بردهداری، حکمی وحشیانه یا منطقی و مترقی، قسمت سوم
در دو قسمت قبل درباره جهاد ابتدایی و جزیه به اختصار صحبت کردیم و گفتیم که جهاد ابتدایی، به آن معنا که خیلی ها توهّم کرده اند، وجود ندارد. آنچه به عنوان جهاد ابتدایی مطرح شده، در واقع نوعی از جهاد دفاعی است؛ که به غلط مشهور شده است به جهاد ابتدایی.
همچنین گفته شد که در در منطق اسلامی اینطور نیست که با هر کافر و غیر مسلمانی جنگ کرد. بلکه جنگ با کافر حربی است.
همچنین در بحث این شبهه که در برخی آیات دستور به جهاد با مطلق کفار داده شده است نه فقط کفار حربی؛ گفتیم که آیات مطلق و مقید دارند و طبق قاعده حمل مطلق بر مقید و از آنجاییکه در برخی آیات دیگر دستور جهاد با کفار حربی داده شده است باید آیات مطلق را نیز به معنای مقید در نظر بگیریم.
در بحث جزیه نیز گفتیم، این جزیه به دلیل اسلام نیاوردن غیر مسلمین نیست؛ بلکه این مالیات امنیت است و به دلیل این است که به دلیل عدم اعتماد به غیر مسلمین از آنها سرباز گرفته نمیشد و به جایش جزیه میدادند. حال بپردازیم به اصل بحث که همان بحت برده یا عبد و امه است.
ج: عبد و امه (غلام و کنیز)
مخالفین وقتی در این باب شبهه مطرح میکنند، منطق ماجرا را حذف و فقط بخش عاطفی آن را مطرح میکنند، تا افراد ساده لوح را بفریبند؛ در حالی که منطق اسلام در این باب، بسیار محکم است.
در حقیقت در اسلام چیزی به نام برده وجود ندارد. آنچه در اسلام مطرح است، اسیر جنگی است که تحت نظر یک خانوادهٔ مسلمان به عنوان شهروند درجهٔ دوم نقش اجتماعی خود را ایفا میکند. بردهداری به آن معنا که در ذهن مردم است، در اسلام، حرام است.
لذا ریشهٔ اصلی اعتراضات مردم امروز، جهل آنهاست به حقیقت این مسأله.
عبد و اَمه (غلام و کنیز)، در زمان جاهلیّت قبل از اسلام، انواع و اقسامی داشت. برخی از آنها کسانی بودند که توسّط برده فروشها از کشورهای مختلف دزدیده شده و به فروش میرسیدند؛ برخی دیگر نیز کودکانی بودند که بابت بدهی والدینشان به بردگی برده میشدند یا در قمار توسّط والدینشان باخته میشدند؛ برخی نیز اسیران جنگی بودند.
اسلام با تحریم قمار و حرام نمودن خرید و فروش اموال دزدی و وضع قوانین خاصّ در مورد بدهکاران ورشکسته (مُعسِر) تمام این اقسام بردهگیری را به صورت دفعی برانداخت و تنها بردهگیری اسیران کافر را در شرائطی خاصّ جایز دانست. پس به این طریق، اسلام راه بردهگیری را تا حدّ زیادی مسدود ساخت و تنها یک راه برای آن باقی گذاشت که بستن آن در آن زمان ممکن نبود. چون طبیعی است که در هر جنگی کسانی از دشمن به اسارت گرفته می شوند. حال سوال این است که با این اسیران جنگی کافر چه باید کرد؟ چند راه می توان برای آن فرض نمود:
- نخست اینکه کشته شوند. اسلام این راه را مردود اعلام نمود؛ با اینکه اینان مسحقّ کشته شدن هستند. چون اینها یا مسلمین را کشتهاند یا به قصد کشتن آنها به جنگ آمدهاند.
- دوم اینکه با اسرای مسلمان که در دست کفّار هستند معاوضه گردند؛ اسلام این راه را به عنوان اوّلین اقدام پذیرفت.
امّا هنوز یک مساله باقی است. اگر اسیری مسلمان در دست دشمن نداشتیم تا با اسرای کافر معاوضه نماییم، آن گاه با اسرای کافر چه کنیم؟
- گزینهٔ اوّل این است که آنها را آزاد نماییم؛ امّا اگر بنا بود آنها را آزاد کنیم پس برای چه اسیرشان نمودیم؟! اگر اسلام حکم می کرد که اسیر نگیرید یا بعد از گرفتن آنها را آزاد نمایید، در آن صورت دشمنان اسلام خیلی خوش به حالشان میشد. چون بدون ترس از اسیر شدن وارد میدان جنگ میشدند و این یقیناً به ضرر مسلمین بود. لذا این روش منطقاً درست نیست.
- گزینهٔ دوم این است که آنها را زندانی نماییم. اسلام این راه را برای کوتاه مدّت می پذیرد؛ امّا برای بلند مدّت آن را امری غیر انسانی و غیر منطقی میداند. چون با این کار، از یک طرف عدّهای انسان در محیطی محبوس شده و امکانات رشد مادّی و معنوی را از دست میدهند؛ و این کاری است غیر انسانی و مخالف با اهداف متعالی اسلام. از طرف دیگر با این روش باید مسلمانان کار کرده و شکم دشمنان زندانی خودشان را سیر نمایند؛ که از این ناحیه نیز مسلمین دچار ضرر اقتصادی میشوند. لذا چنین راهی برای مدّت طولانی کاری است غیر انسانی، زیانبار و غیر منطقی. (دقّت شود).
- امّا گزینهٔ سوم آن است که اسیران جنگی، بین جهاد کنندگان مسلمان تقسیم شوند؛ تا از این طریق هم خود اسیران از محدودیّت زندان نجات یافته امکان رشد داشته باشند؛ هم در مقابل غذا و پوشاک و مسکنی که استفاده می کنند، کار اقتصادی انجام دهند؛ هم اینکه از شورش دسته جمعی آنها جلوگیری شود. همچنین این اسیران در تعامل با مسلمین با فرهنگ اسلامی آشنا گردند و این همان راهی است که اسلام برگزید. لکن اسلام برای این اسیران برده شده، حقوقی اجتماعی نیز تعریف نمود و کاری کرد که به مرور زمان آنها نیز در ساختار اجتماعی مسلمین هضم شوند؛ و این همان هنر بزرگ اسلام بود. همچنین با راهکارهای متعدّدی راه آزاد سازی تدریجی این بردگان را نیز فراهم ساخت؛ لکن به گونه ای که آزادی آنها صدمهای به ساختار و بافتار اجتماعی و اقتصادی و فرهنگی جامعه ی اسلامی نزند؛ بلکه بردهها بعد از آزاد شدن شهروند جامعه ی اسلامی باشند. چون بردهها در زمان قبل از اسلام و در صدر اسلام از ارکان اجتماعی و اقتصادی جامعه به شمار میرفتند و تعداد آنها در جامعه بسیار زیاد بود؛ لذا اگر به یکباره آزاد میشدند، اوّلاً اقتصاد جامعهٔ آن روز دچار فروپاشی میشد ثانیاً جامعه با تعداد زیادی انسان بیکار و بدون مسکن و گرسنه مواجه میشد و نتیجهٔ این عمل بروز یک شورش همه جانبه از سوی بردگان بود.
پس اسلام برای جلوگیری از این فاجعهٔ اجتماعی و اقتصادی از یک سو، و حلّ مسالهٔ نگهداری اسیران جنگی از سوی دیگر
- اوّلاً بردهگیری اسیران جنگی را بعد از راه حلّ معاوضه، به عنوان بهترین راه حلّ ممکن مجاز دانست.
- ثانیاً حقوقی برای بردهها وضع نمود تا آنها مورد ظلم واقع نشوند و امکان ترقّی اجتماعی و فرهنگی و اقتصادی داشته باشند. لذا در مدّت کوتاهی بعد از آغاز اسلام، جامعه شاهد ترقّی بردهها بود؛ و این حقوق چنان برای خود بردهها مطلوب بود که اکثر بردهها قبل از صاحبانشان به اسلام ایمان آوردند.
-
ثالثاً اسلام برای آزادی تدریجی برده ها نیز راههایی را قرار داد.
- نخست اینکه آزاد نمودن برده ها را امری دارای ثواب اخروی اعلام نمود.
- دوم اینکه آزادی برده را یکی از کفّاره های شرعی قرار داد.
- سوم اینکه به برده اجازه داد تا با صاحب خویش وارد معامله شده و خود را از صاحبش بخرد؛ در این قانون، برده با صاحب خویش سندی را امضا میکنند که طبق آن، برده افزون بر کار متداولی که دارد، با اضافهکاری برای خود پول جمع میکند و با پرداخت بهای خود، خود را از صاحبش میخرد.
- چهارم اینکه اسلام برده ی زن (کنیز) را برای صاحبش در حکم همسر قرار داد و به این طریق بین او و صاحبش رابطهای عاطفی و ناموسی قرار داد، تا احتمال سوء استفاده ی دیگران از او را تا حدّ زیادی ببندد.
- پنجم اینکه اسلام قانونی وضع نمود که طبق آن اگر کنیزی از صاحبش صاحب فرزند شد، بعد از مردن صاحبش، مادر (کنیز) به فرزند خویش به ارث برسد؛ و چون شرعاً فرزند نمی تواند صاحب مادر خویش باشد، لذا آن کنیز (امّ ولد) خود به خود آزاد می گردد. بنا بر این اگر کنیز در حکم همسر صاحبش قرار نمی گرفت این راه آزادی به روی او بسته بود و البته اسلام با این کار راه سوء استفادهٔ جنسی از کنیزان را هم بست و نیز مانع از این شد که کنیزان تبدیل به تهدیدی برای امنیّت جنسی جامعه شوند و از طرف دیگر کنیزان با این قانون حقّ پیدا نمودند که نیازهای جنسی خود را از راه مشروع برآورند. البته بردههای مرد نیز این حقّ را داشتند که با اجازهٔ صاحبشان ازدواج کنند.
با این راهکارها بود که نه به یکباره ، بلکه به صورت تدریجی برده ها آزاد و به صورت خودکار در جامعهٔ مسلمین هضم میشدند و تبدیل به خطری بالقوّه برای جامعهٔ اسلامی نمیگشتند. حتّی نه تنها این بردگان آزاد شده زیانی برای جامعه ایجاد نمیکردند بلکه به خاطر مهارتهایی که در زمان بردگی کسب نموده بودند، به مرور تبدیل به عناصر سازندهٔ جامعه میشدند؛ تا آن جا که به گواهی تاریخ، از بین همین بردگان آزاد شده، دانشمندان و عالمانی بزرگ به ظهور رسیدند و در دورهای از تاریخ همین بردگان آزاد شده، حکومت ممالیک را به وجود آوردند.
حاصل بحث اینکه:
الف- اسلام برای برانداختن رسم برده داری، ابتدا راههای غیر منطقی آن را مسدود ساخت و تنها یک راه برای آن باز گذاشت که چاره ای از آن نبود ؛ چون اسلام با باز گذاشتن این راه ، در حقیقت می خواست مسألهٔ اسرای جنگی کافر را حلّ نماید؛ که این راه حلّ یقیناً بهتر از راه حلّ فعلی، یعنی زندانی نمودن اسرا می باشد. چرا که در روش زندانی نمودن، شخص از اکثر حقوق انسانی خود محروم می شود، در حالی که در روش پیشنهادی اسلام، شخص از حقوق بسیاری برخوردار میگردد؛ و حتّی میتواند ازدواج نماید یا علم و فرهنگ بیاموزد و ... .
ب- اینکه اسلام حکم به آزادی برده ها (اسرای جنگی کافر) نداد، برای این بود که اوّلاً آزاد نمودن اسرای جنگی متضادّ با فلسفهٔ اسیر گرفتن است. ثانیاً در صدر اسلام، حجم عظیمی از اقتصاد ممالک بر دوش برده ها بود؛ لذا آزادی یکبارهٔ آنها مساوی بود با به هم ریختن اقتصاد ممالک. ثالثاً اگر برده ها به یکباره آزاد میشدند، تعداد فراوانی انسان بدون مسکن و بدون دارایی در جامعه رها میشدند که خطر بزرگی است برای یک کشور. رابعاً صاحبان برده ها برای خرید بردههای قبل از اسلام پول داده بودند و با حکم اسلام، به این راحتی حاضر نمیشدند از مالکیّت خود دست بردارند؛ لذا بر ضدّ اسلام جبهه می گرفتند. از این رو اسلام این مسأله را به تدریج و از راه وضع قوانینی خاصّ و نیز از کانال امور شرعی و معنوی حلّ و فصل نمود؛ به گونهای که امروزه دیگر خبری از بردهداری وجود ندارد.
البته توجّه شود که بعد از رسول خدا (ص) عدّه ای بر سر کار آمدند که خلیفهٔ مشروع رسول خدا (ص) نبودند، لذا جنگهای آنها نیز مشروع نبود؛ و متأسفانه این روند قرنها طول کشید. امّا اگر از همان ابتدا کار به دست اهل بیت (ع) بود، اساساً این جنگها و برده گیریها نیز پیش نمیآمد ؛ چون روش اهل بیت (ع) در دعوت به اسلام، روش تبلیغ بود نه روش جنگ؛ چون برخلاف قوم عرب که پذیرش نداشتند، اقوام دیگر دنیا به راحتی اسلام را میپذیرفتند؛ که این معنا در آیات زیر مورد اشاره واقع شده است.
- «وَ لَوْ جَعَلْناهُ قُرْآناً أَعْجَمِیًّا لَقالُوا لَوْ لا فُصِّلَتْ آیاتُهُ ءَ أَعْجَمِیٌّ وَ عَرَبِیٌّ قُلْ هُوَ لِلَّذینَ آمَنُوا هُدىً وَ شِفاءٌ وَ الَّذینَ لا یُؤْمِنُونَ فی آذانِهِمْ وَقْرٌ وَ هُوَ عَلَیْهِمْ عَمًى أُولئِکَ یُنادَوْنَ مِنْ مَکانٍ بَعید؛ و اگر [این کتاب را] قرآنى غیر عربى گردانیده بودیم، قطعاً مىگفتند: «چرا آیههاى آن روشن بیان نشده؟ کتابى غیر عربى و [مخاطبِ آن] عرب زبان؟» بگو: «این [کتاب] براى کسانى که ایمان آوردهاند رهنمود و درمانى است، و کسانى که ایمان نمىآورند در گوشهایشان سنگینى است و قرآن بر ایشان نامفهوم است، و [گویى] آنان را از جایى دور ندا مىدهند!» (سورهٔ فصلت، آیهٔ ۴۴)
- «وَ لَوْ نَزَّلْناهُ عَلى بَعْضِ الْأَعْجَمینَ (۱۹۸) فَقَرَأَهُ عَلَیْهِمْ ما کانُوا بِهِ مُؤْمِنینَ (۱۹۹)؛ و اگر آن را بر برخى از غیر عربزبانان نازل مىکردیم (۱۹۸)، و [پیامبر] آن را بر ایشان مىخواند به آن ایمان نمىآوردند. (۱۹۹)» (سورهٔ شعرا)
ولی متأسفانه این خلفای ناصالح و جعلی، حتّی کسانی را هم که جنگ نمی کردند، از دم تیغ می گذراندند؛ در حالی که طبق احکام اسلام، اگر مردم خودشان خود را بدون جنگ تسلیم کردند، دیگر نمی توان آنها را اسیر نمود. لذا اگر خلفا مسیر حکومت اسلامی را عوض نمی کردند، نه تنها در همان دهههای نخست اسلام، بساط بردهداری به کلّی برچیده میشد؛ بلکه اساساً غیر مسلمانی در عالم نمیماند.
این بود مختصری در مورد برده داری. إنشاء الله در قسمت بعد که آخرین قسمت این بحث است به جواب به چند سوال و شبهه در این زمینه خواهیم پرداخت.
ادامه دارد ...