود، و او به خوبى از عهده این آزمایشها برآمد، خداوند به او فرمود: « من تو را امام مردم قرار دادم!» ابراهیم عرض کرد: « از دودمان من(نیز امامانى قرار بده!)» خداوند فرمود: « عهد من، به ستمکاران نمى‏رسد» (البقرة:124)

در این آیه، به وضوح تمام، از امامت با عنوان عهدالله یاد شده است. و آیه ی سابق الذّکر فرمود که صاحبان عهد در نزد خدا، حقّ شفاعت دارند.

 

2ـ «وَ لا یَمْلِکُ الَّذینَ یَدْعُونَ مِنْ دُونِهِ الشَّفاعَةَ إِلاَّ مَنْ شَهِدَ بِالْحَقِّ وَ هُمْ یَعْلَمُونَ ـــ کسانى را که غیر از او مى‏خوانند قادر بر شفاعت نیستند؛ مگر آنها که شهادت به حق داده‏اند در حالی که می دانند» (الزخرف:86)

طبق این آیه آنها که از روی علم شهادت به حقّ ( توحید) می دهند، حقّ شفاعت دارند. شکّ نیست که تمام انبیاء مصادق این آیه اند. چون همگی با علم یقینی شهادت به توحید داده اند.

همینطور شک نیست که انبیاء شاهد اعمال امّت خویش می باشند؛ و به حقّ شهادت خواهند داد؛ و رسول الله(ص) در قیامت شهادت خواهد داد بر اعمال جمیع امّتها.

« فَکَیْفَ إِذا جِئْنا مِنْ کُلِّ أُمَّةٍ بِشَهیدٍ وَ جِئْنا بِکَ عَلى‏ هؤُلاءِ شَهیدا ـــ حال آنها چگونه است آن روزى که از هر امتى، شاهد و گواهى(بر اعمالشان) مى‏آوریم، و تو را نیز بر آنان گواه خواهیم آورد؟ » (النساء:41)

« ما قُلْتُ لَهُمْ إِلاَّ ما أَمَرْتَنی‏ بِهِ أَنِ اعْبُدُوا اللَّهَ رَبِّی وَ رَبَّکُمْ وَ کُنْتُ عَلَیْهِمْ شَهیداً ما دُمْتُ فیهِمْ فَلَمَّا تَوَفَّیْتَنی‏ کُنْتَ أَنْتَ الرَّقیبَ عَلَیْهِمْ وَ أَنْتَ عَلى‏ کُلِّ شَیْ‏ءٍ شَهیدٌ  ـــ من (عیسی)، جز آنچه مرا به آن فرمان دادى، چیزى به آنها نگفتم؛ (به آنها گفتم:) خداوندى را بپرستید که پروردگار من و پروردگار شماست! و تا زمانى که در میان آنها بودم، گواهشان بودم؛ ولى هنگامى که مرا از میانشان برگرفتى، تو خود مراقب آنها بودى؛ و تو بر هر چیز، گواهى» (المائدة:117)

« وَ یَوْمَ نَبْعَثُ مِنْ کُلِّ أُمَّةٍ شَهیداً ثُمَّ لا یُؤْذَنُ لِلَّذینَ کَفَرُوا وَ لا هُمْ یُسْتَعْتَبُون‏ ـــ (به خاطر بیاورید) روزى را که از هر امّتى گواهى بر آنان برمى‏انگیزیم؛ سپس به آنان که کفر ورزیدند، اجازه(سخن گفتن) داده نمى‏شود؛ و(نیز) اجازه ی عذرخواهى و تقاضاى عفو به آنان نمى‏دهند» (النحل:84)

این آیات به وضوح تمام دلالت دارند بر اینکه انبیاء و در رأس آنها رسول الله (ص) شاهد حقّ هستند بر مردمان؛ و در قیامت بر اعمال مردمان شهادت خواهند داد. و آیه مورد بحث بیان نمود که کسی حقّ شفاعت ندارد مگر آن کسانی که شهادت به حقّ می دهند. پس با کنار هم نهادن این آیات برای تمام انبیاء، حقّ شفاعت اثبات می شود.

3ـ « یَوْمَئِذٍ لا تَنْفَعُ الشَّفاعَةُ إِلاَّ مَنْ أَذِنَ لَهُ الرَّحْمنُ وَ رَضِیَ لَهُ قَوْلاً  ـــ در آن روز، شفاعت هیچ کس سودى نمى‏بخشد، جز کسى که خداوند رحمان به او اجازه داده، و به گفتار او راضى است‏ » (طه: 109)

شکّ نیست که خداوند متعال به گفتار انبیاء و اولیای خودش راضی است. پس آنها حقّ شفاعت دارند. در سوره جنّ آیه 26 و 27 تصریح نمود که خدا از رسولان خویش راضی است و رضایت داده که آنها علم به غیب داشته باشند. همچنین در سوره فجر آیات 27 و 28 تصریح نمود که از صاحبان نفس مطمئنّه رضایت دارد.

آیه مصادیق آیه تطهیر ـ که خداوند متعال خودش آن را پاک نموده ـ مورد رضایت خدا نیستند؟ یقیناً مورد رضایت خدا می باشند؛ و شکّ نیست حضرت علی(ع) و حضرت فاطمه(س) و امام حسن و امام حسین(ع) مصداق آیه تطهیر می باشند.

همچنین در آیه 55 مائده از آنها که در حال رکوع زکات داده اند با عنوان ولیّ یاد شده و ولایت آنها در ردیف ولایت خدا و رسول قرار گرفته است. و شیعه و سنّی اتّفاق نظر دارند که آیه در حقّ علی(ع) نازل گشته است. آیا کسی می تواند مدّعی شود که خدا از چنین کسی رضایت ندارد؟! مگر می شود خدا کسی را ولیّ ما قرار دهد که خودش از او راضی نیست؟ حال ولی را به هر معنا که می خواهید بگیرید.

پس طبق این ادلّه، خمسه ی مطهره نیز حقّ شفاعت دارند.

4ـ «إِنَّ رَبَّکُمُ اللَّهُ الَّذی خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ فی‏ سِتَّةِ أَیَّامٍ ثُمَّ اسْتَوى‏ عَلَى الْعَرْشِ یُدَبِّرُ الْأَمْرَ ما مِنْ شَفیعٍ إِلاَّ مِنْ بَعْدِ إِذْنِهِ ذلِکُمُ اللَّهُ رَبُّکُمْ فَاعْبُدُوهُ أَ فَلا تَذَکَّرُون‏ ــــ پروردگار شما، خداوندى است که آسمانها و زمین را در شش روز آفرید؛ سپس بر عرش تسلّط یافت، و به تدبیر امر پرداخت؛ هیچ شفاعت کننده‏اى نیست مگر با اذن او ؛ این است خداوند، پروردگار شما! پس او را پرستش کنید! آیا متذکّر نمى‏شوید؟! » (یونس:3)

5ـ « اللَّهُ لا إِلهَ إِلاَّ هُوَ الْحَیُّ الْقَیُّومُ لا تَأْخُذُهُ سِنَةٌ وَ لا نَوْمٌ لَهُ ما فِی السَّماواتِ وَ ما فِی الْأَرْضِ مَنْ ذَا الَّذی یَشْفَعُ عِنْدَهُ إِلاَّ بِإِذْنِهِ یَعْلَمُ ما بَیْنَ أَیْدیهِمْ وَ ما خَلْفَهُمْ وَ لا یُحیطُونَ بِشَیْ‏ءٍ مِنْ عِلْمِهِ إِلاَّ بِما شاءَ وَسِعَ کُرْسِیُّهُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ وَ لا یَؤُدُهُ حِفْظُهُما وَ هُوَ الْعَلِیُّ الْعَظیمُ  ــــ هیچ معبودى نیست جز خداوند یگانه زنده، که قائم به ذات خویش است، و موجودات دیگر، قائم به او هستند؛ هیچگاه خواب سبک و سنگینى او را فرانمى‏گیرد؛ آنچه در آسمانها و آنچه در زمین است، از آن اوست؛ کیست که در نزد او، جز به فرمان او شفاعت کند؟! آنچه را در پیش روى آنها و پشت سرشان است مى‏داند؛ و کسى از علم او آگاه نمى‏گردد؛ جز به مقدارى که او بخواهد. تخت(حکومت) او، آسمانها و زمین را دربرگرفته؛ و نگاهدارى آن دو ( آسمان و زمین‏) ، او را خسته نمی کند. بلندى مقام و عظمت، مخصوص اوست.» (البقرة:255)

6ـ « یَعْلَمُ ما بَیْنَ أَیْدیهِمْ وَ ما خَلْفَهُمْ وَ لا یَشْفَعُونَ إِلاَّ لِمَنِ ارْتَضى‏ وَ هُمْ مِنْ خَشْیَتِهِ مُشْفِقُونَ  ــــ او اعمال امروز و آینده و اعمال گذشته آنها را مى‏داند؛ و آنها شفاعت نمى‏کنند جز براى کسى که خدا راضى(به شفاعت براى او) است ؛ و از ترس او بیمناکند. »(الأنبیاء:28)

طبق این آیات بعد از آنکه خدا به برخی بندگان و فرشتگان اذن داد، آنها می توانند شفاعت کنند.

 در روایات اهل تسنن نیز در مورد شفاعت روایت داریم که به موقع عرض می شود.

اما حقیقت شفاعت:

هر نقمت و نعمتی که در آخرت نصیب انسان می شود در حقیقت ظهور امری دنیایی است ؛ مثلاً آنکه مال حرام خورده در حقیقت آتش خورده ، که در آخرت این حقیقت ظهور خواهد نمود. شفاعت نیز نعمتی است اخروی و ظهور امری است دنیوی. شفاعت در حقیقت چیزی نیست جز همان ربط وجودی بین فرد شفاعت شونده و فرد شفاعت کننده. چون شفیع در لغت، آن چیزی را گویند که با چیزی ربط یافته جفت او می شود در برآوردن مقصودی.

اگر کسی در دنیا ربط روحی و اعتقادی با امام یا پیامبر یا عالمی ربّانی یا شهید راه خدا دارد همین ربط روحی و اعتقادی در عالم آخرت به صورت شفاعت ظهور خواهد نمود. لذا برخلاف پندار عوامانه ی برخی افراد ، شفاعت نوعی پارتی بازی نیست ؛ بلکه ظهور اعتقاد و رفتار دنیایی خود شخص می باشد. امیر مومنان علی (ع) به نوف بکائی فرمودند:

« ... یَا نَوْفُ مَنْ أَحَبَّنَا کَانَ مَعَنَا یَوْمَ الْقِیَامَةِ وَ لَوْ أَنَّ رَجُلًا أَحَبَّ حَجَراً لَحَشَرَهُ اللَّهُ مَعَه ــــــ ‏اى نوف! هر که ما را دوست بدارد روز قیامت با ماست و اگر مردى سنگى را دوست بدارد خداوند او را با همان سنگ محشور می کند.» ( أمالی الصدوق،ص210 ،المجلس السابع و الثلاثون) ؛

یعنی هر کس در دنیا ‏با هر چه ارتباط قلبی دارد با همان موجود محشور می شود ؛ یعنی همین ربط وجودی، در آخرت برای او ظاهر خواهد شد. آنکه با شیطان ارتباط دارد با شیطان محشور می شود ؛ آنکه با فلان خواننده ی کذایی ارتباط قلبی دارد با او محشور می شود؛ و آنکه با اولیای الهی ربط قلبی دارد همنشین اولیاء خواهد بود ؛ و آنکه این دو را با هم آمیخته ، خود را در جهنّم و مایل به بهشت خواهد یافت. پس آن اندازه عذاب خواهد شد تا آن ربط قلبی با باطل را از دست بدهد ؛ در این هنگام است که ربط او با اولیای دین ظاهر می شود ؛ و این است شفاعت شدن اهل جهنّم. البته برخی داخل جهنّم نمی شوند بلکه میان بهشت و جهنّم می مانند تا بالاخره آن میل به اولیاء بر میل به اهل باطل غالب گردد و او را مشفوع اولیاء قرار دهد.

حاصل کلام آنکه تنها راه ورود در بهشت، ربط وجودی داشتن با اولیای خدا می باشد ؛ و محال است کسی بدون شفاعت ولیّ خدایی بتواند وارد بهشت گردد ؛ اگر چه آن شخص، سلمان فارسی باشد. چرا که حقیقت بهشت ، ظهور باطن شافعان محشر می باشد. پس هر که با شافعان محشر ربطی قلبی دارد به ظهور باطن آنها راه دارد و در غیر این صورت ، محروم خواهد بود.

بر این اساس ، هر کسی با هر ولیّ خدایی ربط وجودی و قلبی داشته باشد به مقدار ارتباطش مورد شفاعت آن ولیّ خدا خواهد بود. آنها که زمان حضرت موسی (ع) محبّ آن حضرت بوده اند مورد شفاعت حضرت موسی(ع) قرار می گیرند ، دوستداران واقعی حضرت عیسی(ع) نیز مورد شفاعت حضرت عیسی(ع) واقع می شوند. محبّ واقعی اهل بیت (ع) نیز از شفاعت این بزرگواران برخوردار خواهند بود.

البته توجّه شود که محبّت، شرط دارد ؛ شرط محبّت، عمل است. اینکه کسی در عزای امام حسین (ع) بر سر و سینه بکوبد ولی نماز نخواند و روزه نگیرد ، محبّ امام حسینی تخیّلی است که هیچ ربطی به امام حسین حقیقی ندارد ؛ همان امام حسینی که وسط میدان جنگ نیز دست از نماز نکشید. محبّ باید رنگ محبوب را به خود بگیرد. پس هر اندازه همرنگی بین فرد و ولیّ خدا وجود داشت به همان اندازه نیز محبّت و ارتباط قلبی بین آنها حاکم است ؛ و مورد شفاعت واقع شدن شخص نیز به اندازه ی همین ارتباط خواهد بود.

بر همین اساس است که سگ اصحاب کهف چنان مقامی پیدا می کند که خداوند متعال از او یاد می کند ؛ چون او دوستدار اصحاب کهف بود و همراهی آنها را خوش داشت. اولاغ بلعم باعور نیز بهشت می رود ؛ چون آن هنگام که بلعم باعور خواست برای نفرین حضرت موسی(ع) برود ، این اولاغ به احترام حضرت موسی (ع) از جایش حرکت نکرد. پس جایی که ربط قلبی با ولیّ خدا، یک حیوان را می تواند وارد بهشت کند انسان جای خود دارد.

حاصل سخن آنکه:

ــ صالحین امّتهای سابق که با انبیای خودشان ربط قلبی داشته اند مورد شفاعت انبیای خودشان قرار خواهند گرفت.

ــ غیر مسلمین امروزی نیز اگر چه از حیث عقیده منحرفند ، امّا اگر از تشخیص حقّ عاجز بوده باشند و حقّ برای آنها اثبات نشده باشد و اهل فسق و فجور نیز نباشند ، به مقداری که اولیای الهی را دوست دارند و سعی می کنند خود را با آنها همرنگ کنند مورد شفاعت قرار خواهند گرفت. لکن روشن است که جایگاه اخروی آنها با جایگاه مسلمین حقیقی در یک ردیف نخواهد بود ؛ بلکه حتّی ممکن است از صالحین مسلمان غیر شیعی نیز پایین تر باشند.

ــ از بین مسلمین غیر شیعه نیز آنها که از درک حقّانیّت شیعه عاجزند ، اگر به حکم آیه ی «... قُلْ لا أَسْئَلُکُمْ عَلَیْهِ أَجْراً إِلاَّ الْمَوَدَّةَ فِی الْقُرْبى » (الشورى:23) دوستدار پیامبر(ص) و اهل بیت او باشند ، بعد از شیعیان مورد شفاعت خواهند بود.

البته اینها به درجات پایین بهشت می روند و هیچگاه با شیعیان بهشتی هم رتبه نخواهند بود.

ــ شیعیان نیز اگر واجبات دین را منکر نبوده باشند و بخصوص تارک نماز نبوده باشند ، بالاخره مورد شفاعت خواهند بود ؛ اگر چه برهه ای از عذاب را پشت سر بگذارند. طبق روایات اکثر شیعیان جهنّم اخروی را تجربه نمی کنند و بعد از عذاب برزخی با شفاعت پاک می شوند. و فسّاق شیعه در آخرت بین بهشت و جهنّم مستقرّ خواهند شد.

البته این در حالتی است که توبه نکرده از دنیا رفته باشند ؛ امّا آنکه توبه ی حیقیقی بکند آمرزیده می شود ؛ و توبه طبق روایات یکی از شفاعت کنندگان می باشد.

پس شیعیان فاسق اگر فسقشان در حدّ زیاد باشد ابتدا وارد جهنّم شده و بعد از مدتی به حدّ فاصل بین بهشت و جهنّم منتقل می شوند. ولی اگر فسق آنها متوسّط باشد وارد جهنّم نمی شوند بلکه بین بهشت و جهنّم منتظر شفاعت اولیاء الهی می مانند و در نهایت به درجات پایین بهشت بار می یابند. امّا اگر فسق آنها اندک باشد بنا به برخی روایات ــ که در اینجا ذکر نشد ــ در برزخ معذّب می شوند ولی در آخرت وارد بهشت می شوند. اکثر شیعیان را می توان از گروه اخیر شمرد.

اما از یک بعد عرفانی و عمیق نیز می توان به شفاعت نظر افکند که فقط طرح مطلب می شود و از توضیح مفصل تر اجتناب می شود.

فرمود:

« قُلْ لِلَّهِ الشَّفاعَةُ جَمیعاً لَهُ مُلْکُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ ثُمَّ إِلَیْهِ تُرْجَعُونَ ــــ بگو: تمام شفاعت از آن خداست، برای اوست حاکمیّت آسمانها و زمین و سپس همه ی شما را به سوى او بازمى‏گردانند!» (الزمر:44)

یعنی چه که تمام شفاعت برای خداست؟

یعنی خدا خودش شفیع است بین بنده اش و خودش.

این یعنی چه؟

یعنی مظاهر کاملتر اسماء فعلیّه، شفیع هستند بین مظاهر ناقصتر و اسماء فعلیّه ی خدا. و اسماء فعلیّه ی او شفیع هستند بین مظاهر خودشان و بین اسماء ذاتیّه؛ و اسماء ذاتیّه شفیع هستند بین اسماء فعلیّه و ذات خدا. در یک کلام، شئون و تجلّیّات خدا، شفیع هستند بین بنده و ذات باری تعالی.

لذا غیر از خدا و شئونات او، هیچ موجودی نمی تواند شفیع باشد؛ و او در هر ظرف ظهوری، شأنی دارد که شفاعت می کند اهل آن ظرف ظهور را؛

« یَسْئَلُهُ مَنْ فِی السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ کُلَّ یَوْمٍ هُوَ فی‏ شَأْن‏ ــــــ تمام کسانى که در آسمانها و زمین هستند از او سؤال مى‏کنند (از او گدایی می کنند)؛ در هر روزی (در هر ظرف ظهوری) او در شأنی است.» (الرحمن:29)

امّا اهل بیت(ع) کیستند؟

ایشان در عالم مادّه، مظاهر تامّ اسماء الله و خلیفة الله هستند؛ یعنی نماینده ی خدا هستند. نماینده یعنی چه؟ یعنی کسی که از خود، هیچ ندارد و دیگری را می نمایاند. لذاست که ملائک به آدم(ع) سجده نمودند و کارشان شرک نبود. چون وقتی آدم(ع) حقیقت « وَ عَلَّمَ آدَمَ الْأَسْماءَ کُلَّها » را آشکار نمود، ملائک، خدا را در آدم دیدند؛ و دیگر آدمی نمی دیدند. لذا در حقیقت به خدا سجده کردند نه به آدم(ع). جرم ابلیس هم این نبود که به آدم سجده نکرد، بلکه جرمش این بود که خدا را در آدم(ع) متجلّی ندید. چرا که خود بینی مانع از خدا بینی است.

امّا در ملکوت و جبروت، ایشان، مظهر تامّ ملکوتی و جبروتی خدایند. امّا در لاهوت، اسم اعظم خدا هستند.

فرمودند:

« ... نَحْنُ الْأَسْمَاءُ الْحُسْنَى الَّتِی لَا یَقْبَلُ اللَّهُ مِنَ الْعِبَادِ عَمَلًا إِلَّا بِمَعْرِفَتِنَا وَ نَحْنُ وَ اللَّهِ الْکَلِمَاتُ الَّتِی تَلَقَّاهَا آدَمُ مِنْ رَبِّهِ فَتابَ عَلَیْهِ إِنَّ اللَّهَ تَعَالَى خَلَقَنَا فَأَحْسَنَ خَلْقَنَا وَ صَوَّرَنَا فَأَحْسَنَ صُوَرَنَا وَ جَعَلَنَا عَیْنَهُ عَلَى عِبَادِهِ وَ لِسَانَهُ النَّاطِقَ فِی خَلْقِهِ وَ یَدَهُ الْمَبْسُوطَةَ عَلَیْهِمْ بِالرَّأْفَةِ وَ الرَّحْمَةِ وَ وَجْهَهُ الَّذِی یُؤْتَى مِنْهُ وَ بَابَهُ الَّذِی یَدُلُّ عَلَیْهِ وَ خُزَّانَ عِلْمِهِ وَ تَرَاجِمَةَ وَحْیِهِ وَ أَعْلَامَ دِینِهِ وَ الْعُرْوَةَ الْوُثْقَى وَ الدَّلِیلَ الْوَاضِحَ لِمَنِ اهْتَدَى وَ بِنَا أَثْمَرَتِ الْأَشْجَارُ وَ أَیْنَعَتِ الثِّمَارُ وَ جَرَتِ الْأَنْهَارُ وَ نَزَلَ الْغَیْثُ مِنَ السَّمَاءِ وَ نَبَتَ عُشْبُ الْأَرْضِ وَ بِعِبَادَتِنَا عُبِدَ اللَّهُ وَ لَوْلَانَا مَا عُرِفَ اللَّهُ وَ ایْمُ اللَّهِ لَوْ لَا وَصِیَّةٌ سَبَقَتْ وَ عَهْدٌ أُخِذَ عَلَیْنَا لَقُلْتُ قَوْلًا یَعْجَبُ مِنْهُ أَوْ یَذْهَلُ مِنْهُ الْأَوَّلُونَ وَ الْآخِرُون‏.» (بحار الأنوار، ج‏25، ص5)

اهل بیت(ع) اسماء حسنای خدا هستند؛ دست خدا هستند؛ زبان خدا هستند؛ وجه الله هستند. کسی که ایشان را شفیع قرار می دهد، اسماء الله را شفیع قرار داده است؛ دست خدا را پیش خود خدا شفیع قرار داده است. زبان خدا را پیش خود خدا شفیع قرار داده است. هیچ فرقی نمی کند که بگویی: « یا الله» یا بگویی: « یا رحمن» قُلِ ادْعُوا اللَّهَ أَوِ ادْعُوا الرَّحْمنَ أَیًّا ما تَدْعُوا فَلَهُ الْأَسْماءُ الْحُسْنى‏ ـــ بگو: اللَّه را بخوانید یا رحمان را، هر کدام را بخوانید، پس براى اوست اسماء حسنی» (الإسراء:110)

و کیست مظهر تامّ الرحمن؟

فرمود: « وَ ما أَرْسَلْناکَ إِلاَّ رَحْمَةً لِلْعالَمینَ ــــ ما نفرستادیم تو را جز به عنوان رحمت برای عالمیان.» ( الأنبیاء:107)

یا رسول الله، یعنی یا رحمة للعالمین! و رحمة للعالمین، یعنی ظهور اتمّ الرحمن. این است که اطاعت رسول، اطاعت خداست؛ : « قُلْ أَطیعُوا اللَّهَ وَ الرَّسُول» و چنین است اولوا الامر نیز.

اساساً صاحبان مقام فناء فی الله، خودی ندارند که شفیع کسی شود؛ تمام هستی آنها فانی در خداست. لذا شفاعت آنها، شفاعت خود خداست. همان گونه که شفاعت قرآن، شفاعت خود خداست. چون قرآن، چیزی جز کلام الله نیست؛ و کلام الله، چیزی جز علم الله نیست.

 



نوشته شده توسط محمد
ساخت وبلاگ در بلاگ بیان، رسانه متخصصان و اهل قلم

برهان

قُلْ هاتُوا بُرْهانَکُمْ إِنْ کُنْتُمْ صادِقین‏ /البقرة ۱۱۱
بسم الله الرحمن الرحیم

در این وب‌نوشت سعی بر این داریم که شبهات موجود و رایجی که در مورد دین وجود دارد را بررسی، و پاسخ مناسبی برای آن‌ها پیدا کنیم.

مسلم است که پاسخ‌ها ممکن است ناقص بوده و یا قانع‌کننده نباشند و یا حتا ایرادی به نحوهٔ استدلال آن‌ها وارد باشد. در مورد هر یک از پاسخ‌ها اگر سؤال و یا شبههٔ جدیدی برای‌تان ایجاد شد، آن‌ها را در ذیل همان مطلب عنوان کنید.

در صورت تمایل به همکاری یا ارائهٔ پیشنهاد، با ما تماس بگیرید.
جهت طرح مسائل حدیثی-دینی-اعتقادی خود اعم از پرسش از صحت و سقم یک حدیث یا شبهات اعتقادی خویش از طریق تلگرام میتوانید با یوزرنیم m26011438@ در ارتباط باشید.

مشترک خوراک (فید) شوید

حمایت می‌کنیم

آخرین مطالب

آخرین نظرات

شفاعت و پارتی بازی، قسمت اول

جمعه, ۲۰ بهمن ۱۳۹۱، ۰۴:۳۸ ب.ظ

در این مطلب می خواهیم به بحث شفاعت بپردازیم. شفاعت یکی از مسائلی است که وهابیت زیاد با استناد به این مسأله به شیعه حمله می کند. برخی ها شفاعت را شرک می دانند. ما در این پست و پست های بعدی ابتدا حقیقت شفاعت را توضیح داده؛ سپس به بیان شبهات و سوالات مربوط به شفاعت و پاسخ آن می پردازیم.

اما قبل از آن مقدمه ای را ذکر می کنیم که البته مجدداً در مورد این مقدمه توضیح می دهیم:

ـ منکر شفاعت کافر است

منکر شفاعت کافر است؛ چرا که صریح آیات قرآن کریم را انکار نموده است. در آیات متعدّدی همراه با نفی شفاعت بتهای مرده و زنده و شفاعت بی ضابطه و هر کی هر کی، شفاعت برخی از بندگان خاصّ خدا مورد اثبات قرار گرفته است.

خداوند متعال می فرماید:

1ـ «لا یَمْلِکُونَ الشَّفاعَةَ إِلاَّ مَنِ اتَّخَذَ عِنْدَ الرَّحْمنِ عَهْدا ـــ آنان هرگز مالک شفاعت نیستند؛ مگر کسى که نزد خداوند رحمان، عهد و پیمانى دارد» (مریم:87)

شک نیست که نبوّت و امامت عهد خداست.

«وَ إِذِ ابْتَلى‏ إِبْراهیمَ رَبُّهُ بِکَلِماتٍ فَأَتَمَّهُنَّ قالَ إِنِّی جاعِلُکَ لِلنَّاسِ إِماماً قالَ وَ مِنْ ذُرِّیَّتی‏ قالَ لا یَنالُ عَهْدِی الظَّالِمینَ ـــ (به خاطر آورید) هنگامى که خداوند، ابراهیم را با وسایل گوناگونى آزمود، و او به خوبى از عهده این آزمایشها برآمد، خداوند به او فرمود: « من تو را امام مردم قرار دادم!» ابراهیم عرض کرد: « از دودمان من(نیز امامانى قرار بده!)» خداوند فرمود: « عهد من، به ستمکاران نمى‏رسد» (البقرة:124)

در این آیه، به وضوح تمام، از امامت با عنوان عهدالله یاد شده است. و آیه ی سابق الذّکر فرمود که صاحبان عهد در نزد خدا، حقّ شفاعت دارند.

 

2ـ «وَ لا یَمْلِکُ الَّذینَ یَدْعُونَ مِنْ دُونِهِ الشَّفاعَةَ إِلاَّ مَنْ شَهِدَ بِالْحَقِّ وَ هُمْ یَعْلَمُونَ ـــ کسانى را که غیر از او مى‏خوانند قادر بر شفاعت نیستند؛ مگر آنها که شهادت به حق داده‏اند در حالی که می دانند» (الزخرف:86)

طبق این آیه آنها که از روی علم شهادت به حقّ ( توحید) می دهند، حقّ شفاعت دارند. شکّ نیست که تمام انبیاء مصادق این آیه اند. چون همگی با علم یقینی شهادت به توحید داده اند.

همینطور شک نیست که انبیاء شاهد اعمال امّت خویش می باشند؛ و به حقّ شهادت خواهند داد؛ و رسول الله(ص) در قیامت شهادت خواهد داد بر اعمال جمیع امّتها.

« فَکَیْفَ إِذا جِئْنا مِنْ کُلِّ أُمَّةٍ بِشَهیدٍ وَ جِئْنا بِکَ عَلى‏ هؤُلاءِ شَهیدا ـــ حال آنها چگونه است آن روزى که از هر امتى، شاهد و گواهى(بر اعمالشان) مى‏آوریم، و تو را نیز بر آنان گواه خواهیم آورد؟ » (النساء:41)

« ما قُلْتُ لَهُمْ إِلاَّ ما أَمَرْتَنی‏ بِهِ أَنِ اعْبُدُوا اللَّهَ رَبِّی وَ رَبَّکُمْ وَ کُنْتُ عَلَیْهِمْ شَهیداً ما دُمْتُ فیهِمْ فَلَمَّا تَوَفَّیْتَنی‏ کُنْتَ أَنْتَ الرَّقیبَ عَلَیْهِمْ وَ أَنْتَ عَلى‏ کُلِّ شَیْ‏ءٍ شَهیدٌ  ـــ من (عیسی)، جز آنچه مرا به آن فرمان دادى، چیزى به آنها نگفتم؛ (به آنها گفتم:) خداوندى را بپرستید که پروردگار من و پروردگار شماست! و تا زمانى که در میان آنها بودم، گواهشان بودم؛ ولى هنگامى که مرا از میانشان برگرفتى، تو خود مراقب آنها بودى؛ و تو بر هر چیز، گواهى» (المائدة:117)

« وَ یَوْمَ نَبْعَثُ مِنْ کُلِّ أُمَّةٍ شَهیداً ثُمَّ لا یُؤْذَنُ لِلَّذینَ کَفَرُوا وَ لا هُمْ یُسْتَعْتَبُون‏ ـــ (به خاطر بیاورید) روزى را که از هر امّتى گواهى بر آنان برمى‏انگیزیم؛ سپس به آنان که کفر ورزیدند، اجازه(سخن گفتن) داده نمى‏شود؛ و(نیز) اجازه ی عذرخواهى و تقاضاى عفو به آنان نمى‏دهند» (النحل:84)

این آیات به وضوح تمام دلالت دارند بر اینکه انبیاء و در رأس آنها رسول الله (ص) شاهد حقّ هستند بر مردمان؛ و در قیامت بر اعمال مردمان شهادت خواهند داد. و آیه مورد بحث بیان نمود که کسی حقّ شفاعت ندارد مگر آن کسانی که شهادت به حقّ می دهند. پس با کنار هم نهادن این آیات برای تمام انبیاء، حقّ شفاعت اثبات می شود.

3ـ « یَوْمَئِذٍ لا تَنْفَعُ الشَّفاعَةُ إِلاَّ مَنْ أَذِنَ لَهُ الرَّحْمنُ وَ رَضِیَ لَهُ قَوْلاً  ـــ در آن روز، شفاعت هیچ کس سودى نمى‏بخشد، جز کسى که خداوند رحمان به او اجازه داده، و به گفتار او راضى است‏ » (طه: 109)

شکّ نیست که خداوند متعال به گفتار انبیاء و اولیای خودش راضی است. پس آنها حقّ شفاعت دارند. در سوره جنّ آیه 26 و 27 تصریح نمود که خدا از رسولان خویش راضی است و رضایت داده که آنها علم به غیب داشته باشند. همچنین در سوره فجر آیات 27 و 28 تصریح نمود که از صاحبان نفس مطمئنّه رضایت دارد.

آیه مصادیق آیه تطهیر ـ که خداوند متعال خودش آن را پاک نموده ـ مورد رضایت خدا نیستند؟ یقیناً مورد رضایت خدا می باشند؛ و شکّ نیست حضرت علی(ع) و حضرت فاطمه(س) و امام حسن و امام حسین(ع) مصداق آیه تطهیر می باشند.

همچنین در آیه 55 مائده از آنها که در حال رکوع زکات داده اند با عنوان ولیّ یاد شده و ولایت آنها در ردیف ولایت خدا و رسول قرار گرفته است. و شیعه و سنّی اتّفاق نظر دارند که آیه در حقّ علی(ع) نازل گشته است. آیا کسی می تواند مدّعی شود که خدا از چنین کسی رضایت ندارد؟! مگر می شود خدا کسی را ولیّ ما قرار دهد که خودش از او راضی نیست؟ حال ولی را به هر معنا که می خواهید بگیرید.

پس طبق این ادلّه، خمسه ی مطهره نیز حقّ شفاعت دارند.

4ـ «إِنَّ رَبَّکُمُ اللَّهُ الَّذی خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ فی‏ سِتَّةِ أَیَّامٍ ثُمَّ اسْتَوى‏ عَلَى الْعَرْشِ یُدَبِّرُ الْأَمْرَ ما مِنْ شَفیعٍ إِلاَّ مِنْ بَعْدِ إِذْنِهِ ذلِکُمُ اللَّهُ رَبُّکُمْ فَاعْبُدُوهُ أَ فَلا تَذَکَّرُون‏ ــــ پروردگار شما، خداوندى است که آسمانها و زمین را در شش روز آفرید؛ سپس بر عرش تسلّط یافت، و به تدبیر امر پرداخت؛ هیچ شفاعت کننده‏اى نیست مگر با اذن او ؛ این است خداوند، پروردگار شما! پس او را پرستش کنید! آیا متذکّر نمى‏شوید؟! » (یونس:3)

5ـ « اللَّهُ لا إِلهَ إِلاَّ هُوَ الْحَیُّ الْقَیُّومُ لا تَأْخُذُهُ سِنَةٌ وَ لا نَوْمٌ لَهُ ما فِی السَّماواتِ وَ ما فِی الْأَرْضِ مَنْ ذَا الَّذی یَشْفَعُ عِنْدَهُ إِلاَّ بِإِذْنِهِ یَعْلَمُ ما بَیْنَ أَیْدیهِمْ وَ ما خَلْفَهُمْ وَ لا یُحیطُونَ بِشَیْ‏ءٍ مِنْ عِلْمِهِ إِلاَّ بِما شاءَ وَسِعَ کُرْسِیُّهُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ وَ لا یَؤُدُهُ حِفْظُهُما وَ هُوَ الْعَلِیُّ الْعَظیمُ  ــــ هیچ معبودى نیست جز خداوند یگانه زنده، که قائم به ذات خویش است، و موجودات دیگر، قائم به او هستند؛ هیچگاه خواب سبک و سنگینى او را فرانمى‏گیرد؛ آنچه در آسمانها و آنچه در زمین است، از آن اوست؛ کیست که در نزد او، جز به فرمان او شفاعت کند؟! آنچه را در پیش روى آنها و پشت سرشان است مى‏داند؛ و کسى از علم او آگاه نمى‏گردد؛ جز به مقدارى که او بخواهد. تخت(حکومت) او، آسمانها و زمین را دربرگرفته؛ و نگاهدارى آن دو ( آسمان و زمین‏) ، او را خسته نمی کند. بلندى مقام و عظمت، مخصوص اوست.» (البقرة:255)

6ـ « یَعْلَمُ ما بَیْنَ أَیْدیهِمْ وَ ما خَلْفَهُمْ وَ لا یَشْفَعُونَ إِلاَّ لِمَنِ ارْتَضى‏ وَ هُمْ مِنْ خَشْیَتِهِ مُشْفِقُونَ  ــــ او اعمال امروز و آینده و اعمال گذشته آنها را مى‏داند؛ و آنها شفاعت نمى‏کنند جز براى کسى که خدا راضى(به شفاعت براى او) است ؛ و از ترس او بیمناکند. »(الأنبیاء:28)

طبق این آیات بعد از آنکه خدا به برخی بندگان و فرشتگان اذن داد، آنها می توانند شفاعت کنند.

 در روایات اهل تسنن نیز در مورد شفاعت روایت داریم که به موقع عرض می شود.

اما حقیقت شفاعت:

هر نقمت و نعمتی که در آخرت نصیب انسان می شود در حقیقت ظهور امری دنیایی است ؛ مثلاً آنکه مال حرام خورده در حقیقت آتش خورده ، که در آخرت این حقیقت ظهور خواهد نمود. شفاعت نیز نعمتی است اخروی و ظهور امری است دنیوی. شفاعت در حقیقت چیزی نیست جز همان ربط وجودی بین فرد شفاعت شونده و فرد شفاعت کننده. چون شفیع در لغت، آن چیزی را گویند که با چیزی ربط یافته جفت او می شود در برآوردن مقصودی.

اگر کسی در دنیا ربط روحی و اعتقادی با امام یا پیامبر یا عالمی ربّانی یا شهید راه خدا دارد همین ربط روحی و اعتقادی در عالم آخرت به صورت شفاعت ظهور خواهد نمود. لذا برخلاف پندار عوامانه ی برخی افراد ، شفاعت نوعی پارتی بازی نیست ؛ بلکه ظهور اعتقاد و رفتار دنیایی خود شخص می باشد. امیر مومنان علی (ع) به نوف بکائی فرمودند:

« ... یَا نَوْفُ مَنْ أَحَبَّنَا کَانَ مَعَنَا یَوْمَ الْقِیَامَةِ وَ لَوْ أَنَّ رَجُلًا أَحَبَّ حَجَراً لَحَشَرَهُ اللَّهُ مَعَه ــــــ ‏اى نوف! هر که ما را دوست بدارد روز قیامت با ماست و اگر مردى سنگى را دوست بدارد خداوند او را با همان سنگ محشور می کند.» ( أمالی الصدوق،ص210 ،المجلس السابع و الثلاثون) ؛

یعنی هر کس در دنیا ‏با هر چه ارتباط قلبی دارد با همان موجود محشور می شود ؛ یعنی همین ربط وجودی، در آخرت برای او ظاهر خواهد شد. آنکه با شیطان ارتباط دارد با شیطان محشور می شود ؛ آنکه با فلان خواننده ی کذایی ارتباط قلبی دارد با او محشور می شود؛ و آنکه با اولیای الهی ربط قلبی دارد همنشین اولیاء خواهد بود ؛ و آنکه این دو را با هم آمیخته ، خود را در جهنّم و مایل به بهشت خواهد یافت. پس آن اندازه عذاب خواهد شد تا آن ربط قلبی با باطل را از دست بدهد ؛ در این هنگام است که ربط او با اولیای دین ظاهر می شود ؛ و این است شفاعت شدن اهل جهنّم. البته برخی داخل جهنّم نمی شوند بلکه میان بهشت و جهنّم می مانند تا بالاخره آن میل به اولیاء بر میل به اهل باطل غالب گردد و او را مشفوع اولیاء قرار دهد.

حاصل کلام آنکه تنها راه ورود در بهشت، ربط وجودی داشتن با اولیای خدا می باشد ؛ و محال است کسی بدون شفاعت ولیّ خدایی بتواند وارد بهشت گردد ؛ اگر چه آن شخص، سلمان فارسی باشد. چرا که حقیقت بهشت ، ظهور باطن شافعان محشر می باشد. پس هر که با شافعان محشر ربطی قلبی دارد به ظهور باطن آنها راه دارد و در غیر این صورت ، محروم خواهد بود.

بر این اساس ، هر کسی با هر ولیّ خدایی ربط وجودی و قلبی داشته باشد به مقدار ارتباطش مورد شفاعت آن ولیّ خدا خواهد بود. آنها که زمان حضرت موسی (ع) محبّ آن حضرت بوده اند مورد شفاعت حضرت موسی(ع) قرار می گیرند ، دوستداران واقعی حضرت عیسی(ع) نیز مورد شفاعت حضرت عیسی(ع) واقع می شوند. محبّ واقعی اهل بیت (ع) نیز از شفاعت این بزرگواران برخوردار خواهند بود.

البته توجّه شود که محبّت، شرط دارد ؛ شرط محبّت، عمل است. اینکه کسی در عزای امام حسین (ع) بر سر و سینه بکوبد ولی نماز نخواند و روزه نگیرد ، محبّ امام حسینی تخیّلی است که هیچ ربطی به امام حسین حقیقی ندارد ؛ همان امام حسینی که وسط میدان جنگ نیز دست از نماز نکشید. محبّ باید رنگ محبوب را به خود بگیرد. پس هر اندازه همرنگی بین فرد و ولیّ خدا وجود داشت به همان اندازه نیز محبّت و ارتباط قلبی بین آنها حاکم است ؛ و مورد شفاعت واقع شدن شخص نیز به اندازه ی همین ارتباط خواهد بود.

بر همین اساس است که سگ اصحاب کهف چنان مقامی پیدا می کند که خداوند متعال از او یاد می کند ؛ چون او دوستدار اصحاب کهف بود و همراهی آنها را خوش داشت. اولاغ بلعم باعور نیز بهشت می رود ؛ چون آن هنگام که بلعم باعور خواست برای نفرین حضرت موسی(ع) برود ، این اولاغ به احترام حضرت موسی (ع) از جایش حرکت نکرد. پس جایی که ربط قلبی با ولیّ خدا، یک حیوان را می تواند وارد بهشت کند انسان جای خود دارد.

حاصل سخن آنکه:

ــ صالحین امّتهای سابق که با انبیای خودشان ربط قلبی داشته اند مورد شفاعت انبیای خودشان قرار خواهند گرفت.

ــ غیر مسلمین امروزی نیز اگر چه از حیث عقیده منحرفند ، امّا اگر از تشخیص حقّ عاجز بوده باشند و حقّ برای آنها اثبات نشده باشد و اهل فسق و فجور نیز نباشند ، به مقداری که اولیای الهی را دوست دارند و سعی می کنند خود را با آنها همرنگ کنند مورد شفاعت قرار خواهند گرفت. لکن روشن است که جایگاه اخروی آنها با جایگاه مسلمین حقیقی در یک ردیف نخواهد بود ؛ بلکه حتّی ممکن است از صالحین مسلمان غیر شیعی نیز پایین تر باشند.

ــ از بین مسلمین غیر شیعه نیز آنها که از درک حقّانیّت شیعه عاجزند ، اگر به حکم آیه ی «... قُلْ لا أَسْئَلُکُمْ عَلَیْهِ أَجْراً إِلاَّ الْمَوَدَّةَ فِی الْقُرْبى » (الشورى:23) دوستدار پیامبر(ص) و اهل بیت او باشند ، بعد از شیعیان مورد شفاعت خواهند بود.

البته اینها به درجات پایین بهشت می روند و هیچگاه با شیعیان بهشتی هم رتبه نخواهند بود.

ــ شیعیان نیز اگر واجبات دین را منکر نبوده باشند و بخصوص تارک نماز نبوده باشند ، بالاخره مورد شفاعت خواهند بود ؛ اگر چه برهه ای از عذاب را پشت سر بگذارند. طبق روایات اکثر شیعیان جهنّم اخروی را تجربه نمی کنند و بعد از عذاب برزخی با شفاعت پاک می شوند. و فسّاق شیعه در آخرت بین بهشت و جهنّم مستقرّ خواهند شد.

البته این در حالتی است که توبه نکرده از دنیا رفته باشند ؛ امّا آنکه توبه ی حیقیقی بکند آمرزیده می شود ؛ و توبه طبق روایات یکی از شفاعت کنندگان می باشد.

پس شیعیان فاسق اگر فسقشان در حدّ زیاد باشد ابتدا وارد جهنّم شده و بعد از مدتی به حدّ فاصل بین بهشت و جهنّم منتقل می شوند. ولی اگر فسق آنها متوسّط باشد وارد جهنّم نمی شوند بلکه بین بهشت و جهنّم منتظر شفاعت اولیاء الهی می مانند و در نهایت به درجات پایین بهشت بار می یابند. امّا اگر فسق آنها اندک باشد بنا به برخی روایات ــ که در اینجا ذکر نشد ــ در برزخ معذّب می شوند ولی در آخرت وارد بهشت می شوند. اکثر شیعیان را می توان از گروه اخیر شمرد.

اما از یک بعد عرفانی و عمیق نیز می توان به شفاعت نظر افکند که فقط طرح مطلب می شود و از توضیح مفصل تر اجتناب می شود.

فرمود:

« قُلْ لِلَّهِ الشَّفاعَةُ جَمیعاً لَهُ مُلْکُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ ثُمَّ إِلَیْهِ تُرْجَعُونَ ــــ بگو: تمام شفاعت از آن خداست، برای اوست حاکمیّت آسمانها و زمین و سپس همه ی شما را به سوى او بازمى‏گردانند!» (الزمر:44)

یعنی چه که تمام شفاعت برای خداست؟

یعنی خدا خودش شفیع است بین بنده اش و خودش.

این یعنی چه؟

یعنی مظاهر کاملتر اسماء فعلیّه، شفیع هستند بین مظاهر ناقصتر و اسماء فعلیّه ی خدا. و اسماء فعلیّه ی او شفیع هستند بین مظاهر خودشان و بین اسماء ذاتیّه؛ و اسماء ذاتیّه شفیع هستند بین اسماء فعلیّه و ذات خدا. در یک کلام، شئون و تجلّیّات خدا، شفیع هستند بین بنده و ذات باری تعالی.

لذا غیر از خدا و شئونات او، هیچ موجودی نمی تواند شفیع باشد؛ و او در هر ظرف ظهوری، شأنی دارد که شفاعت می کند اهل آن ظرف ظهور را؛

« یَسْئَلُهُ مَنْ فِی السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ کُلَّ یَوْمٍ هُوَ فی‏ شَأْن‏ ــــــ تمام کسانى که در آسمانها و زمین هستند از او سؤال مى‏کنند (از او گدایی می کنند)؛ در هر روزی (در هر ظرف ظهوری) او در شأنی است.» (الرحمن:29)

امّا اهل بیت(ع) کیستند؟

ایشان در عالم مادّه، مظاهر تامّ اسماء الله و خلیفة الله هستند؛ یعنی نماینده ی خدا هستند. نماینده یعنی چه؟ یعنی کسی که از خود، هیچ ندارد و دیگری را می نمایاند. لذاست که ملائک به آدم(ع) سجده نمودند و کارشان شرک نبود. چون وقتی آدم(ع) حقیقت « وَ عَلَّمَ آدَمَ الْأَسْماءَ کُلَّها » را آشکار نمود، ملائک، خدا را در آدم دیدند؛ و دیگر آدمی نمی دیدند. لذا در حقیقت به خدا سجده کردند نه به آدم(ع). جرم ابلیس هم این نبود که به آدم سجده نکرد، بلکه جرمش این بود که خدا را در آدم(ع) متجلّی ندید. چرا که خود بینی مانع از خدا بینی است.

امّا در ملکوت و جبروت، ایشان، مظهر تامّ ملکوتی و جبروتی خدایند. امّا در لاهوت، اسم اعظم خدا هستند.

فرمودند:

« ... نَحْنُ الْأَسْمَاءُ الْحُسْنَى الَّتِی لَا یَقْبَلُ اللَّهُ مِنَ الْعِبَادِ عَمَلًا إِلَّا بِمَعْرِفَتِنَا وَ نَحْنُ وَ اللَّهِ الْکَلِمَاتُ الَّتِی تَلَقَّاهَا آدَمُ مِنْ رَبِّهِ فَتابَ عَلَیْهِ إِنَّ اللَّهَ تَعَالَى خَلَقَنَا فَأَحْسَنَ خَلْقَنَا وَ صَوَّرَنَا فَأَحْسَنَ صُوَرَنَا وَ جَعَلَنَا عَیْنَهُ عَلَى عِبَادِهِ وَ لِسَانَهُ النَّاطِقَ فِی خَلْقِهِ وَ یَدَهُ الْمَبْسُوطَةَ عَلَیْهِمْ بِالرَّأْفَةِ وَ الرَّحْمَةِ وَ وَجْهَهُ الَّذِی یُؤْتَى مِنْهُ وَ بَابَهُ الَّذِی یَدُلُّ عَلَیْهِ وَ خُزَّانَ عِلْمِهِ وَ تَرَاجِمَةَ وَحْیِهِ وَ أَعْلَامَ دِینِهِ وَ الْعُرْوَةَ الْوُثْقَى وَ الدَّلِیلَ الْوَاضِحَ لِمَنِ اهْتَدَى وَ بِنَا أَثْمَرَتِ الْأَشْجَارُ وَ أَیْنَعَتِ الثِّمَارُ وَ جَرَتِ الْأَنْهَارُ وَ نَزَلَ الْغَیْثُ مِنَ السَّمَاءِ وَ نَبَتَ عُشْبُ الْأَرْضِ وَ بِعِبَادَتِنَا عُبِدَ اللَّهُ وَ لَوْلَانَا مَا عُرِفَ اللَّهُ وَ ایْمُ اللَّهِ لَوْ لَا وَصِیَّةٌ سَبَقَتْ وَ عَهْدٌ أُخِذَ عَلَیْنَا لَقُلْتُ قَوْلًا یَعْجَبُ مِنْهُ أَوْ یَذْهَلُ مِنْهُ الْأَوَّلُونَ وَ الْآخِرُون‏.» (بحار الأنوار، ج‏25، ص5)

اهل بیت(ع) اسماء حسنای خدا هستند؛ دست خدا هستند؛ زبان خدا هستند؛ وجه الله هستند. کسی که ایشان را شفیع قرار می دهد، اسماء الله را شفیع قرار داده است؛ دست خدا را پیش خود خدا شفیع قرار داده است. زبان خدا را پیش خود خدا شفیع قرار داده است. هیچ فرقی نمی کند که بگویی: « یا الله» یا بگویی: « یا رحمن» قُلِ ادْعُوا اللَّهَ أَوِ ادْعُوا الرَّحْمنَ أَیًّا ما تَدْعُوا فَلَهُ الْأَسْماءُ الْحُسْنى‏ ـــ بگو: اللَّه را بخوانید یا رحمان را، هر کدام را بخوانید، پس براى اوست اسماء حسنی» (الإسراء:110)

و کیست مظهر تامّ الرحمن؟

فرمود: « وَ ما أَرْسَلْناکَ إِلاَّ رَحْمَةً لِلْعالَمینَ ــــ ما نفرستادیم تو را جز به عنوان رحمت برای عالمیان.» ( الأنبیاء:107)

یا رسول الله، یعنی یا رحمة للعالمین! و رحمة للعالمین، یعنی ظهور اتمّ الرحمن. این است که اطاعت رسول، اطاعت خداست؛ : « قُلْ أَطیعُوا اللَّهَ وَ الرَّسُول» و چنین است اولوا الامر نیز.

اساساً صاحبان مقام فناء فی الله، خودی ندارند که شفیع کسی شود؛ تمام هستی آنها فانی در خداست. لذا شفاعت آنها، شفاعت خود خداست. همان گونه که شفاعت قرآن، شفاعت خود خداست. چون قرآن، چیزی جز کلام الله نیست؛ و کلام الله، چیزی جز علم الله نیست.

 

نظرات  (۱)

ای والله محمد جان که کارتون درسته...بسیار لذت بردم.
من چند سال روی اثبات خدا کار کردم و درگیر شبهه های غرب بودم. ان شاءالله میتونم اینطور شبهات رو براتون حل کنم. اگه به دردتون میخورم، درخدمتم.
در پناه خدا موفق باشید

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی