پاسخ به یک نظر و اصلاح چند پندار غلط و توهمی در باب خدا و جهان و انسان
پاسخ به یک نظر
یک خانمی در یکی از کامنتها به مطلبی اشاره کرده بود که ما بخشی از کامنت را زیر کامنت جواب دادیم. اما گفتیم به جمله انتهائی کامنت در یک پست جداگانه میپردازیم؛ چون جواب کمی مفصل میشود و در عین حال کلی است که هم در مباجث جقوق زن بدرد میخورد هم در سایر مباحث.
آن یک جمله مورد نظر این است:«یه زن طبق فرمایش شما که استناد کردین به کتاب آقای مطهری و قوانین اسلام؛ حق نداره برا خودش زندگی کنه و ارزویی داشته باشه؟؟ و از بدو تولد باید به شوهر داری و بچه بزرگ کردن فکر کنه یا این این دو موضوع با توجه به حقوقش مدیریت کنه؟؟؟ کدوم یکی؟؟»
در پاسخ به این نظر مطالبی را شاید مقداری پراکنده خدمت دوستان عرض میکنیم. فقط امیدوارم دوستان این مطالب را حمل بر توجیه نکنند و با دقت بخوانند چون ممکن است کمی مطالب عمیق شود.
در واقع جواب به این سوال بسته به جهان بینی ما دارد. یعنی اینکه تعریف ما از خدا چیست؟! تعریف ما از زندگی چیست!؟ تعریف ما از انسان چیست؟! تعریف ما از زندگی چیست!؟ هدف زندگی را چه میدانیم؟! و سوالاتی از این قبیل.
واقع مطلب آن است که اکثریت ما انسانها تعریفی غلط از خدا، تعریفی غلط از انسان، و تعریفی غلط از دین داریم.
البته چه بسا در مرحله نظر بگوئیم نخیر ما خدایمان همان خدای جهان است، یا مثلا ما تعریفمان از انسان صحیح است و ... . اما به لوازم منطقی این تعریف در خیلی از مواقع پایبند نیستیم.
خدای مورد نظر خیلی از ماها، همان پدر آسمانی مسیحیان یا همان خدای مهربانتر از مادر، یا همان نوکر دوست داشتنی و مورد احترام است. خدایی که افراد مبتلا به بیماری «کمبود محبّت»، شدیداً گرایش به او دارند. پس ابتدا باید این خدا را منهدم ساخت؛ و خدای حقیقی را جایش گذاشت. خدایی که هیچ شباهتی به پدر و مادر یا هر موجود مخلوق دیگر ندارد.
همچنین جهان مورد نظر خیلی از ماها، جهان گلابی است؛ یعنی جهانی که سرش لاغر و ته آن چاق می باشد. در این جهان، دنیا، بسیار پر رنگ است؛ ولی عالم ملکوت و جبروت و برزخ و آخرت، حضوری کمرنگ و لاغر اندام دارد؛ تا آنجا که حتّی گاه بهشت و جهنّم را هم در همین دنیا می جوییم. پس اقدام بعدی آن است که این جهان را نیز منهدم کنیم و جهان حقیقی را جایگزین کنیم.
انسان شناسی خیلی از ماها نیز انسان شناسی داروینی است؛ در این منظر، انسان همان حیوان باهوش یا حیوان ابزار ساز می باشد. لذا غایت چنین موجودی را هم در خوب خوردن و خوب خوابیدن و خوب تفریح کردن و به طور کلّی خوب لذّت بردن می دانند؛ آن هم در سطح دنیایی اش. لذا باید انسان شناسی ما نیز صحیح شود و باید بفهمیم که فرق است بین انسان بالقوّه، که همان حیوان باهوش است، و انسان بالفعل، که همان خلیفة الله می باشد. آنگاه باید بفهمیم اسلام، ما را مخیّر ساخته است بین دو راه؛ اینکه حیوان بمانیم و رشد حیوانی کنیم، یعنی رشد عرضی کنیم، یا خود را در مسیر خلیفة الله شدن قرار دهیم و رشد طولی کنیم. دین کسی را مجبور به رشد طولی نکرده؛ بلکه قوانین آن را بیان نموده است.
به تبع خدا شناسی، جهان شناسی و انسان شناسی غلط دین شناسی غلط نیز پدید میآید. در این نگاه، دین نیز باید به گونه تبیین شود که با سه نگاه فوق هماهنگ باشد. در حالی که دین حقیقی الهی، یعنی نقشه ی عالم هستی و نقشه ی وجودی انسان کامل.
در تعریف صحیح، دین به مثابه نقشه است. نقشه انسان شدن ما، نقشه سعادت ابدی ما. بلاتشبیه مانند نقشه گنج. آیا کسی مثلا اگر در نقشه گنج آمده باشد 13 قدم به سمت چپ؛ و او بگوید چون مثلا عدد 13 نحس است لذا من 12 قدم برمیدارم یا مثلا 14 قدم برمیدارم؛ آیا به مقصود خویش میرسد؟! قطعا خیر. اگر کسی گنج را میخواهد باید دقیقا مطابق نقشه عمل کند. به هر میزانی که خلاف نقشه عمل کرد؛ به همان میزان از گنج دور میشود. البته افراد مختارند که طبق نقشه عمل کنند و به گنج برسند یا نه طبق تمایلات خودشان عمل کنند و به هیچ گنجی نرسند.(البته ناگفته نماند این مثال از یک لحاظ با دین تفاوت دارد.-البته باید نیز اینگونه باشد چون اصولا هیچ مثالی مطابقت 100% با ممثل عنه ندارد. بلکه از جهاتی شبیه است و از جهاتی متفاوت و مثال نیز طبق جهات شباهت است.- و تفاوتش نیز این است که در دین این گنج تشکیکی است و مراتب دارد. یعنی اینطور نیست که کسی یا به 100% گنج برسد یا از 100% محروم بماند. بلکه ممکن است کسی مثلا به 50% گنج برسد؛ کسی به 30% گنج برسد؛ کسی به 70% گنج برسد و قس علی هذا. و البته هستند افرادی که به 100% گنج برسند و از آن طرف نیز هستند افرادی که از 100% گنج محروم شوند.)
حال دین نیز اینگونه است. دین یعنی نقشه انسان بالعفل شدن ما. دین یعنی نقشه وجودی و سعادت ابدی ما.
چونکه همه ما آدمیان در ابتدای تولد حیوان بالفعل و انسان بالقوه هستیم.(البته انبیاء ع و ائمه ع از ابتدای تولد انسان بالفعل هستند.)
حال راه انسان بالعفل شدن ما چیست؟! عمل به نقشه انسان شدن. خوب این نقشه کجاست؟! دین حقی که از جانب خدا آمده باشد. چرا؟! چون خدائی که ما را خلق کرده و به تمام ساختار وجودی ما و عالم خلقت علم مطلق و کامل دارد میداند راه انسان شدن ما چیست و این راه را از طریق انبیاء ع و به نام دین به ما نشان داده است و فرموده است این راه انسان شدن توست. اگر میخواهی انسان شوی باید از این راه بروی. اما اگر میخواهی حیوان باقی بمانی هر کاری دلت خواست بکن. و در ادبیات دینی و طبق منطق دینی ما بین انسان و بشر تفاوت است. همه بشر هستند اما انسان خیر همه انسان نیستند. بلکه برخیها حقیقتا مردهاند هر چند طبق قواعد زیست شناسی زنده محسوب شوند. حکیم متأله و فیلسوف قرآنی حضرت آیتالله جوادی دامت برکاتهالربانیة در کتاب وزین خویش امام مهدی عج موجود موعود میفرمایند:
«طبق آیهی شریفهی «لِیُنْذِرَ مَنْ کانَ حَیًّا وَ یَحِقَّ الْقَوْلُ عَلَى الْکافِرین» زنده در برابر کافر قرار دارد. در حالی که به حسب ظاهر زنده در برابر مرده قرار دارد. اما در حقیقت کافر مرده است. و فقط مومنین هستند که زنده هستند.»
همچنین خدای متعال فرمود:
«إِنَّا هَدَیْناهُ السَّبیلَ إِمَّا شاکِراً وَ إِمَّا کَفُوراـــ ما راه را بدو نمودیم؛ یا سپاسگزار خواهد بود و یا ناسپاسگزار.»(انسان:3)
همچنین فرمود:
«وَ قُلِ الْحَقُّ مِنْ رَبِّکُمْ فَمَنْ شاءَ فَلْیُؤْمِنْ وَ مَنْ شاءَ فَلْیَکْفُرْ إِنَّا أَعْتَدْنا لِلظَّالِمینَ ناراً أَحاطَ بِهِمْ سُرادِقُها وَ إِنْ یَسْتَغیثُوا یُغاثُوا بِماءٍ کَالْمُهْلِ یَشْوِی الْوُجُوهَ بِئْسَ الشَّرابُ وَ ساءَتْ مُرْتَفَقاًــــ و بگو: «حق از پروردگارتان [رسیده] است. پس هر که بخواهد بگرود و هر که بخواهد انکار کند، که ما براى ستمگران آتشى آماده کردهایم که سراپردههایش آنان را در بر مىگیرد، و اگر فریادرسى جویند، به آبى چون مس گداخته که چهرهها را بریان مىکند یارى مىشوند. وه! چه بد شرابى و چه زشت جایگاهى است.»(کهف:29)
البته
طبق آیات قرآن برخیها حتی از حیوان نیز پستتر هستند.
«وَ لَقَدْ ذَرَأْنا لِجَهَنَّمَ کَثیراً مِنَ الْجِنِّ وَ الْإِنْسِ لَهُمْ قُلُوبٌ لا یَفْقَهُونَ بِها وَ لَهُمْ أَعْیُنٌ لا یُبْصِرُونَ بِها وَ لَهُمْ آذانٌ لا یَسْمَعُونَ بِها أُولئِکَ کَالْأَنْعامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ أُولئِکَ هُمُ الْغافِلُون ــــ و در حقیقت، بسیارى از جنّیان و آدمیان را براى دوزخ آفریدهایم. [چرا که] دلهایى دارند که با آن [حقایق را] دریافت نمىکنند، و چشمانى دارند که با آنها نمىبینند، و گوشهایى دارند که با آنها نمىشنوند. آنان همانند چهارپایان بلکه گمراهترند. [آرى،] آنها همان غافلماندگانند.»(اعراف:179)
مطلب بعد آنکه در وجود آدمی قوای مختلفی قرار دارد. که هر کدام نیز برای خود کمالی دارند. قواهائی مانند وهم، خیال، شهوت، غضب، عقل، قلب و ... .
اگر انسان همه قوایش را تحت فرمان عقل درآورد بهشتی میشود در غیر اینصورت خیر. البته اینجا نیز مراتب دارد.
علمای اخلاق در کتب اخلاقیشان ــ همچون کتاب معراج السّعاده ــ با الهام از تعالیم اهل بیت (ع) و قواعد فلسفی و عرفانی بیان داشته اند که در وجود آدمی چهار قوّه ی اصلی موجود است که عبارتند از: عقل ، که ادراک حقایق کلّی می کند ، وهم و خیال ، که فهم امور جزئی و مربوط به بدن را می نماید و مبداء تحریک بدن است ، قوّه ی غضب (قوّه ی دافعه) که کارش دفاع از وجود شخص است و قوّه ی شهوت (قوّه ی جاذبه) که کارش جذب منافع وجود شخص می باشد. البته دقّت شود که غضب و شهوت عرفی مراد نیست. قوّه ی غضبیّه یعنی آن قوّه ی مجرّدی که با ابزرهایی چون پرخاش نمودن، هجوم آوردن، استتار کردن، ترسیدن، احتیاط نمودن، فرار کردن و ...، در مقام دفاع از وجود صاحبش برمی آید. و قوّه ی شهویّه آن قوّه ی مجرّدی است که از طرق گوناگون، نیازهای شخص را برآورده نموده و منافعش را جذب می کند. مثلاً غذا خوردن، طلب کار کردن، طلب شهرت، طلب موقعیّت اجتماعی، میل به ثروت و ... همگی از نمودهای قوّه ی شهویّه می باشند.
اگر در وجود کسی عقل حاکم شود دیگر قوا تحت فرمان او می آیند و همگی لشکر او می گردند. در این صورت باطن آدمی کاملاً صورت انسانی خواهد داشت و هر عملی که از او سر بزند عین عدل خواهد بود؛ چرا که وجود او در اعتدال است. در چنین حالتی از عقل، حکمت می زاید که مادر صدها صفت نیک است ؛ و از وهم و خیال (قوّه ی عامله) صفت عدالت بروز می کند که آن نیز صدها صفت را زیر چتر خود دارد ؛ و از شهوت ، صفت عفّت پدیدار می شود که آن هم از صفات مادر بوده زاینده ی بسیاری از صفات حسنه است ؛ و مراد از عفّت، خودنگهداری از افراط و تفریط در امیال می باشد، که عفّت دامن یکی از مصادیقش می باشد. و از غضب ، شجاعت نمود می یابد که لشکری از فضائل را تحت فرمان دارد؛ و مراد از شجاعت، خودنگهداری خویشتن است از زیاده روی یا تفریط در دفاع نمودن از منافع خویش، که شجاعت معروف، تنها یکی از مصادیقش می باشد.
چنین
موجودی که آراسته به این چهار صفت اصلی است در دنیا مصدر صفات اخلاقی نیکوست و در باطن
و ملکوت او ، هر صفتی حقیقتی ملکوتی دارد که
هر کدام ، جنسی از نعمات بهشتند و در زیر مجموعه ی هر کدام آنها انواع فراوانی از نعماتند.
لذا وجود ملکوتی چنین شخصی سراسر بهشت است و هرچه از نعمتهای بهشتی را اراده نماید
به اذن خداوند متعال ، خودش آن را ایجاد می کند. لذا تجسّم عمل در اصل ایجاد حقیقت
و باطن عمل دنیایی است در عالم برزخ و آخرت، البته به اذن و حول و قوّه ی الله تعالی.
در حدیث قدسی است که :
«عبدى اطعنى حتى اجعلک مثلى فانّى اقول کن فیکون، فانت تقول کن فیکون. ــــــ اى بنده ی من مرا اطاعت کن تا تو را مانند خود قرار دهم، همان طور که من مىگویم باش، پس موجود مىشود، تو نیز بگویى، بشو، پس موجود شود ».
علمای
اخلاق گفته اند از اجتماع دو تایی و سه تایی این اوصاف سه گانه تحت فرمان عقل ، هشت
شکل کلّی انسانی پدیدار می شود. که عبارتند از:
1. عاقل ،
2. عاقل عادل ،
3. عاقل عفیف ،
4. عاقل شجاع ،
5. عاقل عادل عفیف ،
6. عاقل عادل شجاع ،
7. عاقل عفیف شجاع ،
8. عاقل عادل عفیف شجاع.
لذا اهل بهشت هشت گروه کلّی خواهند بود که گروه اخیر از همه افضلند ؛ و به تبع این هشت گروه کلّی، بهشت نیز هشت دروازه خواهد داشت که هر گروهی از دروازه ی مخصوص خود وارد آن می شوند. و البته برخی از این درها درهای دیگر را هم شاملند. و دری که گروه اخیر از آن وارد می شوند بر همه ی درها احاطه و شمول دارد.
امّا
اگر در وجود کسی عقل به اسارت وهم و خیال رود ، به قول امیر المومنین (ع) که فرمودند:
«کَم مِن عقل أسیرٍ تحت هَوى أمیر. ــــ چه بسیار عقلی که اسیر دست هوای نفسی می باشد که امیر است. »
در این حالت، دروازه ی عقل و حکمت بسته می شود و جای عدالت را جور می گیرد ، بر جای شجاعت جُبن یا تهوّر و بی باکی می نشیند ، و جای عفّت را شره (شهوترانی) یا خمول و دوری از امیال طبیعی اشغال می کند. و از ترکیب این سه قوّه در غیاب عقل ، هفت سنخ از اهل جهنّم و هفت دروازه ی جهنّم پیدایش می یابند.
حال با این توضیحات عرض میشود که هر قوائی از وجود انسان میتواند تحت فرمان عقل رشد کند یا تحت فرمان نفس اماره. اگر تحت فرمان عقل رشد کند؛ میشود رشد طولی یا رشد انسانی و رشد در راستای خلیفة الله شدن اما اگر تحت نفس اماره رشد کند میشود رشد حیوانی یا رشد عرضی.
حال با این توضیحات عرض میشود که مثلا دیگر نباید کسی بگوید چرا من نباید به موسیقی گوش دهم؟! چون خدا از زبان انسان کامل، گفته منی که تو را آفریده ام، می دانم که موسیقی، مانع از رشد طولی توست. لذا اگر می خواهی رشد طولی بکنی، گوش نکن؛ امّا اگر می خواهی فقط رشد عرضی بکنی و حیوانیّت خود را گسترش دهی و حیوان لطیف و کمال یافته ای باشی، آزادی. موسیقی، کاری با عقل و قلب ندارد؛ بلکه فقط قوّه ی وهم و خیال را رشد می دهد؛ که هر دو از قوای حیوانی بشر می باشند. لذا یقیناً موسیقی رشد آور است؛ امّا رشد حیوانی تولید می کند نه رشد انسانی. اگر خیری در موسیقی بود، انبیاء و اوصیاء و اولیا، در گوش کردن موسیقی از همه پیشی می گرفتند. امّا وقتی در تاریخ بشر و جهان امروز نگاه به وضوح می بینیم که طرف حقّ همواره از موسیقی دوری جسته اند؛ و طرف باطل، شدیداً تمایل به موسیقی داشته اند. یزید اهل بزن و برقص بوده ولی امام حسین(ع) و یارانش چنین سابقه ای ندارند. فرعون و نمرود، اهل این کار بوده اند، امّا موسی و ابراهیم، هرگز. ابوجهل و ابولهب و ابوسفیان و هند جگر خوار و امثال آنها اهل رقص و موسیقی بوده اند، امّا رسول خدا(ص) و اهل بیتش هرگز.
شما هم آزادی که از این گروه باشی یا از آن گروه؛ کسی جلوی تو را نگرفته که اعتراض می کنی. نه خدا کسی مجبور می کند، نه حجج الهی. بلی حقّ نداری در جامعه ای اسلامی، به صورت علنی، عناصر باطل را ظاهر کنی. چون جامعه، حریم عمومی و مال خداست. لذا اگر به حقّ خدا تجاوز کنی، حکم مجازاتت را می دهد. و نگو که جامعه مال همه است. چون شخصی به نام همه وجود ندارد تا صاحب چیزی باشد. جامعه حریم خداست.
در این مثال موسیقی گوش دادن مثل این است که کسی در نقشه گنج بگوید من میخواهم بجای 13 قدم، 14 قدم به چپ بردارم.
یا مثلا یک خانم نباید بگوید چرا من باید حجاب داشته باشم. چون خدائی که زن را آفریده میداند که حجاب برای رشد طولی زن لازم است و جزئی از نقشه وجودی زن رعایت حجاب است.
البته حجاب مختصّ زن هم نیست. مرد هم باید حجاب داشته باشد. یک مرد مؤمن هم به خودش اجازه نمی دهد که لخت بگردد؛ یا هر لباسی را به تن کند. بهترین لباس برای مردها، که اسلام توصیه نموده، همان لباسی که روحانیون می پوشند. البته تا زمان قاجار، لباس مردان ایرانی همین گونه بوده، حتّی مردان ایرانی، قبل از اسلام هم همین گونه می پوشیده اند؛ امّا از اواخر دوره ی قاجار و بخصوص در عصر پهلوی، که فرهنگ حیوانی و بلکه شیطانی غرب وارد کشورمان شد، لباس مردان ایران نیز تغییر نمود.
آنکه طریق حیوانیّت و باطل را انتخاب نموده، چادر سر نمی کند که هیچ، حتّی همان مانتو و روسری را هم جوری دستکاری می کند که بدن خود را نمایان سازد؛ همان بدنی را که نماد حیوانیّت ما انسانهاست؛ چون بدن و غرایز قائم به بدن، وجه مشترک انسان و حیوان است. حیوانها، کاملاً لخت می گردند؛ و هر که حیوانتر است، او هم بیشتر تمایل به لخت بودن دارد. آنها که صد در صد حیوانند، حتّی ابایی از صد در صد لخت شدن هم ندارند؛ حتّی حاضرند مثل حیوانات، در حضور دیگران، اعمال جنسی هم انجام دهند؛ و با افتخار تصاویر اعمال جنسی خود یا تصاویر بدن لخت خودشان را در بین مردم پخش می کنند. آنها که حیوانات باحیاتری هستند، برخی قسمتهای بدنشان را می پوشانند. و هر چه حیوانیّت آنها کمرنگتر می شود، پوشش آنها غلیظتر می گردد. وقتی کاملاً حجاب را مراعات نمودند( حدّاقلّ حجاب)، تازه انسان می شوند نه مرد یا زن. دقّت شود، مرد، حیوان است؛ زن هم حیوان است. نر و ماده بودن، از اوصاف حیوانی انسان است. انسان، نه نر است نه ماده، نه مرد است نه زن. مرد، زن نیست؛ زن هم مرد نیست. امّا انسان، انسان است؛ چه قیافه ی نری داشته باشد چه قیافه ی مادگی.
اسلام به مرد و زن، می گوید: حیوانیّت خود را قایم کن و با هویّت انسانی خودت وارد جامعه شو ! بخصوص زنها؛ چون جنبه ی حیوانی آنها جذّابتر است.
یا مثلا یک خانم اگر گفت حجاب مانع بروز یافتن استعدادهاست؛ باید گفت مانع بروز یافتن کدام استعدادها؟! استعدادهای حیوانی یا انسانی!؟ انسانیّت، اتّفاقاً در خلوتها بهتر رشد می کند؛ لذا آنها که اهل سیر و سلوک در مقامات انسانی اند، اصلاً تمایلی به حضور در اجتماعات حیوانی ندارند. آنها اگر اجتماعاتی انسانی بیابند، در آنها حاضر می شوند؛ امّا اگر نیافتند، خلوت را ترجیح می دهند. امّا آنها که تمایل به رشد دادن صفات حیوانی خود دارند، شدیداً تمایل به پارک و سینما و ورزشگاهها و ... پیدا می کنند. آنها که در مسیر انسانیّت گام برمی دارند، طبیعت را دوست دارند امّا سیزده به در نمی روند؛ چون در آن روز افراد بشر، به عشق طبیعت به طبیعت نمی آیند؛ بلکه می آیند تا غرایز حیوانی خودشان را ارضاء کنند؛ برای چشم چرانی و شکم چرانی و احساس یله گی و ... . امّا یک انسان وقتی به طبیعت می رود؛ می رود که روحش را صفا دهد و آثار عظمت خدا را نظاره کند. یک انسان، ورزش نمی کند که کیف کند، بلکه ورزش می کند که سالم بماند تا فرصت بیشتری برای رشد انسانی داشته باشد. یک انسان، زبان یاد نمی گیرد که برود انگلیس و آمریکا، خوش بگذراند؛ بلکه زبان یاد می گیرد تا بتواند با دیگران تماس بگیرد و آنها را به سوی انسانیّت فرا بخواند. نمی خواهد مقل دیگران، حیوان باشد؛ بلکه می خواهد آنها را هم مثل خودش انسان کند.
یا مثلا اگر کسی گفت در اسلام آزادی نیست؛ باید گفت اسلام با آزادی بشر مخالف است نه با آزادی انسان. در اسلام، انسان، صد در صد آزاد است. امّا در اسلام، حیوان و شیطان، آزاد نیستند. در منطق اسلام، شیطان، را صد در صد باید به بند کشید؛ و حیوانیّت خود را باید تحت مدیریّت انسانیّت خود قرار داد؛ نه نابودش کرد نه آزادش گذاشت؛ بلکه باید از او به نفع انسانیّت خود، بهره برداری نمود. مثلاً غریزه ی جنسی، یک غریزه ی حیوانی است؛ امّا خانواده یک نهاد انسانی است؛ که با بهره کشی انسانی از همین غریزه ی جنسی درست می شود. لذا برای حفظ خانواده باید مانع از آن شد که غریزه ی جنسی از مدار خانواده بیرون رود. چون اگر این حیوان، از حصار خانواده بیرون رفت، هم خود آن خانواده آسیب می بیند، هم دیگر خانواده ها و در نتیجه جامعه آسیب می بیند.
حال با این توضیحات برگردیم به جمله اول این مطلب که سوال یک خانم بود:«یه زن طبق فرمایش شما که استناد کردین به کتاب آقای مطهری و قوانین اسلام؛ حق نداره برا خودش زندگی کنه و ارزویی داشته باشه؟؟ و از بدو تولد باید به شوهر داری و بچه بزرگ کردن فکر کنه یا این این دو موضوع با توجه به حقوقش مدیریت کنه؟؟؟ کدوم یکی؟؟»
قبل از جواب بگویم این جواب کلی است و تنها به این خانم مربوط نمیشود. تنها نیز در حیطه مسائل زناشوئی نیست.
حال در جواب به این خانم طبق مبنائی که در این مطلب بود میگوئیم؛ بله شما حق داری آروز داشته باشی. حق داری برای خود زندگی کنی. اما این آرزوی شما در راستای بعد انسانی شماست یا بعد حیوانی؟! اگر در راستای بعد انسانی شماست قطعا شما حق این آرزو را داری و قطعا اسلام نیز با این آرزو نه تنها مخالف نیست بلکه شما را به این آرزو توصیه میکند. اما اگر آرزو در راستای بعد حیوانی شماست صرفا البته شما آزادی که این آرزو را داشته باشی و در راستای عملی کردن این آرزو بکوشی. اما دیگر شما انسانیتت رشد نخواهد کرد. بلکه حیوانیت شما رشد خواهد کرد. و در آخرت نیز جایگاه شما بهشت نخواهد بود بلکه جایگاه شما مانند حیوانات خواهد بود. البته ممکن است آرزوی شما چیزی باشد که حتی طبق آیه 179 سوره اعراف شما را از حیوانات نیز پائینتر بیاورد.
حال برای مثال همان خدائی که بنده و شما و کل عالم خلقت را خلق کرده گفته من میدانم که بهترین راه رشد انسانی و بعد انسانی یک زن تربیت فرزند و گرم نگه داشتن کانون خانواده است. همین خدا فرموده منی که خلق کردهام میدانم خیلی از کارها موجب میشود یک زن رشد انسانی لازم را به دست نیاورد.
و سایر مثالها.
توضیحات خوبی بود . با این ادبیات ، بیشتر باید با جوانان حرف زد . موفق باشید