برهان

قُلْ هاتُوا بُرْهانَکُمْ إِنْ کُنْتُمْ صادِقین‏ /البقرة ۱۱۱
چهارشنبه, ۱۱ بهمن ۱۳۹۱، ۰۱:۳۱ ب.ظ

امامت قسمت سوم، اثبات عصمت امام

ما در دو پست قبل به ضرورت وجود امام و همچنین به تعریف اما پرداخیتم. در این پست به اثبات عصمت امام می پردازیم. ادله عصمت امام به دو دسته کلی ادله عقلی و نقلی تقسیم بندی می شود. که ابتدا ادله عقلی را بررسی می کنیم. سپس ادله نقلی. البته از طولانی شدن مطلب عذرخواهی می کنم.

همچنین در نوشتن این مطالب از مقاله ای مفصل که در سایت موسسه تحقیقاتی حضرت ولی عصر است استفاده شده است. جهت مشاهده کل مقاله به اینجا مراجعه کنید.

ادله عقلی

دلیل اعتماد

یکى از دلائل عقلى براى لزوم عصمت پیامبر و امام، «دلیل اعتماد» است. به این معنا که اگر پیامبر و امام، معصوم از گناه، خطا، نسیان و سهو نباشد، مردم به او اعتماد نکرده، گفته‌هاى او را جدى نخواهند گرفت و به اوامر و نواهى او گوش نخواهند داد؛ چرا که مردم احتمال مى‌دهند در این گفتار و یا کردار خود دچار اشتباه شده باشد و یا با پیروى از هواى نفس بر خلاف دستور خدا، فرمان داده باشد.

پس امام باید از هر گونه گناه و خطا معصوم باشد.

دلیل نقض غرض:

پیامبر و امام، از جانب خداوند انتخاب شده‌اند تا بشر را به سوى صراط مستقیم الهى و هدف نهائى که همان کمال مطلق است، هدایت و راهنمایى کنند، حال اگر خود آن‌ها از صراط مستقیم منحرف شده، پاى‌بند به دستوراتى که خود داده‌اند نباشند و بر خلاف محتواى رسالتشان گام بردارند، اقتدار خود را در میان مردم از دست مى‌دهند و مردم رفتار متناقض با گفتارشان را به رخ شان خواهند کشید و دیگر به آن‌ها اعتماد نخواهند کرد. در نتیجه هدفى که خداوند از رسالت و امامت آن‌ها مد نظر داشته محقق نشده و نقض غرض خواهد شد و نقض غرض شایسته خداوند حکیم نیست؛ ازاین رو، پیامبر و امام باید معصوم باشد تا مردم به او اعتماد کنند و غرضى خداوند از انتخاب آن‌ها داشته است، حاصل شود.

خواجه نصیر الدین طوسى در تجرید الإعتقاد در این باره مى‌گوید:

«قال: ویجب فی النبی العصمة لیحصل الوثوق فیحصل الغرض.ـــــپیامبر باید معصوم باشد تا مردم به او اعتماد کنند و در نتیجه غرض از بعثت حاصل شود»(کشف المراد فی شرح تجرید الاعتقاد، ص471)،

بنابراین اگر پیامبر و امام معصوم نباشند، غرضى که خداوند از نصب آن‌ها داشته است، نقض شده و نقض غرض براى خداوند حکیم جایز نیست.

امام، اسوه مردم است

امام،‌ همانند پیامبر، اسوه تربیتى مردم و مربیان بشر هستند؛ حال اگر معصوم نباشند و رفتارشان بر خلاف گفتارشان باشد، هرگز نمى‌توانند براى دیگران اسوه باشند. در نتیجه رفتار و گفتار آن‌ها هرگز سبب تربیت مردم نشده و تمام نقشه‌ها و هدف‌هاى تربیتى آن‌ها در جامعه عقیم خواهند ماند؛ زیرا درست است که گفتار نیک نیز تأثیر خود را در تربیت مردم دارد؛ اما به قول معروف «دو صد گفته نیرزد به نیم کردار».

نکته دیگر این که: اگر پیامبر و امام معصوم نباشند، ممکن است بر خلاف گفته‌هاى خود عمل نموده و بین گفته و کردار آن‌ها هماهنگى وجود نداشته باشد؛ در حالى که خداوند در قرآن کریم، عدم هماهنگى بین گفتار و کردار را گناه بزرگ شمرده و سبب خشم خود دانسته است، آن جا که مى‌فرماید:

«یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا لِمَ تَقُولُونَ ما لا تَفْعَلُونَ (2)کَبُرَ مَقْتاً عِنْدَ اللَّهِ أَنْ تَقُولُوا ما لا تَفْعَلُونَ (3)ـــــ اى کسانى که ایمان آورده‏اید! چرا سخنى مى‏گویید که عمل نمى‏کنید؟! نزد خدا بسیار موجب خشم است که سخنى بگویید که عمل نمى‏کنید!»(الصف )

حال چگونه ممکن است که خداوند کسى را براى هدایت مردم انتخاب کند که عملکرد او مایه خشم خداوند شود؟

سید مرتضى در این باره مى‌گوید:

«و إذا ثبت أنه الإمام المستخلف على الأمة، ثبت أنه معصوم، لأن العقول قد دلت على أن الإمام لا بد من أن یکون معصوما لا یجوز تخطیه من الخط ما جاز على رعیته....ـــــوقتى ثابت شود که امام براى خلافت بر امت انتخاب شده است، ثابت مى‌شود که او معصوم است؛ چرا که عقل‌ها دلالت مى‌کند که باید باید معصوم باشد و جایز نیست که او از مسیرى که براى رعیت خود معین کرده است، خارج شود.»(رسائل المرتضى، ج3 ص90)

از این رو، پیامبر و امام باید معصوم از هرگونه گناه و خطا باشند و رفتار و کردار آن‌ها بایکدیگر مطابقت داشته باشد و گرنه هدف‌هاى تربیتى آن‌ها هرگز در  جامعه محقق نشده و نمى‌توانند براى دیگران اسوه باشند.

برهان بطلان تسلسل

دلیل دیگر بر وجوب عصمت امام، بطلان تسلسل است. تقریر این برهان به این صورت است که دلیل نیاز مردم به وجود و نصب امام از جانب خداوند،‌ خطاپذیرى مردم است.

به عبارت دیگر: بر طبق قاعده لطف مقرب، «وجود امام لطفى است که مکلف را به انجام طاعت نزدیک و از ارتکاب معصیت دور مى‌کند»؛ چنانچه علامه حلى در این باره مى‌گوید:

«اللطف هو ما یکون المکلف معه أقرب إلى فعل الطاعة وأبعد من فعل المعصیة.ـــــلطف آن است که مکلف با وجود آن به انجام طاعت نزدیک و از انجام معصیت دور مى‌شود.»(کشف المراد فی شرح تجرید الاعتقاد، ص444)

حال اگر خود امام معصوم از خطا و معصیت نباشد، خود نیاز به وجود امام دیگرى دارد و آن امام نیز نیاز به وجود امام دیگر و... که منجر به تسلسل مى‌شود و تسلسل از دیدگاه عقلا باطل است.

شیخ طوسى در این باره مى‌گوید:

«(فی صفات الإمام) یجب أن یکون الإمام معصوما من القبائح والاخلال بالواجبات، لأنه لو لم یکن کذلک لکانت علة الحاجة قائمة فیه إلى إمام آخر، لأن الناس إنما احتاجوا إلى إمام لکونهم غیر معصومین، ومحال أن تکون العلة حاصلة والحاجة مرتفعة، لأن ذلک نقص العلة. ولو احتاج إلى إمام لکان الکلام فیه کالکلام فی الإمام الأول، وذلک یؤدی إلى وجود أئمة لا نهایة لهم أو الانتهاء إلى إمام معصوم لیس من ورائه إمام، وهو المطلوب.ــــــ واجب است که امام از انجام زشتى‌ها و ترک واجبات معصوم باشد؛ چرا که اگر این گونه نباشد، عدم عصمت او علت است براى نیاز به انتصاب امام دیگرى؛ چرا که مردم به این دلیل به امام نیاز دارند که خودشان معصوم نیستند و محال است که علت باشد و  معلول وجود نداشته باشد. و اگر خود امام به امام دیگر نیاز داشته باشد، همین سخن در باره امام دوم نیز تکرار مى‌شود، که نتیجه آن امامانى است که پایانى براى آن‌ها نیست (تسلسل پیش مى‌آید) یا امام معصوم است که بعد از او امام نیست و همین مطلوب ما است.»(الاقتصاد، ص189)

و علامه حلى در این باره مى‌گوید:

«اختلف المسلمون فی: أن الإمام هل یجب أن یکون معصوما أم لا ؟ فذهب بعضهم: إلى وجوب ذلک. ومنع منه آخرون: وجوزوا إمامة الفاسق.  
والحق: الأول. لأن الحاجة إلى الإمام إنما هی ردع الظالم عن ظلمه، والفاسق عن معصیته، فلو جاز علیه ذلک، لافتقر إلى إمام آخر وتسلسل وهو محال.ــــــــ مسلمانان در این مسأله اختلاف دارد که: آیا واجب است که امام معصوم باشد یا خیر؟ برخى اعتقاد دارند که واجب است. و برخى دیگر این مطلب را قبول ندارند و امام فاسق را نیز جایز دانسته‌اند.

دیدگاه حق، همان دیدگاه اول است؛ چرا که فلسفه نیاز به امام دور کردن ظالم از ظلم و فاسق از معصیت است و اگر این اعمال براى خود او جایز باشد، خود به امام دیگر نیاز دارد و نتیجه آن تسلسل است و تسلسل محال است.»(الرسالة السعدیة، ص81)

و در کتاب دیگرش مى‌گوید:

«أن الإمام لو لم یکن معصوما لزم التسلسل، والتالی باطل فالمقدم مثله، بیان الشرطیة أن المقتضی لوجوب نصب الإمام هو تجویز الخطأ على الرعیة، فلو کان هذا المقتضی ثابتا فی حق الإمام وجب أن یکون له إمام آخر ویتسلسل أو ینتهی إلى إمام لا یجوز علیه الخطأ فیکون هو الإمام الأصلی.ـــــ اگر امام معصوم نباشد، تسلسل پیش مى‌آید و تالى (تسلسل) باطل است؛ پس مقدم (عدم عصمت) همانند آن باطل خواهد بود. بیان ملازمه این است که: فلسفه وجوب نصب امام، جایز الخطا بودن مردم است و اگر این ملازمه در باره امام نیز ثابت باشد، واجب است که براى او نیز امام دیگرى باشد که در نتیجه یا منجر به تسلسل خواهد شد یا به امامى منتهى مى‌شود که خطا براى او جایز نباشد؛ پس او اما اصلى خواهد بود.»(کشف المراد فی شرح تجرید الاعتقاد، ص492)

در یک کلام اگر امام اهل خطا و گناه باشد، نیازمند امام دیگرى است که در این صورت یا باید به امام معصوم ختم شود که مطلوب ما است یا منجر به تسلسل شود که از نظر عقلا مردود است.

لزوم اتمام حجت

امام، حجت خداوند بر روى زمین است، اگر امام معصوم نباشد، حجت خداوند بر مردم تمام نخواهد شد؛ در حالى که بازخواست مردم در قیامت مستلزم اتمام حجت بر آن‌ها است.

به عبارت دیگر، خداوند اگر بخواهد کسى را عقاب کند باید زبان عذر او را کوتاه کرده باشد و اگر چنین نکند، عقلا عقاب و عتاب کردن کسى به خاطر انجام ندادن فرامین الهى، صحیح نیست؛ زیرا آن بنده نیز مى‌تواند عذر بیاورد که اگر من فلان دستور را انجام ندادم، امام که خود حافظ دین و شریعت و خلیفه تو در روى زمین بود، انجام نداد به همین دلیل حجت بر من تمام نشد و من فکر کردم که انجام آن لازم نیست و گر نه خود امام که مجرى احکام الهى است باید آن را انجام مى‌داد.

بنابراین،‌ امام باید از هرگونه گناه، خطا، نسیان و سهو معصوم باشد تا حجت بر مردم تمام شود و اگر با وجود چنین امام معصومى مردم به دستورات و حدود الهى که از طریق همان امام ابلاغ و اجرا مى‌شود عمل نکنند، آن وقت زبان عذرشان کوتاه است و خداوند مى‌تواند از او بازخواست کند.

البته دلائل عقلی دیگرى نیز براى اثبات عصمت اقامه شده است که دوستان عزیز را به کتاب‌هاى مفصل ارجاع مى‌دهیم.

ادله نقلی

در باب ادله نقلی ابتدا از قرآن شروع می کنیم و سپس به روایات می پردازیم.

قرآن

1- آیه «اولی الأمر»

«یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا أَطیعُوا اللَّهَ وَ أَطیعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِی الْأَمْرِ مِنْکُم ــــــــ اى کسانى که ایمان آورده‏اید! اطاعت کنید خدا را! و اطاعت کنید پیامبر خدا و اولو الأمر را!»(‏النساء:59)

در این آیه خداوند ، اطاعت از رسول خدا و «اولى الأمر» را به صورت مطلق واجب کرده است؛ یعنى هر دستورى که آن‌ها در هر زمینه‌اى دادند، باید بدون چون و چرا پذیرفته شود

اگر «اولى الأمر»(جدای از مصداق اولی الأمر) معصوم نباشد، ممکن است عمداً و یا سهواً دستورى بدهد که مخالف دستور خداوند و یا رسول خدا صلى الله علیه وآله باشد که در این صورت اگر از دستور خدا و رسول او اطاعت شود، از دستور «اولى الأمر» سر پیچى شده است، و این مخالف با صریح آیه است؛ چون  در این آیه، اطاعت از آن‌ها به صورت مطلق واجب شده است. و اگر از دستور «اولى الأمر» اطاعت شود، از دستور خداوند سر پیچى شده است.

این تناقض در صورتى حل مى‌شود که «اولى الأمر» معصوم از هر گونه خطا و اشتباه باشد.

حتى فخر رازى، مفسر معروف اهل سنت نیز از این آیه عصمت «اولى الأمر» را فهمیده است. و ذیل همین آیه مى‌گوید:

«فثبت أن الله تعالى أمر بطاعة أولی الأمر على سبیل الجزم، وثبت أن کل من أمر الله بطاعته على سبیل الجزم وجب أن یکون معصوما عن الخطأ، فثبت قطعا أن أولی الأمر المذکور فی هذه الآیة لا بد وأن یکون معصوما.ــــــــ بنابراین ثابت شد که فرمان خدا به اطاعت از أولو الامر حتمى و قطعى است (چون خداوند با کسى شوخى ندارد) و نیز ثابت شد که هر کس خداوند پیروى و اطاعتش را واجب بداند باید معصوم از خطا و اشتباه باشد وقتى این چنین بود اولى الامر در این آیه به ناچار و قطعا باید معصوم باشند.»(التفسیر الکبیر أو مفاتیح الغیب، ج10، ص116)

قرطبى، مفسر پرآوازه اهل سنت براى اثبات عصمت پیامبران این گونه استدلال کرده است:

«وقال جمهور من الفقهاء من أصحاب مالک وأبی حنیفة والشافعی: إنهم معصومون من الصغائر کلها کعصمتهم من الکبائر أجمعها لأنا أمرنا بأتباعهم فی أفعالهم وآثارهم وسیرهم أمرا مطلقا من غیر التزام قرینة فلو جوزنا علیهم الصغائر لم یمکن الأقتداء بهم إذ لیس کل فعل من أفعالهم یتمیز مقصده من القربة والإباحة أو الحظر أو المعصیة ولا یصح أن یؤمر المرء بأمتثال أمر لعله معصیة  ــــــ جمهور فقها از طرفداران مالک، ابوحنیفه و شافعى گفته‌اند: پیامبران از تمام گناهان صغیره معصوم هستند؛ همان طورى که از تمام گناهان کبیره معصوم هستند؛ چرا که خداوند به صورت مطلق به ما دستور داده است که از کردار، آثار و روش آن‌ها پیروى کنیم و هیچ قرینه‌اى بر خلاف آن نیز نیاورده است؛‌ پس اگر انجام صغیره براى آن‌ها جایز باشد، پیروى از آن‌ها ممکن نیست؛ چرا که در این صورت ممکن است هر فعلى از افعال آن‌ها ممکن است به قصد قربت باشد، یا عملى است مباح، مکروه و یا حرام و سزاوار نیست که خداوند ما را به امتثال از امرى دستور دهد که احتمال معصیت در آن وجود دارد.»(الجامع لأحکام القرآن، ج1، ص308)

بنابراین،‌ اگر اطاعت مطلق از امام واجب است؛ پس باید معصوم نیز  باشند تا اطاعت مطلق از آن‌ها امکان پذیر باشد.

مرحوم مظفر نیز در کتاب عقائد الإمامیة در این باره مى‌نویسد:

«والدلیل على وجوب العصمة: أنه لو جاز أن یفعل النبی المعصیة أو یخطأ وینسى، وصدر منه شئ من هذا القبیل، فأما أن یجب اتباعه فی فعله الصادر منه عصیانا أو خطأ أو لا یجب، فإن وجب اتباعه فقد جوزنا فعل المعاصی برخصة من الله تعالى بل أوجبنا ذلک، وهذا باطل بضرورة الدین والعقل، وإن لم یجب اتباعه فذلک ینافی النبوة التی لا بد أن تقترن بوجوب الطاعة أبدا.

على أن کل شئ یقع منه من فعل أو قول فنحن نحتمل فیه المعصیة أو الخطأ فلا یجب اتباعه فی شئ من الأشیاء فتذهب فائدة البعثة، بل یصبح النبی کسائر الناس لیس لکلامهم ولا لعملهم تلک القیامة العالیة التی یعتمد علیها دائما. کما لا تبقى طاعة حتمیة لأوامره ولا ثقة مطلقة بأقواله وأفعاله.

وهذا الدلیل على العصمة یجری عینا فی الإمام، لأن المفروض فیه أنه منصوب من الله تعالى لهدایة البشر خلیفة للنبی، على ما سیأتی فی فصل الإمامة.ــــــــــــــــــــــــ دلیل وجوب عصمت این است که: اگر انجام معصیت، خطا و نسیان براى پیامبر جایز باشد و از او چنین اعمالى سر بزند، دو حالت دارد: 1. یا اطاعت و پیروى از او در این گناه و خطایى که از او سر زده، واجب است، در این صورت انجام گناه و معصیت براى ما با اجازه خداوند جایز و بلکه واجب است و این مطلب به ضرورت دین و عقل باطل است؛ 2. اطاعت (از چنین پیامبری) واجب نباشد و این با اصل نبوتى که لازم است با اطاعت مطلق و ابدى همراه باشد، در تضاد خواهد بود.

به هر حال، وقتى کارى از او سر مى‌زند یا سخنى مى‌گوید، ما احتمال مى‌دهیم در این گفتار یا کردار، معصیت و یا اشتباه کرده باشد؛ پس پیروى از او در هیچ چیز واجب نیست، در نتیجه فایده بعثت از بین مى‌رود؛‌ بلکه پیامبر همانند سایر مردم خواهد شد که گفتار و دانش آن‌ها آن قدر ارزش ندارد که همیشه بتوان بر آن اعتماد کرد؛ چنانچه لزوم اطاعت از اوامر او نیز از بین مى‌رود و دیگر اعتماد مطلق به گفتار و کردار او وجود نخواهد داشت.

این دلیل بر عصمت (پیامبر) براى امام نیز جارى است؛ چرا که فرض ما این است که امام از جانب خداوند براى هدایت بشر بعد از پیامبر انتخاب شده است که تفصیل این مطلب در فصل امام خواهد آمد.»(عقائد الإمامیة، ص54)

2- آیه تطهیر

«...إِنَّما یُریدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَیُطَهِّرَکُمْ تَطْهیراً.ـــــ خداوند فقط مى‏خواهد پلیدى و گناه را از شما اهل بیت دور کند و کاملًا شما را پاک سازد.»(الأحزاب:33)

براى اثبات عصمت ائمه علیهم السلام از این آیه، توجه به چند نکته ضرورى است:

حصر اراده با کلمه «انما»:

این آیه با کلمه «انما» که از قوى‌ترین ادات حصر به شمار مى‌رود، اذهاب رجس و پلیدى را در اهل بیت علیهم السلام منحصر کرده است  و از آن جائى که الف و لام «الرجس» الف و لام جنس به حساب مى‌آید، شامل هر نوع پلیدى؛ چه ظاهرى و چه باطنى خواهد شد.

به تعبیر دیگر خداوند در این آیه اراده کرده است که هر نوع پلیدى؛ چه باطنى و چه ظاهرى را تنها از اهل بیت علیهم السلام، بزداید و تنها آن‌ها را پاک و منزه سازد. این معنا، عصمت اهل بیت علیهم السلام را به روشنى ثابت مى‌کند.

اراده تکوینی است، نه تشریعی

بدون تردید مراد از اراده در این آیه اراده تکوینى است نه اراده تشریعى؛ زیرا خداوند آیه را با کلمه «انما» که یکى از قوى‌ترین ادات حصر است آغاز و «اذهاب رجس» را منحصر به پنج تن آل عبا کرده است. اگر مراد اراده تشریعى باشد، حصر آن به اهل بیت لغو خواهد بود؛ چرا که اراده تشریعى شامل تمامى افراد بشر مى‌شود و اختصاص به اهل بیت ندارد؛ چنانچه خداوند کریم در آیه وضو مى‌فرماید:

«مَا یُرِیدُ اللَّهُ لِیَجْعَلَ عَلَیْکُمْ مِنْ حَرَجٍ وَلَکِنْ یُرِیدُ لِیُطَهِّرَکُمْ وَلِیُتِمَّ نِعْمَتَهُ عَلَیْکُمْ لَعَلَّکُمْ تَشْکُرُونَ. ـــــ خدا نمى‏خواهد بر شما تنگ بگیرد، لیکن مى‏خواهد شما را پاک، و نعمتش را بر شما تمام گرداند، باشد که سپاس [او] بدارید.»(المائدة:6)

واضح است که مراد از اراده در این آیه، تشریعى و در باره همه مؤمنین است و اختصاص به افراد معین وخاصى ندارد؛ اما اراده در آیه تطهیر به «اهل البیت» با کلمه «انما» حصر شده است؛ پس قطعاً اراده در آیه تطهیر تکوینى است. وقتى اراده تکوینى شد، عصمت اهل البیت ثابت و بقیه افراد بشر؛ از جمله همسران رسول خدا، بنى هاشم و... از دایره آن خارج خواهند شد.

نکته دیگر این که اگر اراده در این آیه اراده تشریعى باشد، هیچ فضیلتى را براى اهل بیت ثابت نمى‌کند؛ چرا که اراده تشریعى طهارت براى همه مؤمنان وجود دارد؛ در حالى که در طول تاریخ بحث بر سر این بوده است که این فضیلت اختصاصى اهل کساء است یا شامل زنان پیامبر هم مى‌شود.

مشخص کردن مصداق اهل بیت (ع) توسط پیامبر خدا (ص):

روایات فراوانى در منابع اهل سنت وجود دارد که رسول خدا صلى الله علیه وآله صراحتا مصداق «اهل بیت» در آیه  تطهیر را روشن کرده است.

مسلم در صحیح خود مى‌نویسد:

«حدثنا أبو بَکْرِ بن أبی شَیْبَةَ وَمُحَمَّدُ بن عبد اللَّهِ بن نُمَیْرٍ واللفظ لِأَبِی بَکْرٍ قالا حدثنا محمد بن بِشْرٍ عن زکریا عن مُصْعَبِ بن شَیْبَةَ عن صَفِیَّةَ بِنْتِ شَیْبَةَ قالت قالت عَائِشَةُ خَرَجَ النبی صلى الله علیه وسلم غَدَاةً وَعَلَیْهِ مِرْطٌ مُرَحَّلٌ من شَعْرٍ أَسْوَدَ فَجَاءَ الْحَسَنُ بن عَلِیٍّ فَأَدْخَلَهُ ثُمَّ جاء الْحُسَیْنُ فَدَخَلَ معه ثُمَّ جَاءَتْ فَاطِمَةُ فَأَدْخَلَهَا ثُمَّ جاء عَلِیٌّ فَأَدْخَلَهُ ثُمَّ قال «إنما یُرِیدُ الله لِیُذْهِبَ عَنْکُمْ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَیُطَهِّرَکُمْ تَطْهِیرًا»ــــــ عائشه گفت که رسول خدا صبح هنگام بیرون رفتند و بر روى دوش ایشان عبایى طرح دار از موى سیاه بود. پس حسن بن على آمد پس او را در زیر عبا گرفت. پس حسین آمد  و او را نیز وارد کرد. پس  على آمد او را نیز وارد کرد. سپس فرمود: خداوند مى خواهد از شما اهل بیت پلیدى ها را دور کند و شما را پاک نماید.»(صحیح مسلم، ج4، ص1883،‌ ح2424، کِتَاب الْفَضَائِلِ، بَاب فَضَائِلِ أَهْلِ بَیْتِ النبی(ص))

ترمذى در سنن خود نقل مى‌کند:

«حدثنا قُتَیْبَةُ حدثنا محمد بن سُلَیْمَانَ الْأَصْبَهَانِیِّ عن یحیى بن عُبَیْدٍ عن عَطَاءِ بن أبی رَبَاحٍ عن عُمَرَ بن أبی سَلَمَةَ رَبِیبِ النبی صلى الله علیه وسلم قال لَمَّا نَزَلَتْ هذه الْآیَةُ على النبی صلى الله علیه وسلم «إنما یُرِیدُ الله لِیُذْهِبَ عَنْکُمْ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَیُطَهِّرَکُمْ تَطْهِیرًا» فی بَیْتِ أُمِّ سَلَمَةَ فَدَعَا فَاطِمَةَ وَحَسَنًا وَحُسَیْنًا فَجَلَّلَهُمْ بِکِسَاءٍ وَعَلِیٌّ خَلْفَ ظَهْرِهِ فجللهم بِکِسَاءٍ ثُمَّ قال اللهم هَؤُلَاءِ أَهْلُ بَیْتِی فَأَذْهِبْ عَنْهُمْ الرِّجْسَ وَطَهِّرْهُمْ تَطْهِیرًا قالت أُمُّ سَلَمَةَ وأنا مَعَهُمْ یا نَبِیَّ اللَّهِ قال أَنْتِ على مَکَانِکِ وَأَنْتِ على خَیْرٍ. ـــــــ از عمر بن أبى سلمه پسر همسر رسول خدا نقل شده است که وقتى آیه «انما یرید الله...» بر پیامبر نازل شد، من در خانه ام سلمه بودم، رسول خدا فاطمه، حسن و حسین را خواست، على (ع) نیز پشت سر آن حضرت بود، کساء را بر سر همه آن‌ها پوشاند و سپس فرمود: خدایا این‌ها اهل بیت من هستند، پس پلیدى را از آن‌ها دور کن و آنان را پاک و پاکیزه بگردان. ام سلمه گفت: اى پیامبر خدا من هم جزء آن‌ها (اهل بیت) هستم؟ آن حضرت فرمود: سرجاى خودت بمان، تو بر خوبى هستى.»(سنن الترمذی، ج5، ص351، ح3205)

ترمذى در روایت دیگر از ام سلمه نقل مى‌کند:

«حدثنا مَحْمُودُ بن غَیْلَانَ حدثنا أبو أَحْمَدَ الزُّبَیْرِیُّ حدثنا سُفْیَانُ عن زُبَیْدٍ عن شَهْرِ بن حَوْشَبٍ عن أُمِّ سَلَمَةَ أَنَّ النبی صلى الله علیه وسلم جَلَّلَ على الْحَسَنِ وَالْحُسَیْنِ وَعَلِیٍّ وَفَاطِمَةَ کِسَاءً ثُمَّ قال اللهم هَؤُلَاءِ أَهْلُ بَیْتِی وَخَاصَّتِی أَذْهِبْ عَنْهُمْ الرِّجْسَ وَطَهِّرْهُمْ تَطْهِیرًا فقالت أُمُّ سَلَمَةَ وأنا مَعَهُمْ یا رَسُولَ اللَّهِ قال إِنَّکِ إلى خَیْرٍ قال هذا حَدِیثٌ حَسَنٌ وهو أَحْسَنُ شَیْءٍ رُوِیَ فی هذا وفی الْبَاب عن عُمَرَ بن أبی سَلَمَةَ وَأَنَسِ بن مَالِکٍ وَأَبِی الْحَمْرَاءِ وَمَعْقِلِ بن یَسَارٍ وَعَائِشَةَ.ــــــــ ام سلمه همسر رسول خدا صلى الله علیه وآله فرمود: رسول خدا بر روى حسن، حسین، على وفاطمه عبایى کشید.پس فرمود که حداوندا ایشان اهل بیت من و نزدیکان من هستند. از ایشان پلیدى را ببر و ایشان را پاک گردان. ام سلمه مى گوید: از رسول خدا پرسیدم که آیا من همراه ایشان هستم (از اهل بیتم)؟ فرمودند تو بر خوبى هستى (از اهل بیت  نیستى اما از نیکانی).»

ترمذى گفته است که این حدیث خوبى است و بهترین روایت در این زمینه است...(سنن الترمذی، ج5، ص699، ح3871)

احمد بن حنبل، ابویعلى و طبرانى از ام سلمه نقل کرده‌اند که من مى‌خواستم وارد کساء شوم؛ ولى رسول خدا صلى الله علیه وآله مانع شد و گوشه کساء را از دست من کشید:

«قالت أُمُّ سَلَمَةَ فَرَفَعْتُ الکِسَاءَ لأَدْخُلَ مَعَهُمْ فَجَذَبَهُ من یدی وقال انک على خَیْرٍ»(مسند أحمد بن حنبل، ج6، ص323، ح26789- مسند أبی یعلی، ج12، ص344- المعجم الکبیر، ج3، ص53، ح2664)

حتى روایتى در صحیح مسلم وجود دارد که زید بن ارقم صراحتا مى‌گوید زنان پیامبر جزء «اهل البیت» نیستند:

«حدثنا محمد بن بَکَّارِ بن الرَّیَّانِ حدثنا حَسَّانُ یعنى بن إبراهیم عن سَعِیدٍ وهو بن مَسْرُوقٍ عن یَزِیدَ بن حَیَّانَ عن زَیْدِ بن أَرْقَمَ قال دَخَلْنَا علیه فَقُلْنَا له لقد رَأَیْتَ خَیْرًا لقد صَاحَبْتَ رَسُولَ اللَّهِ صلى الله علیه وسلم وَصَلَّیْتَ خَلْفَهُ وَسَاقَ الحدیث بِنَحْوِ حدیث أبی حَیَّانَ غیر أَنَّهُ قال ألا وَإِنِّی تَارِکٌ فِیکُمْ ثَقَلَیْنِ أَحَدُهُمَا کِتَابُ اللَّهِ عز وجل هو حَبْلُ اللَّهِ من اتَّبَعَهُ کان على الْهُدَى وَمَنْ تَرَکَهُ کان على ضَلَالَةٍ وَفِیهِ فَقُلْنَا من أَهْلُ بَیْتِهِ نِسَاؤُهُ قال لَا وأیم اللَّهِ إِنَّ الْمَرْأَةَ تَکُونُ مع الرَّجُلِ الْعَصْرَ من الدَّهْرِ ثُمَّ یُطَلِّقُهَا فَتَرْجِعُ إلى أَبِیهَا وَقَوْمِهَا أَهْلُ بَیْتِهِ أَصْلُهُ وَعَصَبَتُهُ الَّذِینَ حُرِمُوا الصَّدَقَةَ بَعْدَهُ.ــــــ از زید بن ارقم سؤال کردیم، اهل بیت رسول خدا کیانند؟ همسران او؟ پاسخ داد: نه قسم به خدا که زن چند وقتى با شوهرش خواهد بود سپس وى را طلاق داده وبه نزد خانواده اش وبستگانش باز مى‌گردد.» (صحیح مسلم، ج4، ص1874، ح2408)

ما به جهت اختصار به همین اندازه اکتفا مى‌کنیم و دوستان را به کتاب‌هاى مفصل و اختصاصى در این زمینه ارجاع مى‌دهیم.

3- آیه امامت حضرت ابراهیم(ع)

«وَإِذِ ابْتَلَى إِبْرَاهِیمَ رَبُّهُ بِکَلِمَاتٍ فَأَتَمَّهُنَّ قَالَ إِنِّی جَاعِلُکَ لِلنَّاسِ إِمَامًا قَالَ وَمِنْ ذُرِّیَّتِی قَالَ لَا یَنَالُ عَهْدِی الظَّالِمِینَ. ـــــــ و چون ابراهیم را پروردگارش با کلماتى بیازمود، و وى آن همه را به انجام رسانید، [ خدا به او ] فرمود: «من تو را پیشواى مردم قرار دادم. » [ ابراهیم ] پرسید: «از دودمانم [ چطور ] ؟» فرمود: «پیمان من به بیدادگران نمى رسد».»(البقرة:124)

در این آیه شریفه:

اولاً امامت به عنوان مقامی مشخص شده است که باید از جانب خدا مشخص شود. حال چگونه عده ای در امت اسلامی می خواهند بگویند امامت در دست مردم است؟!!! پس جریان سقیفه و محصول آن باطل است ؛ چون به نصب الهی نبود.

ثانیاً مقام امامت برتر از نبوت است. چون حضرت ابراهیم(ع) با اینکه نبی بود اما امام نبود و پس از پشت سر گذاشتن امتحاناتی خدا او را امام کرد.

ثالثاً طبق آیه ی مورد بحث ، امامت عهد الله است ، یعنی عهدی است بین امام و خدا ؛ پس انتخاب مردم دخلی در آن ندارد. بنا بر این ، جریان سقیفه و محصول آن باطل است.

رابعاً امام باید معصوم باشد. اما چگونه؟!

به حصر عقلی افراد را می توان از جهت ظلم کردن یا نکردن به 5 دسته تقسیم کرد:

  1. آنکه در سراسر عمرش ظالم است.
  2. آنکه در اوّل عمر عادل ، ولی در ادامه ی آن  ظالم است.
  3. آنکه در اوّل عمر ظالم ، ولی در ادامه ی آن  عادل است.
  4. آنکه گاه ظالم است و گاه عادل.
  5. افرادی که هیچگاه ظالم نبوده در تمام عمر معصوم از ظلم باشند.

روشن است که حضرت ابراهیم (ع) مورد اوّل و دوم را در دعای خود اراده نمی کند. چون دو گروه اوّل ظالم بالفعل بوده ، اهل جهنّم می باشند ؛ و هیچ مومن عاقلی از خدا نمی خواهد که ظالم بالفعل و اهل جهنّم  را امام مردم قرار دهد کجا رسد که پیامبری اولوالعزم چنین تقاضایی از خدا بکند. پس منظور آن حضرت از «من ذرّیـّتی» سه گروه اخیر بوده اند که یکی معصوم می باشد و دو تای دیگر ، اگر چه ظلم داشته اند ، ولی معلوم نیست که اهل جهنّم باشند ؛ کما اینکه اهل بهشت بودن آنها نیز معلوم نیست.

آنگاه که حضرت ابراهیم (ع) امامت را بر این سه گروه از ذرّیـّه ی خود طلب نمود ، خداوند متعال دعای او را مستجاب ساخت ، امّا نه به طور مطلق ؛ بلکه فرمود: از میان این سه گروه ، تنها آنهایی قابلیّت امامت خواهند داشت که اسم ظالم بر آن صدق نکند. و روشن است که از این سه گروه ، تنها گروه پنج هستند که هیچ گاه ظلم نداشته اند و اسم ظالم بر آنها صدق نمی کند ؛ و تنها این گروهند که اهل بهشت بودن آنها یقینی است. پس امامت تنها از آنِ کسانی است که در سراسر عمرشان معصوم از هر گونه گناهی باشند ؛ چرا که هر گناهی از مصادیق ظلم است. حال چگونه اهل سقیفه ادّعای امامت نمودند در حالی که اوّلاً قبل از اسلام سابقه ی کفر داشتند ؛ ثانیاً در زمان اسلام نیز معصوم از گناه نبودند ؛ ثالثاً در زمان خلافتشان نیز به تصریح علمای خود اهل سنّت کارهای خلافشان کم نبود.

بیضاوى نیز ار مفسرین اهل تسنن مى‌گوید:

««قال لا ینال عهدی الظالمین» إجابة إلى ملتمسه وتنبیه على أنه قد یکون من ذریته ظلمة وأنهم لا ینالون الإمامة لأنها أمانة من الله تعالى وعهد والظالم لا یصلح لها وإنما ینالها البررة الأتقیاء منهم وفیه دلیل على عصمة الأنبیاء من الکبائر قبل البعثة وأن الفاسق لا یصلح للإمامة.ــــــــ جمله «قال لا ینال عهدى الظالمین» در جواب درخواست ابراهیم علیه السلام است و به او گوشزد مى‌کند که در بین نوادگان کسانى جزء ظالمان هستند و آن‌ها به مقام امامت نخواهند رسید؛ چرا که امامت امانت خداوند و عهد او است، و ظالم صلاحیت آن را ندارند. تنها انسان‌هاى نیک و پاک از فرزندان ابراهیم به آن مقام خواهند رسید. این آیه دلیل بر عصمت انبیاء از گناه کبیره قبل از بعثت است و دلیل بر این است که فاسق صلاحیت امامت را ندارد.»(أنوار التنزیل وأسرار التأویل (تفسیر البیضاوی)، ج1، ص397 ـ 398)

روایات

پس از بررسی عصمت امام، اکنون به بررسی عصمت امام در روایات می پردازیم.

1- حدیث ثقلین

حدیث مشهوری است که بصورت متواتر در منابع شیعه و سنی آمده است.

«حدثنا عبد اللَّهِ حدثنی أبی ثنا بن نُمَیْرٍ ثنا عبد الْمَلِکِ بن أبی سُلَیْمَانَ عن عَطِیَّةَ العوفی عن أبی سَعِیدٍ الخدری قال قال رسول اللَّهِ (ص) انی قد تَرَکْتُ فِیکُمْ ما ان أَخَذْتُمْ بِهِ لَنْ تَضِلُّوا بعدی الثَّقَلَیْنِ أَحَدُهُمَا أَکْبَرُ مِنَ الآخَرِ کِتَابُ اللَّهِ حَبْلٌ مَمْدُودٌ مِنَ السَّمَاءِ إلى الأَرْضِ وعترتی أَهْلُ بیتی الا وانهما لَنْ یَفْتَرِقَا حتى یَرِدَا عَلَىَّ الْحَوْضَ.ــــــــ ابوسعید خدرى گوید: رسول خدا (ص) فرمود: من بعد از خودم در میان شما دو چیز گرانبها مى‌گذارم که اگر به آن‌ها تمسک کنید، هرگز گمراه نخواهید شد، یکى از آن‌ها که بزرگتر از دیگرى است،کتاب خدا است که ریسمانى ممتدى از آسمان تا زمین. و دیگرى عترت و اهل بیت من هستند. آگاه باشید که این دو از یکدیگر جدا نمى‌شوند تا در کنار حوض (کوثر) بر من وارد شوند.»(مسند أحمد بن حنبل، ج3،‌ ص59، ح11578)

« ... فانظروا کیف تخلّفونی فی الثقلین. فقام رجلٌ فقال یا رسول الله و ما الثقلان؟ فقال رسول الله صلی الله علیه و سلم: الاکبرُ کتابُ الله ؛ سببٌ طرفه بید الله و طرفه بأیدیکم فتمسّکوا به لم تزالوا و لا تضلّوا ؛ و الاصغرُ عترتی و انّهما لن یفترقا حتّی یردا علیّ الحوض و سألت لهما ذلک ربّی فلاتقدّموهما فتهلکوا و لاتعلّموهما فانّهما اعلم منکم.  ــــــ  بنگرید که پس از من، با دو یادگار گرانبهاى من چگونه رفتار مى‏کنید؟ مردی برخواست و پرسید: یا رسول الله! دو أثر گرانبهاى شما چیست؟ فرمود: ثقل اکبر کتاب خداست؛ وسیله ای که جانبى از آن در دست خدا مى‏باشد و طرف دیگر آن در اختیار شما قرار گرفته است؛ پس به آن چنگ بزنید که نمی لغزید و  گمراه نمی شوید. و ثقل اصغر عترت من است؛ که همانا آن دو هرگز از همدیگر جدا نمی شوند تا در کنار حوض کوثر بر من وارد شوند. و من هم از پروردگارم همین اتحاد و یگانگى و جدایی ناپذیری را براى آنها درخواست کرده‏ام. پس بر این دو پیشى نگیرید که به هلاکت مى‏رسید و سخنى به آنها نیاموزید که آنان از شما داناترند» (المعجم الکبیر ،الطبرانی ، ج3 ، ص66)

در این دو نقل حدیث ثقلین که محتوای اصلی آن متواتر و مورد اعتماد هر دو فرقه می باشد ، با صراحت تمام از عدم جدایی عترت رسول خدا و قرآن خبر داده شده و در یکی از نقلها بر نام مبارک علی بن ابی طالب (ع) تصریح شده. و بین شیعه و سنّی اختلاف و شکّی نیست که آن حضرت جزء عترت می باشد.

همچنین در این روایت به صراحت امر شده که به قرآن و عترت تمسّک جویید ؛ و آیا حقیقت تمسّک جستن ، جز امام قرار دادن است. همچنین تصریح شده که بر آنان پیشی نگیرید! و آیا معنای امامت جز این است که مصداق آن پیشاپیش مردم باشد؟ همچنین فرمودند که به آنان یاد ندهید که آنها اعلم از شما هستند. پس چگونه خلیفه ی اوّل و دوم ادّعای فاطمه زهرا و شهادت علی (ع) را در باب فدک نپذیرفتند و خود را داناتر از آنها در حکم خدا دانستند؟ و ... . و چگونه ادّعای علی (ع) را در خلیفه ی رسول خدا بودن ، قبول نکردند؟

رسول خدا صلى الله علیه وآله در این روایت مى‌فرماید: «وانهما لم یفترقا حتى یردا على الحوض»؛ یعنى قرآن و اهل بیت علیهم السلام هیچگاه از یکدیگر جدا نخواهند شد و با یکدیگر مخالفت نخواهند کرد.

این جمله نیز عصمت ائمه علیهم السلام را ثابت مى‌کند؛ چرا که اگر اهل بیت علیهم السلام مرتکب گناه و اشتباه شوند، در همان لحظه از قرآن جدا شده‌اند و اعتقاد به جدا شدن آن‌ها از قرآن، منجر به تکذیب سخن رسول خدا صلى الله علیه وآله خواهد شد؛

رسول خدا صلى الله علیه وآله در این روایت، تمسک به کتاب خدا و اهل بیت علیهم السلام، سبب نجات از گمراهى معرفى کرده است «ما ان أَخَذْتُمْ بِهِ لَنْ تَضِلُّوا بعدی»؛ پس همان طورى که اطاعت از قرآن سبب هدایت و نجات از گمراهى مى‌شود، اطاعت از اهل بیت علیهم السلام نیز همین خاصیت را خواهد داشت و این عصمت آن بزرگواران را ثابت مى‌کند.

تفتازانى در شرح المقاصد در این باره مى‌گوید:

«ألا یرى أنه صلى الله علیه وسلم قرنهم بکتاب الله فی کون التمسک بهما منقذا من الضلالة ولا معنى للتمسک بالکتاب إلا الأخذ بما فیه من العلم والهدایة فکذا فی العترة ولهذا قال النبی صلى الله علیه وسلم من بطأ به عمله لم یسرع به نسبه.ـــــــ مگر نمى‌بینید که رسول خدا (ص) اهل بیت خود را با کتاب خداوند در این که تمسک و اطاعت از آن‌ها، سبب نجات از گمراهى مى‌شود، قرین کرده است؟ تمسک به کتاب خدا، معناى جز پذیرش علم و هدایتى که در او هست، ندارد؛ پس همین معنا در عترت نیز مراد است، به همین خاطر رسول خدا (ص) فرموده است: اگر کسى عملش او را عقب زند، نسبش او را پیش نمى‏اندازد.»(شرح المقاصد فی علم الکلام، ج2، ص303،)

اگر اهل بیت علیهم السلام معصوم نباشد و امکان خطا و اشتباه براى آن‌ها وجود داشته باشد، چگونه مى‌تواند تمسک مطلق به آن‌ها سبب نجات از گمراهى باشد؟

2- «علی مع القرآن و القرآن مع علی»

«علی مع القرآن و القرآن مع علیّ لن یفترقا حتّی یردا علیّ الحوض  ـــ علی با قرآن است و قرآن با علی است ؛ هرگز از یکدیگر جدا نمی شوند تا در کنار حوض کوثر بر من وارد شوند.»(المستدرک ، حاکم نیشابوری ، ج3 ، ص124)

همانطور که گفته شد ، شکی در این نیست که قرآن امام مردم است ؛ پس شکی نیست که علی (ع) نیز امام مردم می باشد. چون آنکه همواره با قرآن است و قرآن همواره با اوست ، حکم قرآن را خواهد داشت. از این دلیل حتّی عصمت آن حضرت از خطا و سهو و نسیان نیز ثابت می شود. چون اگر خطا و سهو و نسیان بر آن حضرت جایز باشد ، در همان موارد از قرآن کریم جدا خواهد شد ؛ چرا که خطا در کلام الله مجید راه ندارد. همچنین از این استدلال ، علم آن حضرت بر تمام امور اثبات می گردد ؛ چرا که خداوند متعال ، قرآن کریم را «تبیاناً لکلّ شیء» نامیده است. پس کسی هم که متّحد با قرآن باشد «تبیاناً لکلّ شیء» خواهد بود.

3- «علی مع الحق و الحق مع علی»

این روایت که با عبارت‌هاى مختلف در کتاب‌هاى اهل سنت با سند صحیح نقل شده از روایاتى است که عصمت امیرمؤمنان علیه السلام را ثابت مى‌کند. طبیعى است که اگر عصمت آن حضرت ثابت شود، عصمت بقیه ائمه علیهم السلام نیز ثابت خواهد شد.

«حدثنا محمد بن عباد المکی حدثنا أبو سعید عن صدقة بن الربیع عن عمارة بن غزیة عن عبد الرحمن بن أبی سعید عن أبیه قال کنا عند بیت النبی صلى الله علیه وسلم فی نفر من المهاجرین والأنصار فخرج علینا فقال ألا أخبرکم بخیارکم قالوا بلى قال خیارکم الموفون المطیبون إن الله یحب الخفی التقی قال ومر علی بن أبی طالب فقال الحق مع ذا الحق مع ذا.ـــــــ عبد الرحمن بن أبى سعد از پدرش نقل کرده است که ما با عده‌اى از مهاجرین و انصار در کنار خانه رسول خدا صلى الله علیه وآله نشسته بودیم که على (ع) بر ما وارد شد، رسول خدا (ص) فرمود: آیا مى‌خواهید که شما از بهترین فردتان آگاه کنم؟ گفتند: بلى. فرمود: بهترین شما کسانى هستند که به عهد خود وفادارند و از بوى خوش استفاده مى‌کنند. خداوند بندگان پرهیزگار را دوست دارد. راوى گوید: در این زمان على بن أبى طالب (علیهما السلام) از کنار ما گذشت؛ پس رسول خدا (ص) فرمود: این با حق است و حق با او است.»(مسند أبی یعلی، ج2، ص318، ح1052)

فخر رازى در تفسیر خود مى‌نویسد:

«فقد ثبت بالتواتر ومن اقتدى فی دینه بعلى بن أبی طالب فقد اهتدى والدلیل علیه قوله علیه السلام: اللهم أدر الحق مع علی حیث دار.ـــــ با روایات متواتر ثابت شده است که اگر کسى در دینش از على بن أبى طالب تقلید کند، به درستى که هدایت شده است،‌ دلیل این مطلب نیز این گفته رسول خدا (ص) است که فرمود: خدایا ! چراغ حقیقت را بر محور على (علیه السلام) به گردش درآور، هر طرف که او چرخید.»(التفسیر الکبیر أو مفاتیح الغیب، ج1، ص168)

این روایت بر عصمت امیرمومنان علیه السلام تصریح دارد؛ زیرا معناى عصمت چیزى غیر از «همراهى همیشگى با حق و صواب، و عدم اشبتاه در گفتار و کردار» نیست و زمانى که رسول خدا صلى الله علیه وآله شهادت دهد که امیرمؤمنان در همه حالات و همواره با حق است و هیچگاه از حق جدا نمى‌شود، عصمت آن حضرت از هر نوع گناه و خطا ثابت مى‌شود؛ چرا که کردار و گفتار انسان خطا، همواره با حق نیست و امکان خطا و اشتباه در آن وجود دارد. و امیرمؤمنان علیه السلام چون همواره ملازم با حق است و هیچگاه از حق جدا نمى‌شود، اعتقاد به عصمت آن حضرت ضرورى است و گر نه گفتار رسول خدا صلى الله علیه وآله تکذیب خواهد شد.

 



نوشته شده توسط محمد
ساخت وبلاگ در بلاگ بیان، رسانه متخصصان و اهل قلم

برهان

قُلْ هاتُوا بُرْهانَکُمْ إِنْ کُنْتُمْ صادِقین‏ /البقرة ۱۱۱
بسم الله الرحمن الرحیم

در این وب‌نوشت سعی بر این داریم که شبهات موجود و رایجی که در مورد دین وجود دارد را بررسی، و پاسخ مناسبی برای آن‌ها پیدا کنیم.

مسلم است که پاسخ‌ها ممکن است ناقص بوده و یا قانع‌کننده نباشند و یا حتا ایرادی به نحوهٔ استدلال آن‌ها وارد باشد. در مورد هر یک از پاسخ‌ها اگر سؤال و یا شبههٔ جدیدی برای‌تان ایجاد شد، آن‌ها را در ذیل همان مطلب عنوان کنید.

در صورت تمایل به همکاری یا ارائهٔ پیشنهاد، با ما تماس بگیرید.
جهت طرح مسائل حدیثی-دینی-اعتقادی خود اعم از پرسش از صحت و سقم یک حدیث یا شبهات اعتقادی خویش از طریق تلگرام میتوانید با یوزرنیم m26011438@ در ارتباط باشید.

مشترک خوراک (فید) شوید

حمایت می‌کنیم

آخرین مطالب

آخرین نظرات

امامت قسمت سوم، اثبات عصمت امام

چهارشنبه, ۱۱ بهمن ۱۳۹۱، ۰۱:۳۱ ب.ظ

ما در دو پست قبل به ضرورت وجود امام و همچنین به تعریف اما پرداخیتم. در این پست به اثبات عصمت امام می پردازیم. ادله عصمت امام به دو دسته کلی ادله عقلی و نقلی تقسیم بندی می شود. که ابتدا ادله عقلی را بررسی می کنیم. سپس ادله نقلی. البته از طولانی شدن مطلب عذرخواهی می کنم.

همچنین در نوشتن این مطالب از مقاله ای مفصل که در سایت موسسه تحقیقاتی حضرت ولی عصر است استفاده شده است. جهت مشاهده کل مقاله به اینجا مراجعه کنید.

ادله عقلی

دلیل اعتماد

یکى از دلائل عقلى براى لزوم عصمت پیامبر و امام، «دلیل اعتماد» است. به این معنا که اگر پیامبر و امام، معصوم از گناه، خطا، نسیان و سهو نباشد، مردم به او اعتماد نکرده، گفته‌هاى او را جدى نخواهند گرفت و به اوامر و نواهى او گوش نخواهند داد؛ چرا که مردم احتمال مى‌دهند در این گفتار و یا کردار خود دچار اشتباه شده باشد و یا با پیروى از هواى نفس بر خلاف دستور خدا، فرمان داده باشد.

پس امام باید از هر گونه گناه و خطا معصوم باشد.

دلیل نقض غرض:

پیامبر و امام، از جانب خداوند انتخاب شده‌اند تا بشر را به سوى صراط مستقیم الهى و هدف نهائى که همان کمال مطلق است، هدایت و راهنمایى کنند، حال اگر خود آن‌ها از صراط مستقیم منحرف شده، پاى‌بند به دستوراتى که خود داده‌اند نباشند و بر خلاف محتواى رسالتشان گام بردارند، اقتدار خود را در میان مردم از دست مى‌دهند و مردم رفتار متناقض با گفتارشان را به رخ شان خواهند کشید و دیگر به آن‌ها اعتماد نخواهند کرد. در نتیجه هدفى که خداوند از رسالت و امامت آن‌ها مد نظر داشته محقق نشده و نقض غرض خواهد شد و نقض غرض شایسته خداوند حکیم نیست؛ ازاین رو، پیامبر و امام باید معصوم باشد تا مردم به او اعتماد کنند و غرضى خداوند از انتخاب آن‌ها داشته است، حاصل شود.

خواجه نصیر الدین طوسى در تجرید الإعتقاد در این باره مى‌گوید:

«قال: ویجب فی النبی العصمة لیحصل الوثوق فیحصل الغرض.ـــــپیامبر باید معصوم باشد تا مردم به او اعتماد کنند و در نتیجه غرض از بعثت حاصل شود»(کشف المراد فی شرح تجرید الاعتقاد، ص471)،

بنابراین اگر پیامبر و امام معصوم نباشند، غرضى که خداوند از نصب آن‌ها داشته است، نقض شده و نقض غرض براى خداوند حکیم جایز نیست.

امام، اسوه مردم است

امام،‌ همانند پیامبر، اسوه تربیتى مردم و مربیان بشر هستند؛ حال اگر معصوم نباشند و رفتارشان بر خلاف گفتارشان باشد، هرگز نمى‌توانند براى دیگران اسوه باشند. در نتیجه رفتار و گفتار آن‌ها هرگز سبب تربیت مردم نشده و تمام نقشه‌ها و هدف‌هاى تربیتى آن‌ها در جامعه عقیم خواهند ماند؛ زیرا درست است که گفتار نیک نیز تأثیر خود را در تربیت مردم دارد؛ اما به قول معروف «دو صد گفته نیرزد به نیم کردار».

نکته دیگر این که: اگر پیامبر و امام معصوم نباشند، ممکن است بر خلاف گفته‌هاى خود عمل نموده و بین گفته و کردار آن‌ها هماهنگى وجود نداشته باشد؛ در حالى که خداوند در قرآن کریم، عدم هماهنگى بین گفتار و کردار را گناه بزرگ شمرده و سبب خشم خود دانسته است، آن جا که مى‌فرماید:

«یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا لِمَ تَقُولُونَ ما لا تَفْعَلُونَ (2)کَبُرَ مَقْتاً عِنْدَ اللَّهِ أَنْ تَقُولُوا ما لا تَفْعَلُونَ (3)ـــــ اى کسانى که ایمان آورده‏اید! چرا سخنى مى‏گویید که عمل نمى‏کنید؟! نزد خدا بسیار موجب خشم است که سخنى بگویید که عمل نمى‏کنید!»(الصف )

حال چگونه ممکن است که خداوند کسى را براى هدایت مردم انتخاب کند که عملکرد او مایه خشم خداوند شود؟

سید مرتضى در این باره مى‌گوید:

«و إذا ثبت أنه الإمام المستخلف على الأمة، ثبت أنه معصوم، لأن العقول قد دلت على أن الإمام لا بد من أن یکون معصوما لا یجوز تخطیه من الخط ما جاز على رعیته....ـــــوقتى ثابت شود که امام براى خلافت بر امت انتخاب شده است، ثابت مى‌شود که او معصوم است؛ چرا که عقل‌ها دلالت مى‌کند که باید باید معصوم باشد و جایز نیست که او از مسیرى که براى رعیت خود معین کرده است، خارج شود.»(رسائل المرتضى، ج3 ص90)

از این رو، پیامبر و امام باید معصوم از هرگونه گناه و خطا باشند و رفتار و کردار آن‌ها بایکدیگر مطابقت داشته باشد و گرنه هدف‌هاى تربیتى آن‌ها هرگز در  جامعه محقق نشده و نمى‌توانند براى دیگران اسوه باشند.

برهان بطلان تسلسل

دلیل دیگر بر وجوب عصمت امام، بطلان تسلسل است. تقریر این برهان به این صورت است که دلیل نیاز مردم به وجود و نصب امام از جانب خداوند،‌ خطاپذیرى مردم است.

به عبارت دیگر: بر طبق قاعده لطف مقرب، «وجود امام لطفى است که مکلف را به انجام طاعت نزدیک و از ارتکاب معصیت دور مى‌کند»؛ چنانچه علامه حلى در این باره مى‌گوید:

«اللطف هو ما یکون المکلف معه أقرب إلى فعل الطاعة وأبعد من فعل المعصیة.ـــــلطف آن است که مکلف با وجود آن به انجام طاعت نزدیک و از انجام معصیت دور مى‌شود.»(کشف المراد فی شرح تجرید الاعتقاد، ص444)

حال اگر خود امام معصوم از خطا و معصیت نباشد، خود نیاز به وجود امام دیگرى دارد و آن امام نیز نیاز به وجود امام دیگر و... که منجر به تسلسل مى‌شود و تسلسل از دیدگاه عقلا باطل است.

شیخ طوسى در این باره مى‌گوید:

«(فی صفات الإمام) یجب أن یکون الإمام معصوما من القبائح والاخلال بالواجبات، لأنه لو لم یکن کذلک لکانت علة الحاجة قائمة فیه إلى إمام آخر، لأن الناس إنما احتاجوا إلى إمام لکونهم غیر معصومین، ومحال أن تکون العلة حاصلة والحاجة مرتفعة، لأن ذلک نقص العلة. ولو احتاج إلى إمام لکان الکلام فیه کالکلام فی الإمام الأول، وذلک یؤدی إلى وجود أئمة لا نهایة لهم أو الانتهاء إلى إمام معصوم لیس من ورائه إمام، وهو المطلوب.ــــــ واجب است که امام از انجام زشتى‌ها و ترک واجبات معصوم باشد؛ چرا که اگر این گونه نباشد، عدم عصمت او علت است براى نیاز به انتصاب امام دیگرى؛ چرا که مردم به این دلیل به امام نیاز دارند که خودشان معصوم نیستند و محال است که علت باشد و  معلول وجود نداشته باشد. و اگر خود امام به امام دیگر نیاز داشته باشد، همین سخن در باره امام دوم نیز تکرار مى‌شود، که نتیجه آن امامانى است که پایانى براى آن‌ها نیست (تسلسل پیش مى‌آید) یا امام معصوم است که بعد از او امام نیست و همین مطلوب ما است.»(الاقتصاد، ص189)

و علامه حلى در این باره مى‌گوید:

«اختلف المسلمون فی: أن الإمام هل یجب أن یکون معصوما أم لا ؟ فذهب بعضهم: إلى وجوب ذلک. ومنع منه آخرون: وجوزوا إمامة الفاسق.  
والحق: الأول. لأن الحاجة إلى الإمام إنما هی ردع الظالم عن ظلمه، والفاسق عن معصیته، فلو جاز علیه ذلک، لافتقر إلى إمام آخر وتسلسل وهو محال.ــــــــ مسلمانان در این مسأله اختلاف دارد که: آیا واجب است که امام معصوم باشد یا خیر؟ برخى اعتقاد دارند که واجب است. و برخى دیگر این مطلب را قبول ندارند و امام فاسق را نیز جایز دانسته‌اند.

دیدگاه حق، همان دیدگاه اول است؛ چرا که فلسفه نیاز به امام دور کردن ظالم از ظلم و فاسق از معصیت است و اگر این اعمال براى خود او جایز باشد، خود به امام دیگر نیاز دارد و نتیجه آن تسلسل است و تسلسل محال است.»(الرسالة السعدیة، ص81)

و در کتاب دیگرش مى‌گوید:

«أن الإمام لو لم یکن معصوما لزم التسلسل، والتالی باطل فالمقدم مثله، بیان الشرطیة أن المقتضی لوجوب نصب الإمام هو تجویز الخطأ على الرعیة، فلو کان هذا المقتضی ثابتا فی حق الإمام وجب أن یکون له إمام آخر ویتسلسل أو ینتهی إلى إمام لا یجوز علیه الخطأ فیکون هو الإمام الأصلی.ـــــ اگر امام معصوم نباشد، تسلسل پیش مى‌آید و تالى (تسلسل) باطل است؛ پس مقدم (عدم عصمت) همانند آن باطل خواهد بود. بیان ملازمه این است که: فلسفه وجوب نصب امام، جایز الخطا بودن مردم است و اگر این ملازمه در باره امام نیز ثابت باشد، واجب است که براى او نیز امام دیگرى باشد که در نتیجه یا منجر به تسلسل خواهد شد یا به امامى منتهى مى‌شود که خطا براى او جایز نباشد؛ پس او اما اصلى خواهد بود.»(کشف المراد فی شرح تجرید الاعتقاد، ص492)

در یک کلام اگر امام اهل خطا و گناه باشد، نیازمند امام دیگرى است که در این صورت یا باید به امام معصوم ختم شود که مطلوب ما است یا منجر به تسلسل شود که از نظر عقلا مردود است.

لزوم اتمام حجت

امام، حجت خداوند بر روى زمین است، اگر امام معصوم نباشد، حجت خداوند بر مردم تمام نخواهد شد؛ در حالى که بازخواست مردم در قیامت مستلزم اتمام حجت بر آن‌ها است.

به عبارت دیگر، خداوند اگر بخواهد کسى را عقاب کند باید زبان عذر او را کوتاه کرده باشد و اگر چنین نکند، عقلا عقاب و عتاب کردن کسى به خاطر انجام ندادن فرامین الهى، صحیح نیست؛ زیرا آن بنده نیز مى‌تواند عذر بیاورد که اگر من فلان دستور را انجام ندادم، امام که خود حافظ دین و شریعت و خلیفه تو در روى زمین بود، انجام نداد به همین دلیل حجت بر من تمام نشد و من فکر کردم که انجام آن لازم نیست و گر نه خود امام که مجرى احکام الهى است باید آن را انجام مى‌داد.

بنابراین،‌ امام باید از هرگونه گناه، خطا، نسیان و سهو معصوم باشد تا حجت بر مردم تمام شود و اگر با وجود چنین امام معصومى مردم به دستورات و حدود الهى که از طریق همان امام ابلاغ و اجرا مى‌شود عمل نکنند، آن وقت زبان عذرشان کوتاه است و خداوند مى‌تواند از او بازخواست کند.

البته دلائل عقلی دیگرى نیز براى اثبات عصمت اقامه شده است که دوستان عزیز را به کتاب‌هاى مفصل ارجاع مى‌دهیم.

ادله نقلی

در باب ادله نقلی ابتدا از قرآن شروع می کنیم و سپس به روایات می پردازیم.

قرآن

1- آیه «اولی الأمر»

«یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا أَطیعُوا اللَّهَ وَ أَطیعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِی الْأَمْرِ مِنْکُم ــــــــ اى کسانى که ایمان آورده‏اید! اطاعت کنید خدا را! و اطاعت کنید پیامبر خدا و اولو الأمر را!»(‏النساء:59)

در این آیه خداوند ، اطاعت از رسول خدا و «اولى الأمر» را به صورت مطلق واجب کرده است؛ یعنى هر دستورى که آن‌ها در هر زمینه‌اى دادند، باید بدون چون و چرا پذیرفته شود

اگر «اولى الأمر»(جدای از مصداق اولی الأمر) معصوم نباشد، ممکن است عمداً و یا سهواً دستورى بدهد که مخالف دستور خداوند و یا رسول خدا صلى الله علیه وآله باشد که در این صورت اگر از دستور خدا و رسول او اطاعت شود، از دستور «اولى الأمر» سر پیچى شده است، و این مخالف با صریح آیه است؛ چون  در این آیه، اطاعت از آن‌ها به صورت مطلق واجب شده است. و اگر از دستور «اولى الأمر» اطاعت شود، از دستور خداوند سر پیچى شده است.

این تناقض در صورتى حل مى‌شود که «اولى الأمر» معصوم از هر گونه خطا و اشتباه باشد.

حتى فخر رازى، مفسر معروف اهل سنت نیز از این آیه عصمت «اولى الأمر» را فهمیده است. و ذیل همین آیه مى‌گوید:

«فثبت أن الله تعالى أمر بطاعة أولی الأمر على سبیل الجزم، وثبت أن کل من أمر الله بطاعته على سبیل الجزم وجب أن یکون معصوما عن الخطأ، فثبت قطعا أن أولی الأمر المذکور فی هذه الآیة لا بد وأن یکون معصوما.ــــــــ بنابراین ثابت شد که فرمان خدا به اطاعت از أولو الامر حتمى و قطعى است (چون خداوند با کسى شوخى ندارد) و نیز ثابت شد که هر کس خداوند پیروى و اطاعتش را واجب بداند باید معصوم از خطا و اشتباه باشد وقتى این چنین بود اولى الامر در این آیه به ناچار و قطعا باید معصوم باشند.»(التفسیر الکبیر أو مفاتیح الغیب، ج10، ص116)

قرطبى، مفسر پرآوازه اهل سنت براى اثبات عصمت پیامبران این گونه استدلال کرده است:

«وقال جمهور من الفقهاء من أصحاب مالک وأبی حنیفة والشافعی: إنهم معصومون من الصغائر کلها کعصمتهم من الکبائر أجمعها لأنا أمرنا بأتباعهم فی أفعالهم وآثارهم وسیرهم أمرا مطلقا من غیر التزام قرینة فلو جوزنا علیهم الصغائر لم یمکن الأقتداء بهم إذ لیس کل فعل من أفعالهم یتمیز مقصده من القربة والإباحة أو الحظر أو المعصیة ولا یصح أن یؤمر المرء بأمتثال أمر لعله معصیة  ــــــ جمهور فقها از طرفداران مالک، ابوحنیفه و شافعى گفته‌اند: پیامبران از تمام گناهان صغیره معصوم هستند؛ همان طورى که از تمام گناهان کبیره معصوم هستند؛ چرا که خداوند به صورت مطلق به ما دستور داده است که از کردار، آثار و روش آن‌ها پیروى کنیم و هیچ قرینه‌اى بر خلاف آن نیز نیاورده است؛‌ پس اگر انجام صغیره براى آن‌ها جایز باشد، پیروى از آن‌ها ممکن نیست؛ چرا که در این صورت ممکن است هر فعلى از افعال آن‌ها ممکن است به قصد قربت باشد، یا عملى است مباح، مکروه و یا حرام و سزاوار نیست که خداوند ما را به امتثال از امرى دستور دهد که احتمال معصیت در آن وجود دارد.»(الجامع لأحکام القرآن، ج1، ص308)

بنابراین،‌ اگر اطاعت مطلق از امام واجب است؛ پس باید معصوم نیز  باشند تا اطاعت مطلق از آن‌ها امکان پذیر باشد.

مرحوم مظفر نیز در کتاب عقائد الإمامیة در این باره مى‌نویسد:

«والدلیل على وجوب العصمة: أنه لو جاز أن یفعل النبی المعصیة أو یخطأ وینسى، وصدر منه شئ من هذا القبیل، فأما أن یجب اتباعه فی فعله الصادر منه عصیانا أو خطأ أو لا یجب، فإن وجب اتباعه فقد جوزنا فعل المعاصی برخصة من الله تعالى بل أوجبنا ذلک، وهذا باطل بضرورة الدین والعقل، وإن لم یجب اتباعه فذلک ینافی النبوة التی لا بد أن تقترن بوجوب الطاعة أبدا.

على أن کل شئ یقع منه من فعل أو قول فنحن نحتمل فیه المعصیة أو الخطأ فلا یجب اتباعه فی شئ من الأشیاء فتذهب فائدة البعثة، بل یصبح النبی کسائر الناس لیس لکلامهم ولا لعملهم تلک القیامة العالیة التی یعتمد علیها دائما. کما لا تبقى طاعة حتمیة لأوامره ولا ثقة مطلقة بأقواله وأفعاله.

وهذا الدلیل على العصمة یجری عینا فی الإمام، لأن المفروض فیه أنه منصوب من الله تعالى لهدایة البشر خلیفة للنبی، على ما سیأتی فی فصل الإمامة.ــــــــــــــــــــــــ دلیل وجوب عصمت این است که: اگر انجام معصیت، خطا و نسیان براى پیامبر جایز باشد و از او چنین اعمالى سر بزند، دو حالت دارد: 1. یا اطاعت و پیروى از او در این گناه و خطایى که از او سر زده، واجب است، در این صورت انجام گناه و معصیت براى ما با اجازه خداوند جایز و بلکه واجب است و این مطلب به ضرورت دین و عقل باطل است؛ 2. اطاعت (از چنین پیامبری) واجب نباشد و این با اصل نبوتى که لازم است با اطاعت مطلق و ابدى همراه باشد، در تضاد خواهد بود.

به هر حال، وقتى کارى از او سر مى‌زند یا سخنى مى‌گوید، ما احتمال مى‌دهیم در این گفتار یا کردار، معصیت و یا اشتباه کرده باشد؛ پس پیروى از او در هیچ چیز واجب نیست، در نتیجه فایده بعثت از بین مى‌رود؛‌ بلکه پیامبر همانند سایر مردم خواهد شد که گفتار و دانش آن‌ها آن قدر ارزش ندارد که همیشه بتوان بر آن اعتماد کرد؛ چنانچه لزوم اطاعت از اوامر او نیز از بین مى‌رود و دیگر اعتماد مطلق به گفتار و کردار او وجود نخواهد داشت.

این دلیل بر عصمت (پیامبر) براى امام نیز جارى است؛ چرا که فرض ما این است که امام از جانب خداوند براى هدایت بشر بعد از پیامبر انتخاب شده است که تفصیل این مطلب در فصل امام خواهد آمد.»(عقائد الإمامیة، ص54)

2- آیه تطهیر

«...إِنَّما یُریدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَیُطَهِّرَکُمْ تَطْهیراً.ـــــ خداوند فقط مى‏خواهد پلیدى و گناه را از شما اهل بیت دور کند و کاملًا شما را پاک سازد.»(الأحزاب:33)

براى اثبات عصمت ائمه علیهم السلام از این آیه، توجه به چند نکته ضرورى است:

حصر اراده با کلمه «انما»:

این آیه با کلمه «انما» که از قوى‌ترین ادات حصر به شمار مى‌رود، اذهاب رجس و پلیدى را در اهل بیت علیهم السلام منحصر کرده است  و از آن جائى که الف و لام «الرجس» الف و لام جنس به حساب مى‌آید، شامل هر نوع پلیدى؛ چه ظاهرى و چه باطنى خواهد شد.

به تعبیر دیگر خداوند در این آیه اراده کرده است که هر نوع پلیدى؛ چه باطنى و چه ظاهرى را تنها از اهل بیت علیهم السلام، بزداید و تنها آن‌ها را پاک و منزه سازد. این معنا، عصمت اهل بیت علیهم السلام را به روشنى ثابت مى‌کند.

اراده تکوینی است، نه تشریعی

بدون تردید مراد از اراده در این آیه اراده تکوینى است نه اراده تشریعى؛ زیرا خداوند آیه را با کلمه «انما» که یکى از قوى‌ترین ادات حصر است آغاز و «اذهاب رجس» را منحصر به پنج تن آل عبا کرده است. اگر مراد اراده تشریعى باشد، حصر آن به اهل بیت لغو خواهد بود؛ چرا که اراده تشریعى شامل تمامى افراد بشر مى‌شود و اختصاص به اهل بیت ندارد؛ چنانچه خداوند کریم در آیه وضو مى‌فرماید:

«مَا یُرِیدُ اللَّهُ لِیَجْعَلَ عَلَیْکُمْ مِنْ حَرَجٍ وَلَکِنْ یُرِیدُ لِیُطَهِّرَکُمْ وَلِیُتِمَّ نِعْمَتَهُ عَلَیْکُمْ لَعَلَّکُمْ تَشْکُرُونَ. ـــــ خدا نمى‏خواهد بر شما تنگ بگیرد، لیکن مى‏خواهد شما را پاک، و نعمتش را بر شما تمام گرداند، باشد که سپاس [او] بدارید.»(المائدة:6)

واضح است که مراد از اراده در این آیه، تشریعى و در باره همه مؤمنین است و اختصاص به افراد معین وخاصى ندارد؛ اما اراده در آیه تطهیر به «اهل البیت» با کلمه «انما» حصر شده است؛ پس قطعاً اراده در آیه تطهیر تکوینى است. وقتى اراده تکوینى شد، عصمت اهل البیت ثابت و بقیه افراد بشر؛ از جمله همسران رسول خدا، بنى هاشم و... از دایره آن خارج خواهند شد.

نکته دیگر این که اگر اراده در این آیه اراده تشریعى باشد، هیچ فضیلتى را براى اهل بیت ثابت نمى‌کند؛ چرا که اراده تشریعى طهارت براى همه مؤمنان وجود دارد؛ در حالى که در طول تاریخ بحث بر سر این بوده است که این فضیلت اختصاصى اهل کساء است یا شامل زنان پیامبر هم مى‌شود.

مشخص کردن مصداق اهل بیت (ع) توسط پیامبر خدا (ص):

روایات فراوانى در منابع اهل سنت وجود دارد که رسول خدا صلى الله علیه وآله صراحتا مصداق «اهل بیت» در آیه  تطهیر را روشن کرده است.

مسلم در صحیح خود مى‌نویسد:

«حدثنا أبو بَکْرِ بن أبی شَیْبَةَ وَمُحَمَّدُ بن عبد اللَّهِ بن نُمَیْرٍ واللفظ لِأَبِی بَکْرٍ قالا حدثنا محمد بن بِشْرٍ عن زکریا عن مُصْعَبِ بن شَیْبَةَ عن صَفِیَّةَ بِنْتِ شَیْبَةَ قالت قالت عَائِشَةُ خَرَجَ النبی صلى الله علیه وسلم غَدَاةً وَعَلَیْهِ مِرْطٌ مُرَحَّلٌ من شَعْرٍ أَسْوَدَ فَجَاءَ الْحَسَنُ بن عَلِیٍّ فَأَدْخَلَهُ ثُمَّ جاء الْحُسَیْنُ فَدَخَلَ معه ثُمَّ جَاءَتْ فَاطِمَةُ فَأَدْخَلَهَا ثُمَّ جاء عَلِیٌّ فَأَدْخَلَهُ ثُمَّ قال «إنما یُرِیدُ الله لِیُذْهِبَ عَنْکُمْ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَیُطَهِّرَکُمْ تَطْهِیرًا»ــــــ عائشه گفت که رسول خدا صبح هنگام بیرون رفتند و بر روى دوش ایشان عبایى طرح دار از موى سیاه بود. پس حسن بن على آمد پس او را در زیر عبا گرفت. پس حسین آمد  و او را نیز وارد کرد. پس  على آمد او را نیز وارد کرد. سپس فرمود: خداوند مى خواهد از شما اهل بیت پلیدى ها را دور کند و شما را پاک نماید.»(صحیح مسلم، ج4، ص1883،‌ ح2424، کِتَاب الْفَضَائِلِ، بَاب فَضَائِلِ أَهْلِ بَیْتِ النبی(ص))

ترمذى در سنن خود نقل مى‌کند:

«حدثنا قُتَیْبَةُ حدثنا محمد بن سُلَیْمَانَ الْأَصْبَهَانِیِّ عن یحیى بن عُبَیْدٍ عن عَطَاءِ بن أبی رَبَاحٍ عن عُمَرَ بن أبی سَلَمَةَ رَبِیبِ النبی صلى الله علیه وسلم قال لَمَّا نَزَلَتْ هذه الْآیَةُ على النبی صلى الله علیه وسلم «إنما یُرِیدُ الله لِیُذْهِبَ عَنْکُمْ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَیُطَهِّرَکُمْ تَطْهِیرًا» فی بَیْتِ أُمِّ سَلَمَةَ فَدَعَا فَاطِمَةَ وَحَسَنًا وَحُسَیْنًا فَجَلَّلَهُمْ بِکِسَاءٍ وَعَلِیٌّ خَلْفَ ظَهْرِهِ فجللهم بِکِسَاءٍ ثُمَّ قال اللهم هَؤُلَاءِ أَهْلُ بَیْتِی فَأَذْهِبْ عَنْهُمْ الرِّجْسَ وَطَهِّرْهُمْ تَطْهِیرًا قالت أُمُّ سَلَمَةَ وأنا مَعَهُمْ یا نَبِیَّ اللَّهِ قال أَنْتِ على مَکَانِکِ وَأَنْتِ على خَیْرٍ. ـــــــ از عمر بن أبى سلمه پسر همسر رسول خدا نقل شده است که وقتى آیه «انما یرید الله...» بر پیامبر نازل شد، من در خانه ام سلمه بودم، رسول خدا فاطمه، حسن و حسین را خواست، على (ع) نیز پشت سر آن حضرت بود، کساء را بر سر همه آن‌ها پوشاند و سپس فرمود: خدایا این‌ها اهل بیت من هستند، پس پلیدى را از آن‌ها دور کن و آنان را پاک و پاکیزه بگردان. ام سلمه گفت: اى پیامبر خدا من هم جزء آن‌ها (اهل بیت) هستم؟ آن حضرت فرمود: سرجاى خودت بمان، تو بر خوبى هستى.»(سنن الترمذی، ج5، ص351، ح3205)

ترمذى در روایت دیگر از ام سلمه نقل مى‌کند:

«حدثنا مَحْمُودُ بن غَیْلَانَ حدثنا أبو أَحْمَدَ الزُّبَیْرِیُّ حدثنا سُفْیَانُ عن زُبَیْدٍ عن شَهْرِ بن حَوْشَبٍ عن أُمِّ سَلَمَةَ أَنَّ النبی صلى الله علیه وسلم جَلَّلَ على الْحَسَنِ وَالْحُسَیْنِ وَعَلِیٍّ وَفَاطِمَةَ کِسَاءً ثُمَّ قال اللهم هَؤُلَاءِ أَهْلُ بَیْتِی وَخَاصَّتِی أَذْهِبْ عَنْهُمْ الرِّجْسَ وَطَهِّرْهُمْ تَطْهِیرًا فقالت أُمُّ سَلَمَةَ وأنا مَعَهُمْ یا رَسُولَ اللَّهِ قال إِنَّکِ إلى خَیْرٍ قال هذا حَدِیثٌ حَسَنٌ وهو أَحْسَنُ شَیْءٍ رُوِیَ فی هذا وفی الْبَاب عن عُمَرَ بن أبی سَلَمَةَ وَأَنَسِ بن مَالِکٍ وَأَبِی الْحَمْرَاءِ وَمَعْقِلِ بن یَسَارٍ وَعَائِشَةَ.ــــــــ ام سلمه همسر رسول خدا صلى الله علیه وآله فرمود: رسول خدا بر روى حسن، حسین، على وفاطمه عبایى کشید.پس فرمود که حداوندا ایشان اهل بیت من و نزدیکان من هستند. از ایشان پلیدى را ببر و ایشان را پاک گردان. ام سلمه مى گوید: از رسول خدا پرسیدم که آیا من همراه ایشان هستم (از اهل بیتم)؟ فرمودند تو بر خوبى هستى (از اهل بیت  نیستى اما از نیکانی).»

ترمذى گفته است که این حدیث خوبى است و بهترین روایت در این زمینه است...(سنن الترمذی، ج5، ص699، ح3871)

احمد بن حنبل، ابویعلى و طبرانى از ام سلمه نقل کرده‌اند که من مى‌خواستم وارد کساء شوم؛ ولى رسول خدا صلى الله علیه وآله مانع شد و گوشه کساء را از دست من کشید:

«قالت أُمُّ سَلَمَةَ فَرَفَعْتُ الکِسَاءَ لأَدْخُلَ مَعَهُمْ فَجَذَبَهُ من یدی وقال انک على خَیْرٍ»(مسند أحمد بن حنبل، ج6، ص323، ح26789- مسند أبی یعلی، ج12، ص344- المعجم الکبیر، ج3، ص53، ح2664)

حتى روایتى در صحیح مسلم وجود دارد که زید بن ارقم صراحتا مى‌گوید زنان پیامبر جزء «اهل البیت» نیستند:

«حدثنا محمد بن بَکَّارِ بن الرَّیَّانِ حدثنا حَسَّانُ یعنى بن إبراهیم عن سَعِیدٍ وهو بن مَسْرُوقٍ عن یَزِیدَ بن حَیَّانَ عن زَیْدِ بن أَرْقَمَ قال دَخَلْنَا علیه فَقُلْنَا له لقد رَأَیْتَ خَیْرًا لقد صَاحَبْتَ رَسُولَ اللَّهِ صلى الله علیه وسلم وَصَلَّیْتَ خَلْفَهُ وَسَاقَ الحدیث بِنَحْوِ حدیث أبی حَیَّانَ غیر أَنَّهُ قال ألا وَإِنِّی تَارِکٌ فِیکُمْ ثَقَلَیْنِ أَحَدُهُمَا کِتَابُ اللَّهِ عز وجل هو حَبْلُ اللَّهِ من اتَّبَعَهُ کان على الْهُدَى وَمَنْ تَرَکَهُ کان على ضَلَالَةٍ وَفِیهِ فَقُلْنَا من أَهْلُ بَیْتِهِ نِسَاؤُهُ قال لَا وأیم اللَّهِ إِنَّ الْمَرْأَةَ تَکُونُ مع الرَّجُلِ الْعَصْرَ من الدَّهْرِ ثُمَّ یُطَلِّقُهَا فَتَرْجِعُ إلى أَبِیهَا وَقَوْمِهَا أَهْلُ بَیْتِهِ أَصْلُهُ وَعَصَبَتُهُ الَّذِینَ حُرِمُوا الصَّدَقَةَ بَعْدَهُ.ــــــ از زید بن ارقم سؤال کردیم، اهل بیت رسول خدا کیانند؟ همسران او؟ پاسخ داد: نه قسم به خدا که زن چند وقتى با شوهرش خواهد بود سپس وى را طلاق داده وبه نزد خانواده اش وبستگانش باز مى‌گردد.» (صحیح مسلم، ج4، ص1874، ح2408)

ما به جهت اختصار به همین اندازه اکتفا مى‌کنیم و دوستان را به کتاب‌هاى مفصل و اختصاصى در این زمینه ارجاع مى‌دهیم.

3- آیه امامت حضرت ابراهیم(ع)

«وَإِذِ ابْتَلَى إِبْرَاهِیمَ رَبُّهُ بِکَلِمَاتٍ فَأَتَمَّهُنَّ قَالَ إِنِّی جَاعِلُکَ لِلنَّاسِ إِمَامًا قَالَ وَمِنْ ذُرِّیَّتِی قَالَ لَا یَنَالُ عَهْدِی الظَّالِمِینَ. ـــــــ و چون ابراهیم را پروردگارش با کلماتى بیازمود، و وى آن همه را به انجام رسانید، [ خدا به او ] فرمود: «من تو را پیشواى مردم قرار دادم. » [ ابراهیم ] پرسید: «از دودمانم [ چطور ] ؟» فرمود: «پیمان من به بیدادگران نمى رسد».»(البقرة:124)

در این آیه شریفه:

اولاً امامت به عنوان مقامی مشخص شده است که باید از جانب خدا مشخص شود. حال چگونه عده ای در امت اسلامی می خواهند بگویند امامت در دست مردم است؟!!! پس جریان سقیفه و محصول آن باطل است ؛ چون به نصب الهی نبود.

ثانیاً مقام امامت برتر از نبوت است. چون حضرت ابراهیم(ع) با اینکه نبی بود اما امام نبود و پس از پشت سر گذاشتن امتحاناتی خدا او را امام کرد.

ثالثاً طبق آیه ی مورد بحث ، امامت عهد الله است ، یعنی عهدی است بین امام و خدا ؛ پس انتخاب مردم دخلی در آن ندارد. بنا بر این ، جریان سقیفه و محصول آن باطل است.

رابعاً امام باید معصوم باشد. اما چگونه؟!

به حصر عقلی افراد را می توان از جهت ظلم کردن یا نکردن به 5 دسته تقسیم کرد:

  1. آنکه در سراسر عمرش ظالم است.
  2. آنکه در اوّل عمر عادل ، ولی در ادامه ی آن  ظالم است.
  3. آنکه در اوّل عمر ظالم ، ولی در ادامه ی آن  عادل است.
  4. آنکه گاه ظالم است و گاه عادل.
  5. افرادی که هیچگاه ظالم نبوده در تمام عمر معصوم از ظلم باشند.

روشن است که حضرت ابراهیم (ع) مورد اوّل و دوم را در دعای خود اراده نمی کند. چون دو گروه اوّل ظالم بالفعل بوده ، اهل جهنّم می باشند ؛ و هیچ مومن عاقلی از خدا نمی خواهد که ظالم بالفعل و اهل جهنّم  را امام مردم قرار دهد کجا رسد که پیامبری اولوالعزم چنین تقاضایی از خدا بکند. پس منظور آن حضرت از «من ذرّیـّتی» سه گروه اخیر بوده اند که یکی معصوم می باشد و دو تای دیگر ، اگر چه ظلم داشته اند ، ولی معلوم نیست که اهل جهنّم باشند ؛ کما اینکه اهل بهشت بودن آنها نیز معلوم نیست.

آنگاه که حضرت ابراهیم (ع) امامت را بر این سه گروه از ذرّیـّه ی خود طلب نمود ، خداوند متعال دعای او را مستجاب ساخت ، امّا نه به طور مطلق ؛ بلکه فرمود: از میان این سه گروه ، تنها آنهایی قابلیّت امامت خواهند داشت که اسم ظالم بر آن صدق نکند. و روشن است که از این سه گروه ، تنها گروه پنج هستند که هیچ گاه ظلم نداشته اند و اسم ظالم بر آنها صدق نمی کند ؛ و تنها این گروهند که اهل بهشت بودن آنها یقینی است. پس امامت تنها از آنِ کسانی است که در سراسر عمرشان معصوم از هر گونه گناهی باشند ؛ چرا که هر گناهی از مصادیق ظلم است. حال چگونه اهل سقیفه ادّعای امامت نمودند در حالی که اوّلاً قبل از اسلام سابقه ی کفر داشتند ؛ ثانیاً در زمان اسلام نیز معصوم از گناه نبودند ؛ ثالثاً در زمان خلافتشان نیز به تصریح علمای خود اهل سنّت کارهای خلافشان کم نبود.

بیضاوى نیز ار مفسرین اهل تسنن مى‌گوید:

««قال لا ینال عهدی الظالمین» إجابة إلى ملتمسه وتنبیه على أنه قد یکون من ذریته ظلمة وأنهم لا ینالون الإمامة لأنها أمانة من الله تعالى وعهد والظالم لا یصلح لها وإنما ینالها البررة الأتقیاء منهم وفیه دلیل على عصمة الأنبیاء من الکبائر قبل البعثة وأن الفاسق لا یصلح للإمامة.ــــــــ جمله «قال لا ینال عهدى الظالمین» در جواب درخواست ابراهیم علیه السلام است و به او گوشزد مى‌کند که در بین نوادگان کسانى جزء ظالمان هستند و آن‌ها به مقام امامت نخواهند رسید؛ چرا که امامت امانت خداوند و عهد او است، و ظالم صلاحیت آن را ندارند. تنها انسان‌هاى نیک و پاک از فرزندان ابراهیم به آن مقام خواهند رسید. این آیه دلیل بر عصمت انبیاء از گناه کبیره قبل از بعثت است و دلیل بر این است که فاسق صلاحیت امامت را ندارد.»(أنوار التنزیل وأسرار التأویل (تفسیر البیضاوی)، ج1، ص397 ـ 398)

روایات

پس از بررسی عصمت امام، اکنون به بررسی عصمت امام در روایات می پردازیم.

1- حدیث ثقلین

حدیث مشهوری است که بصورت متواتر در منابع شیعه و سنی آمده است.

«حدثنا عبد اللَّهِ حدثنی أبی ثنا بن نُمَیْرٍ ثنا عبد الْمَلِکِ بن أبی سُلَیْمَانَ عن عَطِیَّةَ العوفی عن أبی سَعِیدٍ الخدری قال قال رسول اللَّهِ (ص) انی قد تَرَکْتُ فِیکُمْ ما ان أَخَذْتُمْ بِهِ لَنْ تَضِلُّوا بعدی الثَّقَلَیْنِ أَحَدُهُمَا أَکْبَرُ مِنَ الآخَرِ کِتَابُ اللَّهِ حَبْلٌ مَمْدُودٌ مِنَ السَّمَاءِ إلى الأَرْضِ وعترتی أَهْلُ بیتی الا وانهما لَنْ یَفْتَرِقَا حتى یَرِدَا عَلَىَّ الْحَوْضَ.ــــــــ ابوسعید خدرى گوید: رسول خدا (ص) فرمود: من بعد از خودم در میان شما دو چیز گرانبها مى‌گذارم که اگر به آن‌ها تمسک کنید، هرگز گمراه نخواهید شد، یکى از آن‌ها که بزرگتر از دیگرى است،کتاب خدا است که ریسمانى ممتدى از آسمان تا زمین. و دیگرى عترت و اهل بیت من هستند. آگاه باشید که این دو از یکدیگر جدا نمى‌شوند تا در کنار حوض (کوثر) بر من وارد شوند.»(مسند أحمد بن حنبل، ج3،‌ ص59، ح11578)

« ... فانظروا کیف تخلّفونی فی الثقلین. فقام رجلٌ فقال یا رسول الله و ما الثقلان؟ فقال رسول الله صلی الله علیه و سلم: الاکبرُ کتابُ الله ؛ سببٌ طرفه بید الله و طرفه بأیدیکم فتمسّکوا به لم تزالوا و لا تضلّوا ؛ و الاصغرُ عترتی و انّهما لن یفترقا حتّی یردا علیّ الحوض و سألت لهما ذلک ربّی فلاتقدّموهما فتهلکوا و لاتعلّموهما فانّهما اعلم منکم.  ــــــ  بنگرید که پس از من، با دو یادگار گرانبهاى من چگونه رفتار مى‏کنید؟ مردی برخواست و پرسید: یا رسول الله! دو أثر گرانبهاى شما چیست؟ فرمود: ثقل اکبر کتاب خداست؛ وسیله ای که جانبى از آن در دست خدا مى‏باشد و طرف دیگر آن در اختیار شما قرار گرفته است؛ پس به آن چنگ بزنید که نمی لغزید و  گمراه نمی شوید. و ثقل اصغر عترت من است؛ که همانا آن دو هرگز از همدیگر جدا نمی شوند تا در کنار حوض کوثر بر من وارد شوند. و من هم از پروردگارم همین اتحاد و یگانگى و جدایی ناپذیری را براى آنها درخواست کرده‏ام. پس بر این دو پیشى نگیرید که به هلاکت مى‏رسید و سخنى به آنها نیاموزید که آنان از شما داناترند» (المعجم الکبیر ،الطبرانی ، ج3 ، ص66)

در این دو نقل حدیث ثقلین که محتوای اصلی آن متواتر و مورد اعتماد هر دو فرقه می باشد ، با صراحت تمام از عدم جدایی عترت رسول خدا و قرآن خبر داده شده و در یکی از نقلها بر نام مبارک علی بن ابی طالب (ع) تصریح شده. و بین شیعه و سنّی اختلاف و شکّی نیست که آن حضرت جزء عترت می باشد.

همچنین در این روایت به صراحت امر شده که به قرآن و عترت تمسّک جویید ؛ و آیا حقیقت تمسّک جستن ، جز امام قرار دادن است. همچنین تصریح شده که بر آنان پیشی نگیرید! و آیا معنای امامت جز این است که مصداق آن پیشاپیش مردم باشد؟ همچنین فرمودند که به آنان یاد ندهید که آنها اعلم از شما هستند. پس چگونه خلیفه ی اوّل و دوم ادّعای فاطمه زهرا و شهادت علی (ع) را در باب فدک نپذیرفتند و خود را داناتر از آنها در حکم خدا دانستند؟ و ... . و چگونه ادّعای علی (ع) را در خلیفه ی رسول خدا بودن ، قبول نکردند؟

رسول خدا صلى الله علیه وآله در این روایت مى‌فرماید: «وانهما لم یفترقا حتى یردا على الحوض»؛ یعنى قرآن و اهل بیت علیهم السلام هیچگاه از یکدیگر جدا نخواهند شد و با یکدیگر مخالفت نخواهند کرد.

این جمله نیز عصمت ائمه علیهم السلام را ثابت مى‌کند؛ چرا که اگر اهل بیت علیهم السلام مرتکب گناه و اشتباه شوند، در همان لحظه از قرآن جدا شده‌اند و اعتقاد به جدا شدن آن‌ها از قرآن، منجر به تکذیب سخن رسول خدا صلى الله علیه وآله خواهد شد؛

رسول خدا صلى الله علیه وآله در این روایت، تمسک به کتاب خدا و اهل بیت علیهم السلام، سبب نجات از گمراهى معرفى کرده است «ما ان أَخَذْتُمْ بِهِ لَنْ تَضِلُّوا بعدی»؛ پس همان طورى که اطاعت از قرآن سبب هدایت و نجات از گمراهى مى‌شود، اطاعت از اهل بیت علیهم السلام نیز همین خاصیت را خواهد داشت و این عصمت آن بزرگواران را ثابت مى‌کند.

تفتازانى در شرح المقاصد در این باره مى‌گوید:

«ألا یرى أنه صلى الله علیه وسلم قرنهم بکتاب الله فی کون التمسک بهما منقذا من الضلالة ولا معنى للتمسک بالکتاب إلا الأخذ بما فیه من العلم والهدایة فکذا فی العترة ولهذا قال النبی صلى الله علیه وسلم من بطأ به عمله لم یسرع به نسبه.ـــــــ مگر نمى‌بینید که رسول خدا (ص) اهل بیت خود را با کتاب خداوند در این که تمسک و اطاعت از آن‌ها، سبب نجات از گمراهى مى‌شود، قرین کرده است؟ تمسک به کتاب خدا، معناى جز پذیرش علم و هدایتى که در او هست، ندارد؛ پس همین معنا در عترت نیز مراد است، به همین خاطر رسول خدا (ص) فرموده است: اگر کسى عملش او را عقب زند، نسبش او را پیش نمى‏اندازد.»(شرح المقاصد فی علم الکلام، ج2، ص303،)

اگر اهل بیت علیهم السلام معصوم نباشد و امکان خطا و اشتباه براى آن‌ها وجود داشته باشد، چگونه مى‌تواند تمسک مطلق به آن‌ها سبب نجات از گمراهى باشد؟

2- «علی مع القرآن و القرآن مع علی»

«علی مع القرآن و القرآن مع علیّ لن یفترقا حتّی یردا علیّ الحوض  ـــ علی با قرآن است و قرآن با علی است ؛ هرگز از یکدیگر جدا نمی شوند تا در کنار حوض کوثر بر من وارد شوند.»(المستدرک ، حاکم نیشابوری ، ج3 ، ص124)

همانطور که گفته شد ، شکی در این نیست که قرآن امام مردم است ؛ پس شکی نیست که علی (ع) نیز امام مردم می باشد. چون آنکه همواره با قرآن است و قرآن همواره با اوست ، حکم قرآن را خواهد داشت. از این دلیل حتّی عصمت آن حضرت از خطا و سهو و نسیان نیز ثابت می شود. چون اگر خطا و سهو و نسیان بر آن حضرت جایز باشد ، در همان موارد از قرآن کریم جدا خواهد شد ؛ چرا که خطا در کلام الله مجید راه ندارد. همچنین از این استدلال ، علم آن حضرت بر تمام امور اثبات می گردد ؛ چرا که خداوند متعال ، قرآن کریم را «تبیاناً لکلّ شیء» نامیده است. پس کسی هم که متّحد با قرآن باشد «تبیاناً لکلّ شیء» خواهد بود.

3- «علی مع الحق و الحق مع علی»

این روایت که با عبارت‌هاى مختلف در کتاب‌هاى اهل سنت با سند صحیح نقل شده از روایاتى است که عصمت امیرمؤمنان علیه السلام را ثابت مى‌کند. طبیعى است که اگر عصمت آن حضرت ثابت شود، عصمت بقیه ائمه علیهم السلام نیز ثابت خواهد شد.

«حدثنا محمد بن عباد المکی حدثنا أبو سعید عن صدقة بن الربیع عن عمارة بن غزیة عن عبد الرحمن بن أبی سعید عن أبیه قال کنا عند بیت النبی صلى الله علیه وسلم فی نفر من المهاجرین والأنصار فخرج علینا فقال ألا أخبرکم بخیارکم قالوا بلى قال خیارکم الموفون المطیبون إن الله یحب الخفی التقی قال ومر علی بن أبی طالب فقال الحق مع ذا الحق مع ذا.ـــــــ عبد الرحمن بن أبى سعد از پدرش نقل کرده است که ما با عده‌اى از مهاجرین و انصار در کنار خانه رسول خدا صلى الله علیه وآله نشسته بودیم که على (ع) بر ما وارد شد، رسول خدا (ص) فرمود: آیا مى‌خواهید که شما از بهترین فردتان آگاه کنم؟ گفتند: بلى. فرمود: بهترین شما کسانى هستند که به عهد خود وفادارند و از بوى خوش استفاده مى‌کنند. خداوند بندگان پرهیزگار را دوست دارد. راوى گوید: در این زمان على بن أبى طالب (علیهما السلام) از کنار ما گذشت؛ پس رسول خدا (ص) فرمود: این با حق است و حق با او است.»(مسند أبی یعلی، ج2، ص318، ح1052)

فخر رازى در تفسیر خود مى‌نویسد:

«فقد ثبت بالتواتر ومن اقتدى فی دینه بعلى بن أبی طالب فقد اهتدى والدلیل علیه قوله علیه السلام: اللهم أدر الحق مع علی حیث دار.ـــــ با روایات متواتر ثابت شده است که اگر کسى در دینش از على بن أبى طالب تقلید کند، به درستى که هدایت شده است،‌ دلیل این مطلب نیز این گفته رسول خدا (ص) است که فرمود: خدایا ! چراغ حقیقت را بر محور على (علیه السلام) به گردش درآور، هر طرف که او چرخید.»(التفسیر الکبیر أو مفاتیح الغیب، ج1، ص168)

این روایت بر عصمت امیرمومنان علیه السلام تصریح دارد؛ زیرا معناى عصمت چیزى غیر از «همراهى همیشگى با حق و صواب، و عدم اشبتاه در گفتار و کردار» نیست و زمانى که رسول خدا صلى الله علیه وآله شهادت دهد که امیرمؤمنان در همه حالات و همواره با حق است و هیچگاه از حق جدا نمى‌شود، عصمت آن حضرت از هر نوع گناه و خطا ثابت مى‌شود؛ چرا که کردار و گفتار انسان خطا، همواره با حق نیست و امکان خطا و اشتباه در آن وجود دارد. و امیرمؤمنان علیه السلام چون همواره ملازم با حق است و هیچگاه از حق جدا نمى‌شود، اعتقاد به عصمت آن حضرت ضرورى است و گر نه گفتار رسول خدا صلى الله علیه وآله تکذیب خواهد شد.

 

نظرات  (۷)

جامع و مفید بود.
موفق باشید.
۱۳ بهمن ۹۱ ، ۱۴:۳۱ جابر رضاپور
درودبر شما

بسم الله 

اجرکم الی الله 

استفاده کردم
"اگر بخواهد کسى را عقاب کند باید زبان عذر او را کوتاه کرده باشد و اگر چنین نکند، عقلا عقاب و عتاب کردن کسى به خاطر انجام ندادن فرامین الهى، صحیح نیست؛ زیرا آن بنده نیز مى‌تواند عذر بیاورد که اگر من فلان دستور را انجام ندادم، امام که خود حافظ دین و شریعت و خلیفه تو در روى زمین بود، انجام نداد"
برادر الان خیلی افراد هستند که خودشون رو حجت حق و حجت الاسلام می دونن ولی عملشون باعث میشه مردم به گمراهی بروند. این رو چی می فرمائین؟
پاسخ:
اخوی عمل غیر معصوم حجت نیست. فقط عمل معصوم(ع) برای ما حجت است و لا غیر.
سلام. از پاسخ سریعتون ممنون. یک سوال دیگه هم از شما دارم. حقیقتش چون با صداقت و بدون غرض جواب این بنده حقیر رو دارین این سوال رو می خوام از شما بپرسم.
چرا در این دوره و زمانه هر کسی دستش به پول و قدرت میرسه خودش رو نایب بر حق امام زمان و یا نایب بر حق و برگزیده از طرف خدا می دونه؟
پاسخ:
سلام
ثبت العرش ثم انقش. اول شما ادعاتون رو اثبات بفرمائید بعد از چرائیش سوال کنید.
اما در باب مثلاً ولایت فقیه، ولایت فقیه نیابت عام از جانب امام عصر(عج) است. کلاً فقهاء در عصر غیبت نواب عام امام زمان(عج) هستند. پس به همین خاطر به ولی فقیه گفته میشه نائب بر حق امام زمان(عج)
". پس به همین خاطر به ولی فقیه گفته میشه نائب بر حق امام زمان(عج)"
همی نرو می خواستم متوجه بشم. حالا فهمیدم به کجا وصلین. از این جواب مغرضانتون هم ممنونم. از قبل می دونستم که با یه خشکه مقدس نمی شه از روی اصول صحبت کرد. نایب برحق. کدوم نایب بر حق. نایبی که چند تا از مردم عوام و خود فروخته برای دو روز دنیاشون بگن که نایب نیست. دیدار به قیامت که ببینیم کدوممون حق رو گفتیم.

سلام. از وبلاگ خوبتون ممنون. یک سوال داشتم. چطوری می تونیم به برادران اهل سنت با دلایل قرآنی ثابت کنیم که امامان ما بر حق هستند. با تشکر.
پاسخ:
سلام
بخشی از مطالب در همین ۳ سلسله پست بود. اکثر این دلایل برای مخاطب أهل تسنن نیز قابل قبول است. به شرطی که انصاف داشته باشند.

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی