مطالبی در مورد حقوق زنان در اسلام، قسمت چهارم، آیا زنان ناقص العقل هستند؟
در این پست میخواهیم در مورد برخی جملات از حضرات معصومین (ع) علیالخصوص خطبه معروف امیرالمومنین (ع) در نهجالبلاغه که زنان را ناقصالعقل میخوانند صحبت کنیم تا اولاً معلوم شوم آیا این جملات از معصومین (ع) صادر شده است یا خیر؟! و اگر صادر شده است معنای صحیح این جملات چیست؟
در ابتدا اصل خطبه را میآوریم:
«مَعَاشِرَ النَّاسِ إِنَّ النِّسَاءَ نَوَاقِصُ الْإِیمَانِ نَوَاقِصُ الْحُظُوظِ نَوَاقِصُ الْعُقُولِ فَأَمَّا نُقْصَانُ إِیمَانِهِنَّ فَقُعُودُهُنَّ عَنِ الصَّلَاةِ وَ الصِّیَامِ فِی أَیَّامِ حَیْضِهِنَّ وَ أَمَّا نُقْصَانُ عُقُولِهِنَّ فَشَهَادَةُ امْرَأَتَیْنِ کَشَهَادَةِ الرَّجُلِ الْوَاحِدِ وَ أَمَّا نُقْصَانُ حُظُوظِهِنَّ فَمَوَارِیثُهُنَّ عَلَى الْأَنْصَافِ مِنْ مَوَارِیثِ الرِّجَالِ فَاتَّقُوا شِرَارَ النِّسَاءِ وَ کُونُوا مِنْ خِیَارِهِنَّ عَلَى حَذَرٍ وَ لَا تُطِیعُوهُنَّ فِی الْمَعْرُوفِ حَتَّى لَا یَطْمَعْنَ فِی الْمُنْکَر؛ اى مردم، ایمان زنها ناقص است و نصیب و سهم آنان ناقص است و عقول آنان ناقص است. اما دلیل نقص ایمان آنان، محروم گشتن آنان از نماز و روزه در روزهاى حیض است. نقصان عقول آنان بدان جهت است که شهادت دو زن مساوى شهادت یک مرد است و نقصان نصیب و سهم آنان مربوط به حق الارث است که زن نصف حق الارث مرد را مىبرد. از اشرار زنها بترسید و نیکان زنان را مورد دقّت و احتیاط قرار بدهید و در نیکىها اطاعتشان نکنید تا در بدىها به طمع نیفتند». (نهجالبلاغه، خطبه ۸۰)
در این پست در مورد نقصان عقل صحبت میکنیم و در پست بعدی در مورد نقصان ایمان.
ما امروزه علمی داریم به نام علم فقه، که روایات فقهی را بر اساس این علم مورد بررسی قرار میدهند. لذا هیچ مسلمانی حقّ ندارد سرخود، روایات فقهی را بگذارد جلویش و به معانی ظاهری آنها عمل نماید. بلکه فهم این روایات بر عهدهٔ فقیه است؛ و غیر فقیه باید به فتوای فقیه رفتار کند. در جوامع روایی ما احادیثی نیز وجود دارند که مربوط می شوند به علم کلام (عقائد). این روایات نیز باید توسّط متکلّمین، مورد مداقّه قرار گیرند؛ و مردم غیر متخصّص در علم کلام نمیتوانند بدون داشتن علم لازم، دست به تفسیر این گونه احادیث بگشایند.
پارهای از روایات نیز مربوط هستند به روانشناسی، جامعه شناسی، مردم شناسی، اقتصاد، سیاست، طبّ و بهداشت و ... . حال چگونه است که در احادیث فقهی و کلامی باید اهل تخصّص دست به تفسیر بگشایند، ولی در روایات مربوط به این علوم، هر غیرمتخصّصی نیز حقّ اظهار نظر و تفسیر دارد؟! آیا این گونه علوم تا این اندازه پیش پا افتاده اند؟! مشکل اینجاست که متأسفانه مسلمین، بر اساس آیات و احادیث، مدل اسلامی این علوم را تدوین نکرده اند؛ و همین است که باعث شده هر کسی به خودش اجازهٔ تفسیر این گونه احادیث را بدهد. در روایات اهل بیت (ع) آمده که زنان ناقص العقل و ناقص الایمان هستند. این کلام، از گهربارترین جملاتی است که در وادی روانشناسی گفته شده؛ ولی متأسفانه به خاطر تأسیس نشدن علم روانشناسی اسلامی، این جملات افتاده است دست افراد عادی جامعه، تا هر گونه که خواستند، کلام معصوم را تفسیر نمایند. آن هم کلام کسی را که همسری چون فاطمه زهرا(س) دارد؛ و دختری چون زینب کبری (س) تربیت نموده است. کسی که کنیز خانه اش، جناب فضّه، قادر بود هزاران عالم برجسته را درس بگوید؛ همان فضّه که حدود بیست سال سخن نگفت مگر با آیات قرآن کریم. اگر مردی این سخنان را میگفت که زنی نانجیب در خانه داشت، محملی برای این گونه تفسیرها وجود داشت. امّا وقتی علی بن ابی طالب (ع) این سخنان را میگوید، که همسرش برتر از انبیاست، و دخترش عالمهٔ غیر معلّمه میباشد، به حکم عقل باید در تفسیر کلامش محتاط بود. چگونه ممکن است چنین مردی با دارا بودن چنان همسر و دختری، آن معنا را در مورد زنان لحاظ نماید، که برخی سطحی اندیشان تصوّر نمودهاند؟! پس در این کلام اهل بیت (ع)، به جای آنکه عوام بازی در آوریم باید محقّقانه و انسان شناسانه و روانشناسانه وارد شویم؛ و فرض را بر این بگذاریم که حضرتش در حال تعلیم حقیقتی پنهان است به بشریّت. چرا که شأن امام و پیغمبر همین است که تعلیم دهد.
با این مقدّمه می پردازیم به تفسیر کلام حضرتش:
امام (ع) بعد از ختم جریان جنگ جمل، که فرماندهی لشکر مخالف را در این جنگ، عایشه، همسر رسول خدا (ص)، بر عهده داشت، در مقام مذمّت بازماندگان لشکر مخالفین و ارشاد لشکر خودش فرمودند:
«مَعَاشِرَ النَّاسِ إِنَّ النِّسَاءَ نَوَاقِصُ الْإِیمَانِ نَوَاقِصُ الْحُظُوظِ نَوَاقِصُ الْعُقُولِ فَأَمَّا نُقْصَانُ إِیمَانِهِنَّ فَقُعُودُهُنَّ عَنِ الصَّلَاةِ وَ الصِّیَامِ فِی أَیَّامِ حَیْضِهِنَّ وَ أَمَّا نُقْصَانُ عُقُولِهِنَّ فَشَهَادَةُ امْرَأَتَیْنِ کَشَهَادَةِ الرَّجُلِ الْوَاحِدِ وَ أَمَّا نُقْصَانُ حُظُوظِهِنَّ فَمَوَارِیثُهُنَّ عَلَى الْأَنْصَافِ مِنْ مَوَارِیثِ الرِّجَالِ فَاتَّقُوا شِرَارَ النِّسَاءِ وَ کُونُوا مِنْ خِیَارِهِنَّ عَلَى حَذَرٍ وَ لَا تُطِیعُوهُنَّ فِی الْمَعْرُوفِ حَتَّى لَا یَطْمَعْنَ فِی الْمُنْکَر؛ اى مردم، ایمان زنها ناقص است و نصیب و سهم آنان ناقص است و عقول آنان ناقص است. اما دلیل نقص ایمان آنان، محروم گشتن آنان از نماز و روزه در روزهاى حیض است. نقصان عقول آنان بدان جهت است که شهادت دو زن مساوى شهادت یک مرد است و نقصان نصیب و سهم آنان مربوط به حق الارث است که زن نصف حق الارث مرد را مىبرد. از اشرار زنها بترسید و نیکان زنان را مورد دقّت و احتیاط قرار بدهید و در نیکىها اطاعتشان نکنید تا در بدىها به طمع نیفتند».
متأسفانه برخیها بی آنکه کلّ این مطلب و استدلالهای ضمن کلام را توجّه کنند فقط تمرکز میکنند روی تعبیر «نواقص العقول» و بدون توجّه به کلّ کلام حضرت داد سخن سر میدهند. و صد البته روشن است که این گونه ورود در مطلب، جز گزافه گویی یا حیرانی ثمری نخواهد داشت. توجّه در کلّ کلام حضرت به وضوح نشان میدهد که آن بزرگوار در مقام بیان حقیقتی است عمومی در باب زنان؛ که می تواند مسأله یک علم قرار بگیرد.
محور جنگ جمل عایشه بود که مردان عرب به تبعیّت از او با علی (ع) جنگیدند. عایشه ادّعا داشت که خونخواه خون عثمان می باشد؛ و به خاطر این ادّعا مردم بصره را قتل عام نمود و استاندار بصره جناب عثمان بن حنیف، صحابی مخلص امیر مومنان (ع)، را با وضع فجیعی به شهادت رساند. عرب جاهل از او تصویر یک قدّیسه را درست کرده بودند؛ تا آنجا که حتّی شتر او را هم مقدّس می دانستند؛ و مدفوع شترش را برای تبرّک برمیداشتند. لذا امیرمومنان (ع) در این جنگ، تنها با عایشه نجنگید بلکه سعی داشت این گوسالهٔ سامری و بت تازه درست شده را نیز بشکند. لذا فرمان داد که پاهای جمل (شتر عایشه) را قطع کنند؛ و آنگاه که شتر مرد، فرمان داد تا آن را آتش زدند و خاکسترش را به باد دادند؛ تا حتّی استخوان و پشمی نیز از آن باقی نماند؛ تا جهل عرب آن را برای خودش بت نسازد.
پس از این واقعه، حضرتش به روشنگری پرداخت؛ و مردان عرب را مورد مذمّت قرار داد که در پی زنی راه افتاده و جامعه را به آشوب کشانده اند؛ حال آنکه خود عرب از دیرباز ابا داشت که از زنان، فرمان برد؛ و این حقّ است که در مسائل قضاوت و جنگ و سیاست، مردان نباید تابع زنان باشند. چرا که زنان برای این امور آفریده نشدهاند. دقّت شود: در اصل خلقت، زنها برای این امور آفریده نشدهاند؛ کما اینکه مردان نیز در اصل خلقت برای اموری دیگر خلق نشدهاند. عایشه قضاوت نمود و علی (ع) را در خون عثمان مقصّر شناخت؛ حال آنکه به حکم شرع، زنان حقّ قضاوت ندارند. آنگاه لشکری فراهم نمود و فرمانده آن لشکر شد؛ حال آنکه زنان حقّ امامت و پیشوایی بر مردان را ندارند. امّا چرا؟ و آیا اینها تحقیر زن است؟
نقص بر دو گونه است؛ نقص طبیعی و نقص ارزشی. نقص طبیعی، دست خود شخص نیست و اساساً نقص نیست بلکه در قیاس است که نقص تلقّی میشود. مثلاً زنان نقص قدرت دارند؛ یعنی در قیاس با مردان، قدرت کمتری دارند؛ در عوض، مردان نیز نقص عاطفه دارند؛ چون در قیاس با زنها، عاطفهٔ مردها خیلی کمتر است. امّا نه اندکی قدرت برای زن، نقص حقیقی است نه اندکی عاطفه برای مردان. چرا که نه زن به چنان قدرتی نیاز دارد؛ نه مرد به چنان عاطفهای. هر کدام از این دو موجود، برای امری آفریده شدهاند؛ و متناسب با آن هدف، امکاناتی نیز در اختیار دارند. البته توجّه شود که هدف از خلقت مرد و زن، غیر از هدف از خلقت انسان میباشد. دقّت شود که مرد بودن و زن بودن، غیر از انسان بودن است. انسان مرد و انسان زن، در هدف انسانی، اشتراک دارند؛ امّا هدف خلقت زن، غیر از هدف خلقت مرد میباشد. در وجود هر فرد انسانی چندین جهت وجود دارد؛ و برای هر جهتی نیز غایت و هدفی است. همهٔ افراد بشر، از آن جهت که انسانند، هدفی مشترک دارند؛ که رسیدن به مقام عبودیّت میباشد. زن و مرد بودن نیز هر کدام هدفی جداگانه دارند. همچنین برخیها استعداد کار فنّی دارند برخی دیگر استعداد کار نظری دارند؛ که هر کدام این استعدادها نیز غایتی مخصوص خود دارند. پس خلط نشود بین غایت انسان و غایت مرد یا زن. مرد و زن، دو امر کاملاً جدا از همند امّا حیثیّت انسانی آن دو، یکی است؛ همان گونه که فیل و اسب و شتر، در حیوانیّت هیچ تفاوتی ندارند؛ امّا هر کدام برای خود، نوعی مستقلّ می باشند. البته تفاوت فیل و اسب و شتر، تفاوت نوعی است ولی تفاوت زن و مرد، تفاوت صنفی تلقّی می شود.
امّا نقص ارزشی، نبود آن کمالی است که شخص میتواند کسب نماید و باید کسب نماید، ولی کسب نکرده است. مثلاً جهل، یک نقص ارزشی است؛ بداخلاقی یک نقص ارزشی است. بر این اساس، عرض می شود: نقص عقل و نقص ایمان و نقص حظّ نیز بر دو گونه اند؛ یعنی هم نوع ارزشی دارند هم نوع طبیعی. از طرف دیگر، عقل و ایمان نیز استعمالات گوناگونی دارند. عقل به معنای آن قوّهای که با آن خدا شناخته و مورد عبادت قرار میگیرد و با آن بهشت کسب میشود، ربطی به زن یا مرد ندارد؛ بلکه حتّی چنین عقلی صفت خاصّ انسان هم نیست؛ چرا که اکثر موجودات عالم، واجد چنین عقلی میباشند. جنّها که یقیناً واجد این عقلند؛ لذا مکلّف به تکالیف الهیاند. ملائک هم که سر تا پای وجودشان از این سنخ عقل میباشد. با توجّه به آیات قرآن کریم و روایات اهل بیت (ع) و نظرات دانشمندان بزرگواری چون علّامه طباطبایی، حتّی حیوانات نیز از چنین عقلی برخوردار میباشند. شاهد روشن این ادّعا، جریان هدد در سورهٔ نمل میباشد؛ که فهم توحیدی او یقیناً از بسیاری از افراد بشر بیشتر میباشد. بر همین اساس است که طبق روایات، حیوانات نیز بهشت و جهنّم مخصوص خودشان را خواهند داشت.
امّا عقل به معنای آن قوّهای که مصالح و فایده های دنیوی را تشخیص میدهد و معادلات زندگی جمعی را حلّ میکند، اساساً ربطی به عقل فوق الذّکر ندارد؛ بلکه از باب ضیق تعبیر، اسم کچل را گذاشته اند زلفعلی. این عقل، که عقل معاش یا عقل ابزاری نامیده می شود، در مواردی ارزش است و در مواردی دیگر ضدّ ارزش. حدّ عادی این عقل در زن و مرد، کمال است؛ امّا اگر این صفت در مردان زیاد باشد، ارزش است (ارزش دنیوی)؛ ولی اگر در زنان زیاد باشد، ضدّ ارزش خواهد بود (ضدّ ارزش دنیوی). چون مرد چنان آفریده شده که کسب معاش نماید؛ یعنی کار کند، با مردم سر و کلّه بزند، سیاست ورزد، از کیان خانواده و جامعه دفاع نماید و به جنگ بپردازد؛ و ... . و روشن است که برای چنین رسالت طبیعی، وجود زیادی چنین عقلی، مطلوب میباشد. در مقابل، چنین کسی ناقص العاطفه نیز باید باشد؛ یعنی لازمهٔ منطقی زیادی عقل ابزاری، کمی عاطفه است. چون عواطف، دقیقاً در مقابل چنین عقلی قرار دارند؛ حال آنکه عواطف با عقل سابق الذّکر منافاتی ندارند. اگر کسی در جریان سیاست، جنگ، تجارت و کار اقتصادی و امثال آن، عواطف به خرج دهد، به قول معروف، کلاهش پس معرکه میباشد. امّا زنها برای این امور آفریده نشدهاند. رسالت طبیعی زن، تربیت انسان، حفظ وحدت خانواده و به عَرَض آن حفظ وحدت جامعه، انتقال فرهنگ به نسل بعدی و امثال این گونه امور میباشد. برای این گونه امور نیز نه قدرت بدنی بالایی لازم است، نه عقل ابزاری به آن معنا که گفته شد. بلکه ابزار چنین رسالتی، عاطفهٔ غلیظ و عشق وافر است. اگر مرد عاقل را مأمور بچّهداری کنند، یا دچار ضعف اعصاب شده و روانی میشود یا بچّه را از پنجره بیرون میاندازد. حال آنکه مادر به طور طبیعی، چنان است که برای کودکش میمیرد. تجربههای روانشناسانه نیز نشان داده که زنان عاقل (عاقل به عقل ابزاری)، میل طبیعی به حفظ خانواده ندارند. این گونه زنها بیشتر به تجارت و سیاست و پلیسبازی و امثال این امور تمایل دارند؛ و اغلب نیز زندگی زناشویی موفّقی ندارند. حتّی ثابت شده که اگر زنها به کارهای مردانه بپردازند، دچار اختلالات هورمونی میشوند.
حاصل کلام آنکه یقیناً در اکثر زنها، عقل ابزاری ضعیف میباشد و عواطف انسانی قوی؛ و در اکثر مردها، عقل ابزاری قویتر است و عواطف انسانی ضعیفتر. و البته موارد استثنا در امور روانشناختی همواره وجود دارد؛ که از این موارد استثناء با عنوان ناهنجاری روانشناسانه یا بیماری روانی یاد میشود. و این است آن نقص عقلی که امیرمومنان (ع) به زنها نسبت دادند.
آن عقلی که در قضاوت به درد میخورد، همین عقل است؛ که عاطفه را کنار میزند و آنجا که باید، حکم به قصاص میدهد؛ یا آنجا که انسان شدیداً از کسی تنفّر دارد، ولی مدرکی بر ضدّ او ندارد، حکم به تبرئه میدهد. اگر بنا شود زنها وارد قضاوت شوند، به خاطر غلیان عاطفه، یقیناً بسیاری اوقات، پایشان به شدّت خواهد لغزید. البته مرد نیز کاملاً بیعاطفه نیست؛ لذا احتمال لغزش دارد؛ امّا این احتمال در قیاس با لغزش زنها، اندک است. عایشه —که بهانهٔ سخنان امیرمومنان(ع) بود— در جنگ جمل قضاوت نمود؛ و کسی را مجرم دانست که هیچ جرمی نداشت؛ فقط به این سبب که از گذشته با علی (ع) ضدّیّت داشت. و به خاطر همین تبعیّت از احساسات کور، هزاران نفر را به کشتن داد. اینکه امیرمومنان (ع) در استدلال بر نقص عقل زنها فرمودند: «و أمّا نقصان عقولهنَّ فشهادة امرأتین کشهادة الرَّجل الواحد» گواه همین تفسیر است. چرا که زنها بیش از آن که با عقل ابزاری ببینند، با چشم احساس و عاطفه مشاهده میکنند؛ در نتیجه شهادت آنها ارزش اثباتی بالایی ندارد. از اینرو شهادت دو زن در حکم شهادت یک مرد قرار گرفته است. در قرآن کریم نیز فرمود:
«... وَ اسْتَشْهِدُوا شَهیدَیْنِ مِنْ رِجالِکُمْ فَإِنْ لَمْ یَکُونا رَجُلَیْنِ فَرَجُلٌ وَ امْرَأَتانِ مِمَّنْ تَرْضَوْنَ مِنَ الشُّهَداءِ أَنْ تَضِلَّ إِحْداهُما فَتُذَکِّرَ إِحْداهُمَا الْأُخْرى ...؛ و دو نفر از مردان خود را (بر این حقّ) شاهد بگیرید! و اگر دو مرد نبودند، یک مرد و دو زن، از کسانى که مورد رضایت و اطمینان شما هستند، انتخاب کنید! (و این دو زن، باید با هم شاهد قرار گیرند،) تا اگر یکى انحرافى یافت، دیگرى به او یادآورى کند» (سورهٔ البقرة، ۲۸۲)
ملاحظه میفرمایید که سرّ قرار دادن دو شاهد زن به جای یک شاهد مرد را خداوند متعال این امر بیان نموده، که زنان در امر شهادت، دچار لغزش طبیعی میشوند، لذا باید دو نفر باشند تا لغزشهای طبیعی ناشی از غلبهٔ احساسات را همپوشانی نمایند.
پس عقل زن ناقص است؛ و این نقص، نقص طبیعی است نه نقص ارزشی؛ و آن عقل نیز عقل ابزاری است نه آن عقل که به درد بندگی و آخرت می خورد. و چنین نقصی نیز برای زنان، زشت نیست؛ بلکه لازمهٔ زن بودن و رسالت زنانهٔ آنهاست. امّا امر زشت در این میان آن است که زنان —همانند عایشه— در اموری وارد شوند که نیازمند چنین عقلی میباشد. و زشتتر آنکه مردان در این گونه امور، تابع زنان باشند؛ کما اینکه زشت است که زنان، در امور خانهداری و تربیت کودک، تابع مردان باشند؛ لذا در سیرهٔ رسول خدا (ص) وارد شده که ایشان در امور خانهداری و آشپزی و امثال آن، رأی همسرانش را بر رأی خود مقدّم میداشت. همچنین در روایات آمده که مرد خوب آن است که به سلیقهٔ همسرش غذا بخورد. از طرف دیگر، رسول خدا (ص) قبل از اینکه به جهاد رود، با زنان مشورت مینمود و برخلاف نظر آنها رفتار میکرد. چون میدانست که اغلب زنها در این گونه امور، نه بر اساس عقل فایدهجو، بلکه بر اساس احساس و ترس فتوا میدهند. کما اینکه در این گونه امور، نظر جوانان را بر نظر پیران ترجیح میداد. چون میدانست که عقل پیران، عافیت جوست و عقل جوانان، میل به شجاعت دارد.
اینها نکات روانشناسانهای است که شگفتی آنها را اهلش میفهمند؛ امّا حیف و صد حیف که کالایی به این گرانی افتاده است به دست ما گوهرناشناسان.
تفسیرهای خوبی دارید و لذا خوشم آمد و عضو شدم. موفق باشید در ادامه راه و آگاهی بخشی.