برهان

قُلْ هاتُوا بُرْهانَکُمْ إِنْ کُنْتُمْ صادِقین‏ /البقرة ۱۱۱
چهارشنبه, ۱ آذر ۱۳۹۱، ۰۸:۰۹ ق.ظ

پاسخ به شبهاتی در زمینه واقعه عاشورا و امام حسین(ع)، قسمت سوم: حضرت رقیه(س)

السَّلَامُ عَلَیْکَ یَا أَبَا عَبْدِ اللَّهِ وَ عَلَى الْأَرْوَاحِ الَّتِی حَلَّتْ بِفِنَائِکَ عَلَیْکَ مِنِّی سَلَامُ اللَّهِ أَبَداً مَا بَقِیتُ وَ بَقِیَ اللَّیْلُ وَ النَّهَارُ وَ لَا جَعَلَهُ اللَّهُ آخِرَ الْعَهْدِ مِنِّی لِزِیَارَتِکَ السَّلَامُ عَلَى الْحُسَیْنِ وَ عَلِیِ‏  بْنِ الْحُسَیْنِ وَ عَلَى أَصْحَابِ الْحُسَیْن‏

اللَّهُمَّ الْعَنْ أَوَّلَ ظَالِمٍ ظَلَمَ حَقَّ مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ آخِرَ تَابِعٍ لَهُ عَلَى ذَلِکَ اللَّهُمَّ الْعَنِ الْعِصَابَةَ الَّتِی جَاهَدَتِ الْحُسَیْنَ وَ شَایَعَتْ وَ بَایَعَتْ وَ تَابَعَتْ عَلَى قَتْلِهِ اللَّهُمَّ الْعَنْهُمْ جَمِیعا

در این مطلب قصد داریم به 3 مطلب در باب حضرت رقیه(س) بپردازیم. مطلب اول در مورد نظر استاد بزرگوار شهید مطهری(ره) در مورد حضرت رقیه(س) است؛ مطلب دوم پاسخ به شبهه ای است که در سایت های سنی در باب حضرت رقیه(س) آمده و مطلب آخر هم در مورد کرامات حضرت رقیه(س) و باب الحوائج بودن ایشان است. ممکن است مطلب طولانی شود که از همین جا پوزش می طلبیم.

مطلب اول: نظر شهید مطهری(ره) در باب حضرت رقیه(س)

تصور برخی ها این است که استاد بزرگوراد شهید مطهری(ره)، وجود حضرت رقیه(س) را منکر است. لذا برخی ها از سر ناآگاهی نسبت به مسائل شهید مطهری(ره) را مذمت می کنند؛ و حتی ممکن است خدا نکرده ایشان را لعن کنند.

اما اصل شهید مطهری(ره) چیست؟! ایشان در جلد 2 کتاب وزین خویش، حماسه حسینی، که مربوط به یادداشت های ایشان است می نویسد:

«داستان طفلى از ابى عبداللَّه که در شام از دنیا رفت و بهانه پدر مى‏گرفت و سر پدر را آوردند و همان جا وفات کرد. (رجوع شود به نفس المهموم).»(مجموعه آثار ج17 ص586)

سه نکته در مورد این عبارت عرض می شود:

1- این عبارت در یادداشت های استاد است و نه در سخنرانی های استاد یا در متن کتاب. یعنی اینکه این جزء یادداشت های شخصی استاد بوده و نمی توان این عبارت را به عنوان نظر نهائی و قطعی استاد تلقی کرد. شاید این جزء مسائلی بوده که استاد آن را در یادداشت هایش نوشته که بعدا برود در مورد آن تحقیق کند. مخصوصا آنکه در متن کتاب نیز شهید مطهری(ره) در باب حضرت رقیه(س) بحثی نمی کند.

2- بفرض هم که واقعا نظر نهائی شهید مطهری(ره) این بوده که اصلا دختری به اسم حضرت رقیه(س) وجود خارجی نداشته است. خب حضرت رقیه(س) نه جزء اصول دین است نه جزء اصول مذهب نه جزء فروع دین است نه ضروری مذهب است که کسی با انکارش از دایره اسلام و تشیع خارج شود که بشود او را مذمت کرد. این هم می شود یک مسأله اختلافی مانند دهها و صدها مسأله اختلافی دیگر بین علما. علما سر مسائلی به مراتب مهم تر و اساسی تر از این مسأله اختلاف نظر دارند. این مسأله که جای خود دارد. حال اینجا نیز اینطور است. شهید مطهری(ره) با بررسی اسناد به این نتیجه نرسیده که دختری به اسم رقیه وجود داشته. اما علمای دیگر با بررسی به این نتیجه رسیده اند که واقعا دختری به اسم حضرت رقیه(س) وجود داشته است.

در مجموع ما باید یاد بگیریم که در فضای درس و بحث علمی جای مذمت و لعن نیست. اگر علم داریم باید علمی و منطقی نظر افراد را ارزیابی و نقد کنیم. نه اینکه تا فردی حرفی مخالف مشهور یا مخالف مذاق ما زد او را لعن کنیم و نفرین کنیم. فقط شما حسابش را بکنید وقتی افرادی هستند که عالم مشهور و مطرحی چون شهید مطهری(ره) را بخاطر همچین مسأله ای لعن می کنند؛ وای به حال زمانی که عالمی کم آوازه تر، در یک مسأله ی مهم تر و اساسی تر تشکیک کند.

3- عمده اختلاف علما در این موضوع نیز بر سر این نیست که آیا این دختر سه ساله بوده یا نه؟ بلکه اختلافشان بر سر این است که آیا او اسمش رقیّه بوده یا نه؟ و اینکه آیا دختر امام حسین(ع) بوده یا رابطه ی فامیلی دیگری با حضرت داشته است. وجود چنین اختلاف نظری در مسائل تاریخی نیز، امری است عادی.

مطلب دوم: پاسخ به یک شبهه در سایت های سنی

متن شبهه:

باید اعتراف کنم که ملایان شیعه در استفاده از داستان شهادت حضرت حسین برای تحریک احساسات و تاثیرگزاری بر مردم شیعه کاملا موفق بوده اند، حتی باور کنید که آدمی چون من که بقول شیعه ها از فرق سر تا نک پا وهابی! (موحد ) است؛ با خواندن داستان زیر در سایت معتبر تابناک، بشدت تحت تاثیر قرار گرفت و قدرت فکر کردن برای چند دقیقه از من هم سلب شد اما بخود نهیب زدم که آیا این ملایان کذاب را نمیشناسی؟

شما اول داستان بخوانید تا ببیند چقدر تاثیر گزار است، دل سنگ را هم آب میکند: ،

شیعه میگوید:

حضرت سید‌الشهدا‌(ع) دختری به نام رقیه داشتند که در سن سه سالگی در خرابه شام به شهادت رسید(منتخب‌التواریخ ص299) مادر حضرت رقیه مطابق اکثر نقل ها «ام اسحاق» نام دارد که فضایل و مناقب بسیاری را برای آن بانو بر می‌شمارند. (ترجمه ارشاد ج2 ص197)

حضرت رقیه در ماه شعبان چشم به جهان گشود، سن مبارک آن حضرت هنگام شهادت سه سال بود.

مورخ خبیر عمادالدین حسن‌بن علی ‌بن محمد طبری، هم عصر خواجه‌ نصیرالدین طوسی در کتاب کامل بهایی می‌نویسد دخترک سه چهار ساله‌ای که خاندان امام حسین‌(ع) در خرابه شام شب هنگام، خواب پدر را دید و بهانه پدر نمود به یزید گفت: سر پدر را برایش ببرند، سر مقدس را آورده و در کنار دختر قرار دادند، آن دختر از غم پدر فریادی برآورد و جان داد.

نام حضرت رقیه علاوه بر کتب مشهوری چون لهوف و... در قصیده سوزناک سیف بن عمیره، صحابی بزرگ امام صادق‌(ع) آمده و علمای بزرگی همچون شیخ طوسی، نجاشی، علامه حلی و... به آن تصریح کرد‌ه‌اند از (ستاره درخشان شام)

بخشی از صحبت‌های حضرت رقیه‌(س) با سر پدر:

یا ابتاه من‌الذی خضبک بدمائک (پدر چه کسی محاسنت را با خونت خضاب کرد)

یا ابتاه من‌الذی قطع وریدک (چه کسی رگ گردنت را برید)

یا ابتاه لیتنی لک الفدا (ای پدر کاش من قربانت می‌شدم)

یا ابتاه لیتنی توسدت التراب و لا اری شیبک مخضباً بدما (ای پدر کاش خاک مرا در آغوش می‌کشید تا محاسنت را به خون رنگی نمی‌دیدم (معالی‌السبطی).

هنگامی که زن غساله بدن حضرت رقیه را غسل می‌داد، ناگاه دست از غسل کشید و گفت: سرپرست این اسیران کیست؟ زینب‌(س) فرمود چه می‌خواهی زن غساله گفت: چرا بدن این طفل کبود است، آیا به بیماری مبتلا بوده است؟ حضرت در پاسخ فرمودند: ای زن او بیمار نبود، این کبود‌ها آثار تازیانه و ضربه‌های دشمن است (الوقایع و الحوادث ج 5 ص 81)

اثبات دروغ شیعه:

یک دختر بچه سه ساله تصور واضحی از مرگ ندارد بلکه اصلا مرگ را نمیشناسد ! چه برسد به اینکه قبر و خاک را بشناسد و چه برسد به اینکه بگوید:

(ای پدر کاش خاک مرا در آغوش می‌کشید تا محاسنت را به خون رنگی نمی‌دیدم)

سه جمله دیگری که از دخترک سه سه ساله نقل کرده اند نیز نمیتواند سخنان یک دخترک در این سن باشد، از بچه های سه ساله اطرافتان بپرسید آیا رگ را میشناسند تا رگ گردن را بشناسند؟ آیا قبر را میشناسند تا رفتن بدرون قبر را بشناسند!

و نکته عجیب این است که اینها در اول آنقدر دخترک را احمق تصور کردند که فکر کردند اگر سر بریده حسین را بهش بدهند خیال میکند زنده است و سر مرده خون آلود بی تن و بدن را از سر یک آدم زنده فرق نمی‌نهد!!!!!

باز به دنبالش این سخنی که فقط افرادی امثال شیخ سعدی میتوانند بسرایند را به همان دخترکى که چند لحظه پیشتر او را هالو می پنداشتند، نسبت میدهند!!!

و دروغ دیگر اینکه میگویند یزیدیان اینقدر دلسوز شدند که خواستند دخترک را ساکت کنند آنهم با آن طریق عجیب.

یا شاید میخواهند بگویند که یزید سادیسم داشت و میخواست دخترک را بیشتر آزار بدهد! در این صورت لازم بود همه شیون کنند و در میان شیون همه اسیران، صدای دخترک گم میشد نه اینکه ساکت و بتماشا بنشینند! مگر حسین فقط مال رقیه بود؟!!

و نکته دیگر اینکه، سر بریده حسین که به ادعای دروغ ملایان شیعه جلوی یزید بر سر نیزه، سخنرانی کرد باید با دخترش هم حرف میزد تا که دخترک بیتاب آرام میشد! سر در جای که باید صحبت کند صحبت نمیکند چرا؟

و این دروغ را ببینید که میگویند غسال آمد تا دخترک را غسل دهد این نادانان تصور میکنند در قدیم ها مرده شور خانه و غسال خانه بوده!! نه دوستان آنوقت ها هرکس میمرد خاندان خودش میت را شستشو میدادند( و شستشو دادن دخترک سه ساله آسان است ) و البته اگر کسی ملکه بود باز خادم ها اینکار را میکردند ولی در فرض شما زینب خودش در آن وقت حیثیتش از خادم نیز کمتر بوده و در خرابه ساکن بوده! پس دلیلی نداشت که یزید برایش خادم بفرستند.

پیامبر فرموده اگر خجالت نمیشی هرچه میخواهی بکن .

حالا این علمای شیعه خجالت نمیکشند که هرچه دلشان خواست میگویند.

اما گاهی صدای خود شیعه ها هم در میاید و با استناد به کتاب های خودشون حرف سنی ها را تایید میکنند و میگویند حسین فرزندی بنام رقیه نداشته است!

اما علمای شیعه حالا چگونه بگویند که این حرف ها دروغ بوده است؟ سالانه میلوینها نفر به زیارت قبر رقیه در شام رفته و میروند! لذا حق و حقیقت را منکر میشوند و ببینید فتوای علمای آنها را:

ای ملت شیعه!

آیا وقت آن نرسیده که فریب این قیافه های غلط انداز را نخورید؟ و آیا هنگام آن نرسیده که خویشتن و اهل بیت خودتان را از دام های دروغگویان نجات دهید؟ و آیا نباید آخرت و عاقبت خود و خانواده خود را ختم به خیر کنید؟

پاسخ:

مقدّمه:

گفته است: «حتی باور کنید که آدمی چون من که بقول شیعه ها از فرق سر تا نک پا وهابی! (موحد ) است؛ ... »

وهّابی ها خود را موحّد می نامند؛ در حالی که در کتابهایشان، با صراحت تمام، آورده اند که خدا، جسم دارد. دست دارد. پا دارد. سر دارد. راه می رود. و ... .

1ـ گفته است: «یک دختر بچه سه ساله تصور واضحی از مرگ ندارد بلکه اصلا مرگ را نمیشناسد ! چه برسد به اینکه قبر و خاک را بشناسد و چه برسد به اینکه بگوید: (ای پدر کاش خاک مرا در آغوش می‌کشید تا محاسنت را به خون رنگی نمی‌دیدم)»

کدام دختر سه ساله، دختر سه ساله ای از خاندان محمّد مصطفی یا دختر سه ساله ای از یک خاندان عادی؟!

طبق بیان قرآن کریم، حضرت عیسی(ع) در روز اوّل تولّدش سخن گفت و از نبوّت خویش خبر داد؛ و خود را دارای کتاب آسمانی معرّفی نمود. آیا به بهانه ی اینکه یک نوزاد یک روزه نمی تواند حرف بزند، می توان این آیات قرآنی را انکار نمود؟!

طبق آیات قرآن، حضرت یحیی(ع) در کودکی ـ بنا به روایات در هفت سالگی ـ صاحب کتاب آسمانی شد. آیا به بهانه ی اینکه یک کودک هفت ساله توان فهم حقیقت نبوّت و وحی را ندارد، می توان آیات قرآن را انکار نود؟!

ممکن است بگویند: «این دو مثال، دو پیغمبر بودند؛ امّا رقیّه پیغمبر نبود.»

می گوییم:

اوّلاً آن بزرگوار، فرزند حسین بن علی(ع) که طبق احادیث اهل سنّت، یکی از دو سیّد جوانان بهشت می باشد. و می دانیم که هوش، امر ژنتیکی است.

ثانیاً کودکان نابغه ای از پیغمبرزداده ها و امام زاده ها هم وجود دارند که به چند نمونه اشاره می کنیم.

مورد نخست:

سیّد محمّد حسین طباطبایی، مشهور به عَلم الهدی، حافظ کلّ قرآن کریم، از اهالی قم.

وی در دو و نیم سالگی حفظ قرآن را شروع کرد؛ و در سه یا چهارسالگی، کلّ قرآن را در حفظ داشت؛ در همان سنّ و سال، چهره ای مشهور در کلّ بلاد اسلامی شد. وی تا پنج سالگی، افزون بر قرآن، حادیث اصول کافی، کتاب گلستان سعدی و اشعار محتشم کاشانی را هم حفظ نمود. شگفتی دیگر این نابغه آن بود که با آیات قرآن، صحبت می نمود؛ یعنی وقتی از او سوال می شد، پاسخ را با بیان آیات قرآن می داد. مثلاً وقتی از او سوال می شد که نظرت در مورد سیگار چیست؟ می گفت: «وَ لا تُلْقُوا بِأَیْدیکُمْ إِلَى التَّهْلُکَةِ ـــ و خود را به دست خود، به هلاکت نیفکنید»(البقرة:195).

وی در همان سنین کودکی، موفّق به گرفتن درجه ی دکترای افتخاری از دانشگاه حجاز شد.

البته این تنها مدرک او نیست. مدارکی که او  طی سالهای طفولیت تا نوجوانی از دانشگاههای کشورهای مختلف دنیا گرفته است عبارت است از :

   مدرک دیپلم افتخاری از کشور بوسنی و هرزگوین که بالاترین مدرک و درجه ی علمی در بوسنی می باشد که به یک عالم دینی داده می شود. این مدرک را در سال 1376 دریافت نمود؛ یعنی در شش سالگی. چون وی متولّد سال 1370 است.

  مدرک لیسانس افتخاری دانشگاه تبریز (آذربایجان شرقی). 

  مدرک دکترا از دانشگاه ( حجاز ) کاونتری انگلستان .

 وی در آن سالها به چند کشور خارجی مسافرتهای مختلفی داشت. از جمله:

 1  -سفر به عربستان ( جهت اجرای برنامه و تشرّف به حج تمتّع )

 2  -سفر به بوسنی و هرزگوین. 

 3  -سفر به کشور اسلونی. 

 4  -سفر به کشور ترکیه. 

 5  -سفر به کشور سوریه. 

 6-  سفر به کشور انگلستان (اواخر بهمن 76)

در سفری که در نیمه دوم بهمن سال 7613 به انگلستان داشت در طول 18 روز اقامت در آنجا در 7 شهر مختلف انگلستان برنامه اجرا کرد که مورد استقبال بی نظیر مسلمانان شیعه و سنی قرار گرفت. در همین مسافرت بود که در هیئتی مرکّب از هشت استاد، به همراه یک نفر از اساتید دانشگاهها که به عنوان ناظر حضور داشت، امتحانی از وی در پنج رشته ی علوم قرآنی گرفته شد ؛ که عبارت بودند از: حفظ قرآن با ترجمه، بیان موضوع آیات، تفسیر و توضیح آیات، مکالمه به وسیله آیات قرآنی، بیان آیات به روش اشاره.

این امتحان، حدود سه و نیم ساعت طول کشید. این امتحان در دو مرحله عمومی و تخصصی صورت گرفت و در پایان، بر اساس استانداردهای موجود انگلستان، به ایشان مدرک دکترای افتخاری اعطاء کردند.

در مدت اقامت علم الهدی در انگلستان بسیاری از مطبوعات و شبکه های مختلف رادیو تلویزیونی با ایشان مصاحبه کردند و اخبار مربوط به این حافظ خردسال را جزء مهمترین عناوین خبری خود قرار دادند. محمدحسین در طول برنامه ی حفظ قرآن خود، ثواب حفظ هر سوره ای را به یکی از معصومین علیهم السلام هدیه می کرد؛ مثلا ثواب حفظ سوره بقره را به پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم، سوره آل عمران را به حضرت علی علیه السلام، سوره نساء را به حضرت زهرا سلام الله علیها و به همین ترتیب ثواب تلاوت و حفظ سوره های دیگر را نیز به دیگر معصومین علیهم السلام نثار می کرد. 

چند مورد از سوال و جوابها و خاطره ای شیرین و جذاب از ایشان به نقل از پدر و استادشان حجت الاسلام و المسلمین طباطبایی که خودشان حافظ کل قرآن کریم و استاد رشته حفظ می باشند را می آوریم  :

گفتنی است این خاطرات و سوال و جواب ها مربوط به دوران خردسالی محمد حسین می باشد.    

از سیدمحمدحسین طباطبایی سوال شد: آیه در مورد مثلث بخوانید، گفت :

«انْطَلِقُوا إِلى‏ ظِلٍّ ذی ثَلاثِ شُعَبٍـــــ بروید به سوى سایه ی سه شعبه»(المرسلات:30)

پرسیدند نظر شما در مورد فرهنگ غرب چیست؟ جواب داد :

«أَضاعُوا الصَّلاةَ وَ اتَّبَعُوا الشَّهَوات‏ ـــــ نماز را تباه کردند، و از شهوات پیروى نمودند.»(مریم:59)

سوال شد با توجه به امکانات پیشرفته ای که اینجا می باشد دوست داری لندن بمانی یا بروی قم؟

جواب داد: «قُمْ فَأَنْذِر» (المدثر:2)

همچنین در پاسخ به این سوال یک جمله عربی بسیار زیبا گفت  : «لا ابدل شبدا واحدا من قم بکل اروپا. ــــــــ یک وجب از خاک قم را با همه ی اروپا عوض نمی کنم.»

پدر بزرگوار ایشان حاج آقا طباطبایی نقل می کنند: بعد از امتحان تخصّصی برای اخذ مدرک دکترا به شهر ( بیرمنگام) رفتیم، به منزل یکی از دوستان. در آنجا برادری گفت که برنامه ی کامپیوتری جدیدی دارد که می تواند از دیوان حافظ فال بگیرد، گفتم آیا می توانید فال علم الهدی را بگیرید؟ ایشان تفألی به دیوان حافظ زدند و اشعار زیر بر روی صفحه مونیتور نقش بست :

«شکر شکن شوند همه طوطیان هند

زین قند پارسی که به بنگاله می رود

طی مکان ببین و زمان در سلوک شعر

کاین طفل یک شبه ره صد ساله می رود.»

نتیجه:

یکی از سوالات که از ایشان شد، این بود: نظر شما در مورد فرهنگ غرب چیست؟

وی جواب داد :

«أَضاعُوا الصَّلاةَ وَ اتَّبَعُوا الشَّهَوات‏ ـــــ نماز را تباه کردند، و از شهوات پیروى نمودند.»(مریم:59)

ما از این وهّابی می پرسیم: آیا یک کودک شش ساله، می فهمد که شهوت چیست؟ آیا می فهمد که غربی ها غرق در شهواتند؟

کودکان عادی یقیناً نمی فهمند؛ امّا سیّد محمّد حسین طباطبایی، می فهمد. این کودک، تاریخ نیست. کسی است که مصاحبه های او در کشورهای مختلف دنیا، به صورت تصویری موجود است. گفتنی است که وی در همان سنّ شش یا هفت سالگی، کلاس تفسیر قرآن داشت؛ که مدّتها از طریق تلوزیون پخش می شد. لذا قاعدتاً باید فیلم این کلاسها در آرشیو صدا و سیما موجود باشد.

وقتی یک کودک عادی، و البته تربیت شده در یک خانواده ی قرآنی، صاحب این حدّ از نبوغ می شود که در دو و نیم سالگی شروع به حفظ قرآن می کند و در شش سالگی، دکترا می گیرد، چگونه کودکی که در خانه ی وحی، تربیت شده، معنی مرگ را نفهمد؟!!

مورد دوم:

کیم اونگ یونگ، اهل کره.

این فوق نابغه ی کره ای در سال 1962 به دنیا آمد. او در چهار سالگی می توانست زبانهای ژاپنی، کره ای، آلمانی و انگلیسی را بخواند. در پنج سالگی سخت ترین مسأله های دیفرانسیل و انتگرال را حلّ می کرد و بهره ی هوشی بسیار بالا یعنی بالای 210 داشت. کیم اونگ یونگ از 3 تا 6 سالگی دانشجوی افتخاری دانشگاه هانگ یانگ بود؛ و در 7 سالگی به ناسا (سازمان تحقیقات فضایی آمریکا) دعوت شد. او در پانزده سالگی دکترای خود را گرفت.

مورد سوم:

گریگوری اسمیت : کاندیدای صلح نوبل در 12 سالگی

گریگوری اسمیت در سال 1990 به دنیا آمد. در دو سالگی می توانست بخواند و در ده سالگی وارد دانشگاه شد. ولی نبوغ تحصیلی، تنها نیمی از داستان گریگوری اسمیت است. او عاشق صلح می باشد و از سنین کم به عنوان حامی و یکی از فعالان حقوق کودک و صلح جهانی به کشورهای مختلف دنیا سفر کرده است. او موسس سازمان بین المللی دفاع جوانان است که اصول صلح را به کودکان و جوانان سراسر دنیا آموزش می دهد. او با بیل کلینتون و میخائیل گورباچوف مذاکره داشته و در مقابل سازمان ملل سخنرانی کرده است. گریگوری در 12 سالگی کاندیدای اخذ جایزه صلح نوبل شد.

مورد چهارم:

آکریت جاسوال : جراح هفت ساله هندی

آکریت جاسوال یک نوجوان هندی است که باهوش ترین فرد هندی به شمار می رود. او در سال 2000 و در هفت سالگی اولین موفقیت پزشکی خود را به دست آورد. بیمار او دختری هشت ساله بود که پول کافی برای رفتن به بیمارستان نداشت. دست این دختر به حدی سوخته بود که جمع شده و به شکل مشت درآمده بود. آکریت هیچ تجربه ای در جراحی نداشت، ولی این دختر را عمل کرد و او دیگر می توانست انگشتان خود را باز و بسته کند. آکریت به مطالعات پزشکی خود ادامه داد و در دوازده سالگی دارویی برای درمان سرطان ساخت. او هم اکنون کوچکترین دانشجوی دانشکده پزشکی هند است.

موارد دیگر:

ابن سینا، در هفت سالگی، به پایه از علم رسیده بود؛ که استادی برایش یافت نمی شد.

شیخ شهاب الدین سهروردی، معروف به شیخ اشراق، در سنین کودکی، قلّه های علم را طیّ نموده بود. وی در نوزده سالگی، کتاب حکمة الاشراق را تألیف نمود؛ و با نگارش این کتاب، بنیان فلسفه ی اشراق را گذاشت. وی در ابتدای کتاب آورده که من این مکتب فلسفی را پیش از اینها کشف نموده بودم؛ لکن تمایلی به نگارش آن نداشتم؛ تا اینکه اصرار دوستان مرا واداشت تا آن را بنگارم. گفتنی است که وی، زمان نگارش این کتاب، مراتبی از عرفان را داشت؛ که در کتابش هم منعکس است.

نتیجه گیری:

بلی اغلب کودکان، در سنّ سه سالگی، تصویر روشنی از مرگ ندارند؛ امّا همواره کودکانی استثنائی هستند که هوشی فراتر از سنّ و سال خود دارند؛ که دختر سه ساله ی امام حسین(ع) را می توان یکی از مصادیق این کودکان دانست. البته فرهنگ عاشورا، از این عجایب، فراوان دارد. تک تک آنهایی که در کنار امام حسین(ع) قرار گرفته بودند، شگفتی سازان بودند.

2ـ گفته است: «و نکته دیگر اینکه، سر بریده حسین که به ادعای دروغ ملایان شیعه جلوی یزید بر سر نیزه، سخنرانی کرد باید با دخترش هم حرف میزد تا که دخترک بیتاب آرام میشد! سر در جای که باید صحبت کند صحبت نمیکند چرا؟»

شیعه هیچ جا نگفته که سر امام حسین(ع) در مجلس یزید سخن گفته است. بلکه مطلبی نقل شده از شخصی که می گوید:«وقتی سر آن حضرت را بر نیزه ها در میان شهر می گرداندند، شنیدم که آیاتی از سوره کهف را می خواند.»

به احتمال زیاد، مکاشفه ای برای این شخص رخ داده بوده است؛ و چنین نبوده که همگان چنان مطلبی را مشاهده کرده باشند.

3ـ این بی ادب گفته است: «و این دروغ را ببینید که میگویند غسال آمد تا دخترک را غسل دهد این نادانان تصور میکنند در قدیم ها مرده شور خانه و غسال خانه بوده!! نه دوستان آنوقت ها هرکس میمرد خاندان خودش میت را شستشو میدادند( و شستشو دادن دخترک سه ساله آسان است ) و البته اگر کسی ملکه بود باز خادم ها اینکار را میکردند ولی در فرض شما زینب خودش در آن وقت حیثیتش از خادم نیز کمتر بوده و در خرابه ساکن بوده! پس دلیلی نداشت که یزید برایش خادم بفرستند.»

حرف مفت زدن که مالیات ندارد. اگر راست می گویی مدرک بیاور که در آن زمان، غسّالخانه و شغل غسّالی وجود نداشته است. احتمالاً در شهرهای متمدّن دنیا، که دمشق هم یکی از آنها بوده، غسّالخانه وجود داشته؛ و افرادی کارشان همین بوده است. احتمالاً شستن مرده در خانه، اغلب در مناطق روستایی یا شهرهای کم تمدّن رواج داشته و دارد.

4ـ گفته است: «اما گاهی صدای خود شیعه ها هم در میاید و با استناد به کتاب های خودشون حرف سنی ها را تایید میکنند و میگویند حسین فرزندی بنام رقیه نداشته است!»

اصلاً در اعتقاد شیعه، وجود رقیّه و عدم وجود او مهمّ نیست. ما رقیّه را نه از اصول دینمان می دانیم و نه از فروع دینمان. اختلاف علما نیز بر سر این نیست که آیا این دختر سه ساله بوده یا نه؟ بلکه اختلافشان بر سر این است که آیا او اسمش رقیّه بوده یا نه؟ و اینکه آیا دختر امام حسین(ع) بوده یا رابطه ی فامیلی دیگری با حضرت داشته است. وجود چنین اختلاف نظری در مسائل تاریخی نیز، امری است عادی. مگر خود اهل سنّت، سر مسائل تاریخی، اختلاف نظر ندارند؟!

تنها یک فرد مغرض و عقده ای می تواند با استناد به یک اختلاف نظر عادی، این گونه جولان دهد. تو اگر مردی، چرا در اموری وارد بحث شده ای که نه جزء اصول دین است نه جزء فروع دین؟ اگر مردی بیا با ما سر امامت، خلافت بلافصل پیامبر(ص)، عصمت امام(ع) و مسائل اصولی اینچنینی با ما وارد بحث شو تا مرد از نامرد مشخص شود.

مطلب سوم: شفا گرفتن از حضرت رقیه(س) و باب الحوائج بودن ایشان

برای برخی این سوال وجود دارد که چرا حضرت رقیه(س) یا از آن بالاتر حضرت علی اصغر(ع) صاحب کرامات شده اند؟!!! حالا اگر شهدای کربلا مانند حضرت عباس(ع)، حضرت علی اکبر(ع)، سایر یاران و خود امام حسین(ع) صاحب کرامات بشوند درست است. چون اینها در راه خدا جان فشانی کردند و به مقام رفیع شهادت نائل شدند البته با اختیار خودشان. یعنی آمدند جنگیدند تا شهید شدند. پس اگر خداوند متعال به آنها مقاماتی بدهد؛ درست است و حق دارند. اما مثلا حضرت رقیه(س) 3 ساله یا حضرت علی اصغر(ع) 6 ماهه چه عمل اختیاری انجام داده اند که شایسته این مقامات باشند؟؟!!

 

در جواب به این سوال می گوئیم اینطور نیست که یک بچه 3 ساله هیچ معرفت و مقامی نداشته باشد. کمال و فضیلت به سن و سال نیست. چه بسا فرد 40 ساله یا 50 ساله ای که به اندازه یک بچه 5 6 ساله شعور و درک و معرفت نداشته باشد و چه بسا کودکی 3 4 ساله که درک و شعوری از یک فرد بالغ 50 ساله نیز بیشتر باشد.

مگر حضرت عیسی(ع) در گهواره ادعای نبوت نکرد؟!!!

«قالَ إِنِّی عَبْدُ اللَّهِ آتانِیَ الْکِتابَ وَ جَعَلَنی‏ نَبِیًّا (30)وَ جَعَلَنی‏ مُبارَکاً أَیْنَ ما کُنْتُ وَ أَوْصانی‏ بِالصَّلاةِ وَ الزَّکاةِ ما دُمْتُ حَیًّا (31)وَ بَرًّا بِوالِدَتی‏ وَ لَمْ یَجْعَلْنی‏ جَبَّاراً شَقِیًّا (32)وَ السَّلامُ عَلَیَّ یَوْمَ وُلِدْتُ وَ یَوْمَ أَمُوتُ وَ یَوْمَ أُبْعَثُ حَیًّا (33)ـــــ [عیسی(ع)‏] گفت: «منم بنده خدا، به من کتاب داده و مرا پیامبر قرار داده است.(30)و هر جا که باشم مرا با برکت ساخته، و تا زنده‏ام به نماز و زکات سفارش کرده است.(31)و مرا نسبت به مادرم نیکوکار کرده و زورگو و نافرمانم نگردانیده است.(32)و درود بر من، روزى که زاده شدم و روزى که مى‏میرم و روزى که زنده برانگیخته مى‏شوم.»(سوره مریم)

آیا کودک در گهواره خدا را می شناسد که بخواهد ادعای بندگی او را بکند؟!!! آیا به کودک گهواره توصیه به نماز و زکات شده؟!!! آیا کودک گهواره محبت به والدین و نیکی به آنها را می فهمد؟!!!

بله کودک عادی این مسائل را نمی فهمد. اما کودکی که دارای فضائل باشد می فهمد. و فضائل نیز به سن و سال نیست.

امیر مومنان(ع) از بدو تولّد شگفتی آفرین بود؛ هنگام تولّدش کعبه شکافت و او را در بر گرفت. بند قنداق را پاره می نمود؛ لذا مادرش او را حیدره نامید که به معنی شیر می باشد. حضرت یحیی(ع) هفت ساله بود که به نبوّت رسید. بلکه تمام انبیاء و ائمه(ع) و اولیای الهی از بدو تولّد آثار کمال را داشته اند. علیّ اصغر(ع) و رقیه(س) نیز از بدو تولّد دارای رتبه ی وجودی بالایی بودند؛ لذا خداوند متعال آنها را در لیست شهدای کربلا قرار داد. و بدلیل همین رتبه وجودی بالا صاحب کرامت و مقامات شده اند با اندک مطالعاتی در باب جریان عاشورا بر افراد زکی معلوم می شود که شهدای کربلا، همگی از جانب خدا گلچین شده بوده اند. شیوه ی گزینش سیّد الشهدا(ع) به خوبی نشان می دهد که او نمی خواست هر کسی در جرگه ی یاران او قرار گیرد. آنها را که بودند، مرخّص می نمود؛ و کسانی را که نبودند دعوت به یاری می نمود. کسانی در کنارش بودند، فرمود: هر کس می خواهد برود. امّا از سوی دیگر سراغ زهیر بن قین فرستاد که با ما باش. از مدینه که حرکت کرد، مردانی از بنی هاشم با او ملاقات نمودند؛ و به هیچکدام نفرمود که با من بیایید؛ امّا زنان و کودکان را با خود آورد؛ و چون گفتند نبر، فرمود: خدا چنین خواسته.

اگر فرد منصفی در شرح حال آن حضرت و یارانش تفحّص کند، شکّ نمی کند که تک تک آن افراد، گزیده شده بودند؛ و چنین نبود که اتّفاقی در آن موقعیّت واقع شوند. آنان همه افرادی با رتبه ی وجودی برتر بودند؛ از نوزاد گرفته تا پیرسال؛ از زن گرفته تا مرد؛ از تازه مسلمان گرفته تا کهنه مسلمان؛ از مدنی گرفته تا کوفی؛ از هاشمی تا غیر هاشمی. حتّی حرّ بن یزید ریاحی نیز فردی عادی نبود. او اگر چه قبل از آن به حقّ اهل بیت(ع) جاهل بود، امّا در همان حال نیز روح فتوّت و جوانمردی و حرّیّت در او موج می زد. اگر غیر از این بود، لشکر هزاران نفری را رها نموده به لشکر چند ده نفری ملحق نمی گشت. او اگر فردی صرفاً خوب بود، نهایتش این بود که از این منازغه کناره گیری کند؛ امّا او کناره گیری نکرد، بلکه با اختیار خویش، راهی را برگزید که یقیناً آخرش مرگ بود.  

این جواب اجمالی به این بحث است. جوابهای مفصل تر و عمیق تری نیز به این سوال می توان داد که بدلیل طولانی شدن صرف نظر می کنیم.



نوشته شده توسط محمد
ساخت وبلاگ در بلاگ بیان، رسانه متخصصان و اهل قلم

برهان

قُلْ هاتُوا بُرْهانَکُمْ إِنْ کُنْتُمْ صادِقین‏ /البقرة ۱۱۱
بسم الله الرحمن الرحیم

در این وب‌نوشت سعی بر این داریم که شبهات موجود و رایجی که در مورد دین وجود دارد را بررسی، و پاسخ مناسبی برای آن‌ها پیدا کنیم.

مسلم است که پاسخ‌ها ممکن است ناقص بوده و یا قانع‌کننده نباشند و یا حتا ایرادی به نحوهٔ استدلال آن‌ها وارد باشد. در مورد هر یک از پاسخ‌ها اگر سؤال و یا شبههٔ جدیدی برای‌تان ایجاد شد، آن‌ها را در ذیل همان مطلب عنوان کنید.

در صورت تمایل به همکاری یا ارائهٔ پیشنهاد، با ما تماس بگیرید.
جهت طرح مسائل حدیثی-دینی-اعتقادی خود اعم از پرسش از صحت و سقم یک حدیث یا شبهات اعتقادی خویش از طریق تلگرام میتوانید با یوزرنیم m26011438@ در ارتباط باشید.

مشترک خوراک (فید) شوید

حمایت می‌کنیم

آخرین مطالب

آخرین نظرات

السَّلَامُ عَلَیْکَ یَا أَبَا عَبْدِ اللَّهِ وَ عَلَى الْأَرْوَاحِ الَّتِی حَلَّتْ بِفِنَائِکَ عَلَیْکَ مِنِّی سَلَامُ اللَّهِ أَبَداً مَا بَقِیتُ وَ بَقِیَ اللَّیْلُ وَ النَّهَارُ وَ لَا جَعَلَهُ اللَّهُ آخِرَ الْعَهْدِ مِنِّی لِزِیَارَتِکَ السَّلَامُ عَلَى الْحُسَیْنِ وَ عَلِیِ‏  بْنِ الْحُسَیْنِ وَ عَلَى أَصْحَابِ الْحُسَیْن‏

اللَّهُمَّ الْعَنْ أَوَّلَ ظَالِمٍ ظَلَمَ حَقَّ مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ آخِرَ تَابِعٍ لَهُ عَلَى ذَلِکَ اللَّهُمَّ الْعَنِ الْعِصَابَةَ الَّتِی جَاهَدَتِ الْحُسَیْنَ وَ شَایَعَتْ وَ بَایَعَتْ وَ تَابَعَتْ عَلَى قَتْلِهِ اللَّهُمَّ الْعَنْهُمْ جَمِیعا

در این مطلب قصد داریم به 3 مطلب در باب حضرت رقیه(س) بپردازیم. مطلب اول در مورد نظر استاد بزرگوار شهید مطهری(ره) در مورد حضرت رقیه(س) است؛ مطلب دوم پاسخ به شبهه ای است که در سایت های سنی در باب حضرت رقیه(س) آمده و مطلب آخر هم در مورد کرامات حضرت رقیه(س) و باب الحوائج بودن ایشان است. ممکن است مطلب طولانی شود که از همین جا پوزش می طلبیم.

مطلب اول: نظر شهید مطهری(ره) در باب حضرت رقیه(س)

تصور برخی ها این است که استاد بزرگوراد شهید مطهری(ره)، وجود حضرت رقیه(س) را منکر است. لذا برخی ها از سر ناآگاهی نسبت به مسائل شهید مطهری(ره) را مذمت می کنند؛ و حتی ممکن است خدا نکرده ایشان را لعن کنند.

اما اصل شهید مطهری(ره) چیست؟! ایشان در جلد 2 کتاب وزین خویش، حماسه حسینی، که مربوط به یادداشت های ایشان است می نویسد:

«داستان طفلى از ابى عبداللَّه که در شام از دنیا رفت و بهانه پدر مى‏گرفت و سر پدر را آوردند و همان جا وفات کرد. (رجوع شود به نفس المهموم).»(مجموعه آثار ج17 ص586)

سه نکته در مورد این عبارت عرض می شود:

1- این عبارت در یادداشت های استاد است و نه در سخنرانی های استاد یا در متن کتاب. یعنی اینکه این جزء یادداشت های شخصی استاد بوده و نمی توان این عبارت را به عنوان نظر نهائی و قطعی استاد تلقی کرد. شاید این جزء مسائلی بوده که استاد آن را در یادداشت هایش نوشته که بعدا برود در مورد آن تحقیق کند. مخصوصا آنکه در متن کتاب نیز شهید مطهری(ره) در باب حضرت رقیه(س) بحثی نمی کند.

2- بفرض هم که واقعا نظر نهائی شهید مطهری(ره) این بوده که اصلا دختری به اسم حضرت رقیه(س) وجود خارجی نداشته است. خب حضرت رقیه(س) نه جزء اصول دین است نه جزء اصول مذهب نه جزء فروع دین است نه ضروری مذهب است که کسی با انکارش از دایره اسلام و تشیع خارج شود که بشود او را مذمت کرد. این هم می شود یک مسأله اختلافی مانند دهها و صدها مسأله اختلافی دیگر بین علما. علما سر مسائلی به مراتب مهم تر و اساسی تر از این مسأله اختلاف نظر دارند. این مسأله که جای خود دارد. حال اینجا نیز اینطور است. شهید مطهری(ره) با بررسی اسناد به این نتیجه نرسیده که دختری به اسم رقیه وجود داشته. اما علمای دیگر با بررسی به این نتیجه رسیده اند که واقعا دختری به اسم حضرت رقیه(س) وجود داشته است.

در مجموع ما باید یاد بگیریم که در فضای درس و بحث علمی جای مذمت و لعن نیست. اگر علم داریم باید علمی و منطقی نظر افراد را ارزیابی و نقد کنیم. نه اینکه تا فردی حرفی مخالف مشهور یا مخالف مذاق ما زد او را لعن کنیم و نفرین کنیم. فقط شما حسابش را بکنید وقتی افرادی هستند که عالم مشهور و مطرحی چون شهید مطهری(ره) را بخاطر همچین مسأله ای لعن می کنند؛ وای به حال زمانی که عالمی کم آوازه تر، در یک مسأله ی مهم تر و اساسی تر تشکیک کند.

3- عمده اختلاف علما در این موضوع نیز بر سر این نیست که آیا این دختر سه ساله بوده یا نه؟ بلکه اختلافشان بر سر این است که آیا او اسمش رقیّه بوده یا نه؟ و اینکه آیا دختر امام حسین(ع) بوده یا رابطه ی فامیلی دیگری با حضرت داشته است. وجود چنین اختلاف نظری در مسائل تاریخی نیز، امری است عادی.

مطلب دوم: پاسخ به یک شبهه در سایت های سنی

متن شبهه:

باید اعتراف کنم که ملایان شیعه در استفاده از داستان شهادت حضرت حسین برای تحریک احساسات و تاثیرگزاری بر مردم شیعه کاملا موفق بوده اند، حتی باور کنید که آدمی چون من که بقول شیعه ها از فرق سر تا نک پا وهابی! (موحد ) است؛ با خواندن داستان زیر در سایت معتبر تابناک، بشدت تحت تاثیر قرار گرفت و قدرت فکر کردن برای چند دقیقه از من هم سلب شد اما بخود نهیب زدم که آیا این ملایان کذاب را نمیشناسی؟

شما اول داستان بخوانید تا ببیند چقدر تاثیر گزار است، دل سنگ را هم آب میکند: ،

شیعه میگوید:

حضرت سید‌الشهدا‌(ع) دختری به نام رقیه داشتند که در سن سه سالگی در خرابه شام به شهادت رسید(منتخب‌التواریخ ص299) مادر حضرت رقیه مطابق اکثر نقل ها «ام اسحاق» نام دارد که فضایل و مناقب بسیاری را برای آن بانو بر می‌شمارند. (ترجمه ارشاد ج2 ص197)

حضرت رقیه در ماه شعبان چشم به جهان گشود، سن مبارک آن حضرت هنگام شهادت سه سال بود.

مورخ خبیر عمادالدین حسن‌بن علی ‌بن محمد طبری، هم عصر خواجه‌ نصیرالدین طوسی در کتاب کامل بهایی می‌نویسد دخترک سه چهار ساله‌ای که خاندان امام حسین‌(ع) در خرابه شام شب هنگام، خواب پدر را دید و بهانه پدر نمود به یزید گفت: سر پدر را برایش ببرند، سر مقدس را آورده و در کنار دختر قرار دادند، آن دختر از غم پدر فریادی برآورد و جان داد.

نام حضرت رقیه علاوه بر کتب مشهوری چون لهوف و... در قصیده سوزناک سیف بن عمیره، صحابی بزرگ امام صادق‌(ع) آمده و علمای بزرگی همچون شیخ طوسی، نجاشی، علامه حلی و... به آن تصریح کرد‌ه‌اند از (ستاره درخشان شام)

بخشی از صحبت‌های حضرت رقیه‌(س) با سر پدر:

یا ابتاه من‌الذی خضبک بدمائک (پدر چه کسی محاسنت را با خونت خضاب کرد)

یا ابتاه من‌الذی قطع وریدک (چه کسی رگ گردنت را برید)

یا ابتاه لیتنی لک الفدا (ای پدر کاش من قربانت می‌شدم)

یا ابتاه لیتنی توسدت التراب و لا اری شیبک مخضباً بدما (ای پدر کاش خاک مرا در آغوش می‌کشید تا محاسنت را به خون رنگی نمی‌دیدم (معالی‌السبطی).

هنگامی که زن غساله بدن حضرت رقیه را غسل می‌داد، ناگاه دست از غسل کشید و گفت: سرپرست این اسیران کیست؟ زینب‌(س) فرمود چه می‌خواهی زن غساله گفت: چرا بدن این طفل کبود است، آیا به بیماری مبتلا بوده است؟ حضرت در پاسخ فرمودند: ای زن او بیمار نبود، این کبود‌ها آثار تازیانه و ضربه‌های دشمن است (الوقایع و الحوادث ج 5 ص 81)

اثبات دروغ شیعه:

یک دختر بچه سه ساله تصور واضحی از مرگ ندارد بلکه اصلا مرگ را نمیشناسد ! چه برسد به اینکه قبر و خاک را بشناسد و چه برسد به اینکه بگوید:

(ای پدر کاش خاک مرا در آغوش می‌کشید تا محاسنت را به خون رنگی نمی‌دیدم)

سه جمله دیگری که از دخترک سه سه ساله نقل کرده اند نیز نمیتواند سخنان یک دخترک در این سن باشد، از بچه های سه ساله اطرافتان بپرسید آیا رگ را میشناسند تا رگ گردن را بشناسند؟ آیا قبر را میشناسند تا رفتن بدرون قبر را بشناسند!

و نکته عجیب این است که اینها در اول آنقدر دخترک را احمق تصور کردند که فکر کردند اگر سر بریده حسین را بهش بدهند خیال میکند زنده است و سر مرده خون آلود بی تن و بدن را از سر یک آدم زنده فرق نمی‌نهد!!!!!

باز به دنبالش این سخنی که فقط افرادی امثال شیخ سعدی میتوانند بسرایند را به همان دخترکى که چند لحظه پیشتر او را هالو می پنداشتند، نسبت میدهند!!!

و دروغ دیگر اینکه میگویند یزیدیان اینقدر دلسوز شدند که خواستند دخترک را ساکت کنند آنهم با آن طریق عجیب.

یا شاید میخواهند بگویند که یزید سادیسم داشت و میخواست دخترک را بیشتر آزار بدهد! در این صورت لازم بود همه شیون کنند و در میان شیون همه اسیران، صدای دخترک گم میشد نه اینکه ساکت و بتماشا بنشینند! مگر حسین فقط مال رقیه بود؟!!

و نکته دیگر اینکه، سر بریده حسین که به ادعای دروغ ملایان شیعه جلوی یزید بر سر نیزه، سخنرانی کرد باید با دخترش هم حرف میزد تا که دخترک بیتاب آرام میشد! سر در جای که باید صحبت کند صحبت نمیکند چرا؟

و این دروغ را ببینید که میگویند غسال آمد تا دخترک را غسل دهد این نادانان تصور میکنند در قدیم ها مرده شور خانه و غسال خانه بوده!! نه دوستان آنوقت ها هرکس میمرد خاندان خودش میت را شستشو میدادند( و شستشو دادن دخترک سه ساله آسان است ) و البته اگر کسی ملکه بود باز خادم ها اینکار را میکردند ولی در فرض شما زینب خودش در آن وقت حیثیتش از خادم نیز کمتر بوده و در خرابه ساکن بوده! پس دلیلی نداشت که یزید برایش خادم بفرستند.

پیامبر فرموده اگر خجالت نمیشی هرچه میخواهی بکن .

حالا این علمای شیعه خجالت نمیکشند که هرچه دلشان خواست میگویند.

اما گاهی صدای خود شیعه ها هم در میاید و با استناد به کتاب های خودشون حرف سنی ها را تایید میکنند و میگویند حسین فرزندی بنام رقیه نداشته است!

اما علمای شیعه حالا چگونه بگویند که این حرف ها دروغ بوده است؟ سالانه میلوینها نفر به زیارت قبر رقیه در شام رفته و میروند! لذا حق و حقیقت را منکر میشوند و ببینید فتوای علمای آنها را:

ای ملت شیعه!

آیا وقت آن نرسیده که فریب این قیافه های غلط انداز را نخورید؟ و آیا هنگام آن نرسیده که خویشتن و اهل بیت خودتان را از دام های دروغگویان نجات دهید؟ و آیا نباید آخرت و عاقبت خود و خانواده خود را ختم به خیر کنید؟

پاسخ:

مقدّمه:

گفته است: «حتی باور کنید که آدمی چون من که بقول شیعه ها از فرق سر تا نک پا وهابی! (موحد ) است؛ ... »

وهّابی ها خود را موحّد می نامند؛ در حالی که در کتابهایشان، با صراحت تمام، آورده اند که خدا، جسم دارد. دست دارد. پا دارد. سر دارد. راه می رود. و ... .

1ـ گفته است: «یک دختر بچه سه ساله تصور واضحی از مرگ ندارد بلکه اصلا مرگ را نمیشناسد ! چه برسد به اینکه قبر و خاک را بشناسد و چه برسد به اینکه بگوید: (ای پدر کاش خاک مرا در آغوش می‌کشید تا محاسنت را به خون رنگی نمی‌دیدم)»

کدام دختر سه ساله، دختر سه ساله ای از خاندان محمّد مصطفی یا دختر سه ساله ای از یک خاندان عادی؟!

طبق بیان قرآن کریم، حضرت عیسی(ع) در روز اوّل تولّدش سخن گفت و از نبوّت خویش خبر داد؛ و خود را دارای کتاب آسمانی معرّفی نمود. آیا به بهانه ی اینکه یک نوزاد یک روزه نمی تواند حرف بزند، می توان این آیات قرآنی را انکار نمود؟!

طبق آیات قرآن، حضرت یحیی(ع) در کودکی ـ بنا به روایات در هفت سالگی ـ صاحب کتاب آسمانی شد. آیا به بهانه ی اینکه یک کودک هفت ساله توان فهم حقیقت نبوّت و وحی را ندارد، می توان آیات قرآن را انکار نود؟!

ممکن است بگویند: «این دو مثال، دو پیغمبر بودند؛ امّا رقیّه پیغمبر نبود.»

می گوییم:

اوّلاً آن بزرگوار، فرزند حسین بن علی(ع) که طبق احادیث اهل سنّت، یکی از دو سیّد جوانان بهشت می باشد. و می دانیم که هوش، امر ژنتیکی است.

ثانیاً کودکان نابغه ای از پیغمبرزداده ها و امام زاده ها هم وجود دارند که به چند نمونه اشاره می کنیم.

مورد نخست:

سیّد محمّد حسین طباطبایی، مشهور به عَلم الهدی، حافظ کلّ قرآن کریم، از اهالی قم.

وی در دو و نیم سالگی حفظ قرآن را شروع کرد؛ و در سه یا چهارسالگی، کلّ قرآن را در حفظ داشت؛ در همان سنّ و سال، چهره ای مشهور در کلّ بلاد اسلامی شد. وی تا پنج سالگی، افزون بر قرآن، حادیث اصول کافی، کتاب گلستان سعدی و اشعار محتشم کاشانی را هم حفظ نمود. شگفتی دیگر این نابغه آن بود که با آیات قرآن، صحبت می نمود؛ یعنی وقتی از او سوال می شد، پاسخ را با بیان آیات قرآن می داد. مثلاً وقتی از او سوال می شد که نظرت در مورد سیگار چیست؟ می گفت: «وَ لا تُلْقُوا بِأَیْدیکُمْ إِلَى التَّهْلُکَةِ ـــ و خود را به دست خود، به هلاکت نیفکنید»(البقرة:195).

وی در همان سنین کودکی، موفّق به گرفتن درجه ی دکترای افتخاری از دانشگاه حجاز شد.

البته این تنها مدرک او نیست. مدارکی که او  طی سالهای طفولیت تا نوجوانی از دانشگاههای کشورهای مختلف دنیا گرفته است عبارت است از :

   مدرک دیپلم افتخاری از کشور بوسنی و هرزگوین که بالاترین مدرک و درجه ی علمی در بوسنی می باشد که به یک عالم دینی داده می شود. این مدرک را در سال 1376 دریافت نمود؛ یعنی در شش سالگی. چون وی متولّد سال 1370 است.

  مدرک لیسانس افتخاری دانشگاه تبریز (آذربایجان شرقی). 

  مدرک دکترا از دانشگاه ( حجاز ) کاونتری انگلستان .

 وی در آن سالها به چند کشور خارجی مسافرتهای مختلفی داشت. از جمله:

 1  -سفر به عربستان ( جهت اجرای برنامه و تشرّف به حج تمتّع )

 2  -سفر به بوسنی و هرزگوین. 

 3  -سفر به کشور اسلونی. 

 4  -سفر به کشور ترکیه. 

 5  -سفر به کشور سوریه. 

 6-  سفر به کشور انگلستان (اواخر بهمن 76)

در سفری که در نیمه دوم بهمن سال 7613 به انگلستان داشت در طول 18 روز اقامت در آنجا در 7 شهر مختلف انگلستان برنامه اجرا کرد که مورد استقبال بی نظیر مسلمانان شیعه و سنی قرار گرفت. در همین مسافرت بود که در هیئتی مرکّب از هشت استاد، به همراه یک نفر از اساتید دانشگاهها که به عنوان ناظر حضور داشت، امتحانی از وی در پنج رشته ی علوم قرآنی گرفته شد ؛ که عبارت بودند از: حفظ قرآن با ترجمه، بیان موضوع آیات، تفسیر و توضیح آیات، مکالمه به وسیله آیات قرآنی، بیان آیات به روش اشاره.

این امتحان، حدود سه و نیم ساعت طول کشید. این امتحان در دو مرحله عمومی و تخصصی صورت گرفت و در پایان، بر اساس استانداردهای موجود انگلستان، به ایشان مدرک دکترای افتخاری اعطاء کردند.

در مدت اقامت علم الهدی در انگلستان بسیاری از مطبوعات و شبکه های مختلف رادیو تلویزیونی با ایشان مصاحبه کردند و اخبار مربوط به این حافظ خردسال را جزء مهمترین عناوین خبری خود قرار دادند. محمدحسین در طول برنامه ی حفظ قرآن خود، ثواب حفظ هر سوره ای را به یکی از معصومین علیهم السلام هدیه می کرد؛ مثلا ثواب حفظ سوره بقره را به پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم، سوره آل عمران را به حضرت علی علیه السلام، سوره نساء را به حضرت زهرا سلام الله علیها و به همین ترتیب ثواب تلاوت و حفظ سوره های دیگر را نیز به دیگر معصومین علیهم السلام نثار می کرد. 

چند مورد از سوال و جوابها و خاطره ای شیرین و جذاب از ایشان به نقل از پدر و استادشان حجت الاسلام و المسلمین طباطبایی که خودشان حافظ کل قرآن کریم و استاد رشته حفظ می باشند را می آوریم  :

گفتنی است این خاطرات و سوال و جواب ها مربوط به دوران خردسالی محمد حسین می باشد.    

از سیدمحمدحسین طباطبایی سوال شد: آیه در مورد مثلث بخوانید، گفت :

«انْطَلِقُوا إِلى‏ ظِلٍّ ذی ثَلاثِ شُعَبٍـــــ بروید به سوى سایه ی سه شعبه»(المرسلات:30)

پرسیدند نظر شما در مورد فرهنگ غرب چیست؟ جواب داد :

«أَضاعُوا الصَّلاةَ وَ اتَّبَعُوا الشَّهَوات‏ ـــــ نماز را تباه کردند، و از شهوات پیروى نمودند.»(مریم:59)

سوال شد با توجه به امکانات پیشرفته ای که اینجا می باشد دوست داری لندن بمانی یا بروی قم؟

جواب داد: «قُمْ فَأَنْذِر» (المدثر:2)

همچنین در پاسخ به این سوال یک جمله عربی بسیار زیبا گفت  : «لا ابدل شبدا واحدا من قم بکل اروپا. ــــــــ یک وجب از خاک قم را با همه ی اروپا عوض نمی کنم.»

پدر بزرگوار ایشان حاج آقا طباطبایی نقل می کنند: بعد از امتحان تخصّصی برای اخذ مدرک دکترا به شهر ( بیرمنگام) رفتیم، به منزل یکی از دوستان. در آنجا برادری گفت که برنامه ی کامپیوتری جدیدی دارد که می تواند از دیوان حافظ فال بگیرد، گفتم آیا می توانید فال علم الهدی را بگیرید؟ ایشان تفألی به دیوان حافظ زدند و اشعار زیر بر روی صفحه مونیتور نقش بست :

«شکر شکن شوند همه طوطیان هند

زین قند پارسی که به بنگاله می رود

طی مکان ببین و زمان در سلوک شعر

کاین طفل یک شبه ره صد ساله می رود.»

نتیجه:

یکی از سوالات که از ایشان شد، این بود: نظر شما در مورد فرهنگ غرب چیست؟

وی جواب داد :

«أَضاعُوا الصَّلاةَ وَ اتَّبَعُوا الشَّهَوات‏ ـــــ نماز را تباه کردند، و از شهوات پیروى نمودند.»(مریم:59)

ما از این وهّابی می پرسیم: آیا یک کودک شش ساله، می فهمد که شهوت چیست؟ آیا می فهمد که غربی ها غرق در شهواتند؟

کودکان عادی یقیناً نمی فهمند؛ امّا سیّد محمّد حسین طباطبایی، می فهمد. این کودک، تاریخ نیست. کسی است که مصاحبه های او در کشورهای مختلف دنیا، به صورت تصویری موجود است. گفتنی است که وی در همان سنّ شش یا هفت سالگی، کلاس تفسیر قرآن داشت؛ که مدّتها از طریق تلوزیون پخش می شد. لذا قاعدتاً باید فیلم این کلاسها در آرشیو صدا و سیما موجود باشد.

وقتی یک کودک عادی، و البته تربیت شده در یک خانواده ی قرآنی، صاحب این حدّ از نبوغ می شود که در دو و نیم سالگی شروع به حفظ قرآن می کند و در شش سالگی، دکترا می گیرد، چگونه کودکی که در خانه ی وحی، تربیت شده، معنی مرگ را نفهمد؟!!

مورد دوم:

کیم اونگ یونگ، اهل کره.

این فوق نابغه ی کره ای در سال 1962 به دنیا آمد. او در چهار سالگی می توانست زبانهای ژاپنی، کره ای، آلمانی و انگلیسی را بخواند. در پنج سالگی سخت ترین مسأله های دیفرانسیل و انتگرال را حلّ می کرد و بهره ی هوشی بسیار بالا یعنی بالای 210 داشت. کیم اونگ یونگ از 3 تا 6 سالگی دانشجوی افتخاری دانشگاه هانگ یانگ بود؛ و در 7 سالگی به ناسا (سازمان تحقیقات فضایی آمریکا) دعوت شد. او در پانزده سالگی دکترای خود را گرفت.

مورد سوم:

گریگوری اسمیت : کاندیدای صلح نوبل در 12 سالگی

گریگوری اسمیت در سال 1990 به دنیا آمد. در دو سالگی می توانست بخواند و در ده سالگی وارد دانشگاه شد. ولی نبوغ تحصیلی، تنها نیمی از داستان گریگوری اسمیت است. او عاشق صلح می باشد و از سنین کم به عنوان حامی و یکی از فعالان حقوق کودک و صلح جهانی به کشورهای مختلف دنیا سفر کرده است. او موسس سازمان بین المللی دفاع جوانان است که اصول صلح را به کودکان و جوانان سراسر دنیا آموزش می دهد. او با بیل کلینتون و میخائیل گورباچوف مذاکره داشته و در مقابل سازمان ملل سخنرانی کرده است. گریگوری در 12 سالگی کاندیدای اخذ جایزه صلح نوبل شد.

مورد چهارم:

آکریت جاسوال : جراح هفت ساله هندی

آکریت جاسوال یک نوجوان هندی است که باهوش ترین فرد هندی به شمار می رود. او در سال 2000 و در هفت سالگی اولین موفقیت پزشکی خود را به دست آورد. بیمار او دختری هشت ساله بود که پول کافی برای رفتن به بیمارستان نداشت. دست این دختر به حدی سوخته بود که جمع شده و به شکل مشت درآمده بود. آکریت هیچ تجربه ای در جراحی نداشت، ولی این دختر را عمل کرد و او دیگر می توانست انگشتان خود را باز و بسته کند. آکریت به مطالعات پزشکی خود ادامه داد و در دوازده سالگی دارویی برای درمان سرطان ساخت. او هم اکنون کوچکترین دانشجوی دانشکده پزشکی هند است.

موارد دیگر:

ابن سینا، در هفت سالگی، به پایه از علم رسیده بود؛ که استادی برایش یافت نمی شد.

شیخ شهاب الدین سهروردی، معروف به شیخ اشراق، در سنین کودکی، قلّه های علم را طیّ نموده بود. وی در نوزده سالگی، کتاب حکمة الاشراق را تألیف نمود؛ و با نگارش این کتاب، بنیان فلسفه ی اشراق را گذاشت. وی در ابتدای کتاب آورده که من این مکتب فلسفی را پیش از اینها کشف نموده بودم؛ لکن تمایلی به نگارش آن نداشتم؛ تا اینکه اصرار دوستان مرا واداشت تا آن را بنگارم. گفتنی است که وی، زمان نگارش این کتاب، مراتبی از عرفان را داشت؛ که در کتابش هم منعکس است.

نتیجه گیری:

بلی اغلب کودکان، در سنّ سه سالگی، تصویر روشنی از مرگ ندارند؛ امّا همواره کودکانی استثنائی هستند که هوشی فراتر از سنّ و سال خود دارند؛ که دختر سه ساله ی امام حسین(ع) را می توان یکی از مصادیق این کودکان دانست. البته فرهنگ عاشورا، از این عجایب، فراوان دارد. تک تک آنهایی که در کنار امام حسین(ع) قرار گرفته بودند، شگفتی سازان بودند.

2ـ گفته است: «و نکته دیگر اینکه، سر بریده حسین که به ادعای دروغ ملایان شیعه جلوی یزید بر سر نیزه، سخنرانی کرد باید با دخترش هم حرف میزد تا که دخترک بیتاب آرام میشد! سر در جای که باید صحبت کند صحبت نمیکند چرا؟»

شیعه هیچ جا نگفته که سر امام حسین(ع) در مجلس یزید سخن گفته است. بلکه مطلبی نقل شده از شخصی که می گوید:«وقتی سر آن حضرت را بر نیزه ها در میان شهر می گرداندند، شنیدم که آیاتی از سوره کهف را می خواند.»

به احتمال زیاد، مکاشفه ای برای این شخص رخ داده بوده است؛ و چنین نبوده که همگان چنان مطلبی را مشاهده کرده باشند.

3ـ این بی ادب گفته است: «و این دروغ را ببینید که میگویند غسال آمد تا دخترک را غسل دهد این نادانان تصور میکنند در قدیم ها مرده شور خانه و غسال خانه بوده!! نه دوستان آنوقت ها هرکس میمرد خاندان خودش میت را شستشو میدادند( و شستشو دادن دخترک سه ساله آسان است ) و البته اگر کسی ملکه بود باز خادم ها اینکار را میکردند ولی در فرض شما زینب خودش در آن وقت حیثیتش از خادم نیز کمتر بوده و در خرابه ساکن بوده! پس دلیلی نداشت که یزید برایش خادم بفرستند.»

حرف مفت زدن که مالیات ندارد. اگر راست می گویی مدرک بیاور که در آن زمان، غسّالخانه و شغل غسّالی وجود نداشته است. احتمالاً در شهرهای متمدّن دنیا، که دمشق هم یکی از آنها بوده، غسّالخانه وجود داشته؛ و افرادی کارشان همین بوده است. احتمالاً شستن مرده در خانه، اغلب در مناطق روستایی یا شهرهای کم تمدّن رواج داشته و دارد.

4ـ گفته است: «اما گاهی صدای خود شیعه ها هم در میاید و با استناد به کتاب های خودشون حرف سنی ها را تایید میکنند و میگویند حسین فرزندی بنام رقیه نداشته است!»

اصلاً در اعتقاد شیعه، وجود رقیّه و عدم وجود او مهمّ نیست. ما رقیّه را نه از اصول دینمان می دانیم و نه از فروع دینمان. اختلاف علما نیز بر سر این نیست که آیا این دختر سه ساله بوده یا نه؟ بلکه اختلافشان بر سر این است که آیا او اسمش رقیّه بوده یا نه؟ و اینکه آیا دختر امام حسین(ع) بوده یا رابطه ی فامیلی دیگری با حضرت داشته است. وجود چنین اختلاف نظری در مسائل تاریخی نیز، امری است عادی. مگر خود اهل سنّت، سر مسائل تاریخی، اختلاف نظر ندارند؟!

تنها یک فرد مغرض و عقده ای می تواند با استناد به یک اختلاف نظر عادی، این گونه جولان دهد. تو اگر مردی، چرا در اموری وارد بحث شده ای که نه جزء اصول دین است نه جزء فروع دین؟ اگر مردی بیا با ما سر امامت، خلافت بلافصل پیامبر(ص)، عصمت امام(ع) و مسائل اصولی اینچنینی با ما وارد بحث شو تا مرد از نامرد مشخص شود.

مطلب سوم: شفا گرفتن از حضرت رقیه(س) و باب الحوائج بودن ایشان

برای برخی این سوال وجود دارد که چرا حضرت رقیه(س) یا از آن بالاتر حضرت علی اصغر(ع) صاحب کرامات شده اند؟!!! حالا اگر شهدای کربلا مانند حضرت عباس(ع)، حضرت علی اکبر(ع)، سایر یاران و خود امام حسین(ع) صاحب کرامات بشوند درست است. چون اینها در راه خدا جان فشانی کردند و به مقام رفیع شهادت نائل شدند البته با اختیار خودشان. یعنی آمدند جنگیدند تا شهید شدند. پس اگر خداوند متعال به آنها مقاماتی بدهد؛ درست است و حق دارند. اما مثلا حضرت رقیه(س) 3 ساله یا حضرت علی اصغر(ع) 6 ماهه چه عمل اختیاری انجام داده اند که شایسته این مقامات باشند؟؟!!

 

در جواب به این سوال می گوئیم اینطور نیست که یک بچه 3 ساله هیچ معرفت و مقامی نداشته باشد. کمال و فضیلت به سن و سال نیست. چه بسا فرد 40 ساله یا 50 ساله ای که به اندازه یک بچه 5 6 ساله شعور و درک و معرفت نداشته باشد و چه بسا کودکی 3 4 ساله که درک و شعوری از یک فرد بالغ 50 ساله نیز بیشتر باشد.

مگر حضرت عیسی(ع) در گهواره ادعای نبوت نکرد؟!!!

«قالَ إِنِّی عَبْدُ اللَّهِ آتانِیَ الْکِتابَ وَ جَعَلَنی‏ نَبِیًّا (30)وَ جَعَلَنی‏ مُبارَکاً أَیْنَ ما کُنْتُ وَ أَوْصانی‏ بِالصَّلاةِ وَ الزَّکاةِ ما دُمْتُ حَیًّا (31)وَ بَرًّا بِوالِدَتی‏ وَ لَمْ یَجْعَلْنی‏ جَبَّاراً شَقِیًّا (32)وَ السَّلامُ عَلَیَّ یَوْمَ وُلِدْتُ وَ یَوْمَ أَمُوتُ وَ یَوْمَ أُبْعَثُ حَیًّا (33)ـــــ [عیسی(ع)‏] گفت: «منم بنده خدا، به من کتاب داده و مرا پیامبر قرار داده است.(30)و هر جا که باشم مرا با برکت ساخته، و تا زنده‏ام به نماز و زکات سفارش کرده است.(31)و مرا نسبت به مادرم نیکوکار کرده و زورگو و نافرمانم نگردانیده است.(32)و درود بر من، روزى که زاده شدم و روزى که مى‏میرم و روزى که زنده برانگیخته مى‏شوم.»(سوره مریم)

آیا کودک در گهواره خدا را می شناسد که بخواهد ادعای بندگی او را بکند؟!!! آیا به کودک گهواره توصیه به نماز و زکات شده؟!!! آیا کودک گهواره محبت به والدین و نیکی به آنها را می فهمد؟!!!

بله کودک عادی این مسائل را نمی فهمد. اما کودکی که دارای فضائل باشد می فهمد. و فضائل نیز به سن و سال نیست.

امیر مومنان(ع) از بدو تولّد شگفتی آفرین بود؛ هنگام تولّدش کعبه شکافت و او را در بر گرفت. بند قنداق را پاره می نمود؛ لذا مادرش او را حیدره نامید که به معنی شیر می باشد. حضرت یحیی(ع) هفت ساله بود که به نبوّت رسید. بلکه تمام انبیاء و ائمه(ع) و اولیای الهی از بدو تولّد آثار کمال را داشته اند. علیّ اصغر(ع) و رقیه(س) نیز از بدو تولّد دارای رتبه ی وجودی بالایی بودند؛ لذا خداوند متعال آنها را در لیست شهدای کربلا قرار داد. و بدلیل همین رتبه وجودی بالا صاحب کرامت و مقامات شده اند با اندک مطالعاتی در باب جریان عاشورا بر افراد زکی معلوم می شود که شهدای کربلا، همگی از جانب خدا گلچین شده بوده اند. شیوه ی گزینش سیّد الشهدا(ع) به خوبی نشان می دهد که او نمی خواست هر کسی در جرگه ی یاران او قرار گیرد. آنها را که بودند، مرخّص می نمود؛ و کسانی را که نبودند دعوت به یاری می نمود. کسانی در کنارش بودند، فرمود: هر کس می خواهد برود. امّا از سوی دیگر سراغ زهیر بن قین فرستاد که با ما باش. از مدینه که حرکت کرد، مردانی از بنی هاشم با او ملاقات نمودند؛ و به هیچکدام نفرمود که با من بیایید؛ امّا زنان و کودکان را با خود آورد؛ و چون گفتند نبر، فرمود: خدا چنین خواسته.

اگر فرد منصفی در شرح حال آن حضرت و یارانش تفحّص کند، شکّ نمی کند که تک تک آن افراد، گزیده شده بودند؛ و چنین نبود که اتّفاقی در آن موقعیّت واقع شوند. آنان همه افرادی با رتبه ی وجودی برتر بودند؛ از نوزاد گرفته تا پیرسال؛ از زن گرفته تا مرد؛ از تازه مسلمان گرفته تا کهنه مسلمان؛ از مدنی گرفته تا کوفی؛ از هاشمی تا غیر هاشمی. حتّی حرّ بن یزید ریاحی نیز فردی عادی نبود. او اگر چه قبل از آن به حقّ اهل بیت(ع) جاهل بود، امّا در همان حال نیز روح فتوّت و جوانمردی و حرّیّت در او موج می زد. اگر غیر از این بود، لشکر هزاران نفری را رها نموده به لشکر چند ده نفری ملحق نمی گشت. او اگر فردی صرفاً خوب بود، نهایتش این بود که از این منازغه کناره گیری کند؛ امّا او کناره گیری نکرد، بلکه با اختیار خویش، راهی را برگزید که یقیناً آخرش مرگ بود.  

این جواب اجمالی به این بحث است. جوابهای مفصل تر و عمیق تری نیز به این سوال می توان داد که بدلیل طولانی شدن صرف نظر می کنیم.

نظرات  (۱۲)

مسئله ای که در مورد حضرت رقیه نوشتین با توجه که من اطلاعات کاملی از این مسئله ندارم و تا حالا در موردش نخوندم نمیتونم اظهار نظر کنم. ولی چیزی که از حرف های پایانی شما فهمیدم منو دچار چالش کرد. مثلا این که حضرت عیسی در گهواره (در زمان نوزادی) سخن گفته (استناد از قرآن) و حضرت علی هنگامی که در کعبه از مادرش فاطمه بنت اسد متولد شد "کعبه شکافت و او را در برگرفت" (منبعی ذکر نکرده بودین). حالا اینجا این مسئله پیش میاد که خداوند بین انسان ها که خلق میکنه تفاوت قائل میشه. پیامبر های بسیار زیادی بودن که در نوجوانی، جوانی و میانسالی، پس از رسیدن به کمالات و عصمت و طهارت به عنوان پیامبر از طرح خدا منصوب شدند اما اینکه چرا افرادی مانند حضرت عیسی یا علی (ع) قبل از تولد یا در بدو تولد به عنوان امامت یا پیامبری خداوند منصوب شدند، این شبهه رو ایجاد میکنه که خداوند میان مخلوقات خود فرق میگذاره... ممنون میشم به این مسئله در حدی که بتونه منو قانع کنه جواب بدین...
پاسخ:
سلام
اینکه گفتم جوابای عمیق تری هم وجود داره بخاطر همینه.
اما این مسائل تفاوته نه تبعیض و تفاوت نیز ذاتی عالم خلقت است. اما در مورد انبیاء(ع) همه انبیاء(ع) از بدو تولد معصوم بوده اند.برای فهم صحیح این مطلب لاجرم باید مقداری فلسفه بلد باشید.
اما برای فهم اجمالی مطلب مطالعه کتاب عدل الهی شهید مطهری(ره) مفید است. مخصوصا بخش 2، 3، 4 و 5 کتاب.
۰۱ آذر ۹۱ ، ۱۲:۰۹ جوادی نسب
سلام
مطلب جالب بود. اما یه نکته ای که باید توجه بشه. مگر علامه مطهری هر چیز فرموده باشند صد در صد صحیح هست که سر این بحث کنیم که این نظر قطعی ایشان بوده یا نبوده؟
نکته دیگر:
چرا اصلا به سخنان بزرگان در مورد حضرت رقیه اشاره نشد؟
چرا به اشعار و روایاتی در این مورد اشاره نشد؟
مسئله دیگر:
چرا در ذیل بحث کودکان. اینقدر بحث رو طولانی کردید. فکر نکنم لازم بود ریز سفرهای محمد حسین طباطبایی ذکر بشه. چون مسئله واضح هست و فوقش میتونستید رجوع بدهید به لینک یا مسئله دیگر
نتیجه:
به نظر من این مقاله نمی تونه حضرت رقیه رو اثبات کنه. چون قدم اول که اثبات حضرت باشه فراموش شده و چسبیدین به برگ ها. ابتدا باید ریشه ثابت می شد بعد نوبت برگ ها می شد
پاسخ:
سلام
ممنون از توجهتون
خوشحال میشم نظرتون رو در مورد 2 پست قبلی هم بدین.
اما در باب نظر شهید مطهری(ره) بله قطعا ایشان مصعوم نبوده و هر چیزی ایشان گفته باشند صحیح نیست. اما چون بنده خیلی مشاهده کرده ام که برخی ها به نظر ایشان استناد می کنند و حتی ایشان را لعن می کنند. خواستم بگویم این یک بحث علمی است که که کسی با انکارش شایسته لعن نمی شود. وگرنه اگر کسی با بررسی علمی بگوید از نظر من حرف شهید مطهری(ره) اشتباه است کار خیلی درست و منطقی است کما اینکه علمای زیادی وجود حضرت رقیه(س) را پذیرفته اند. پس مطلب شهید مطهری(ره) از این باب بود.
در مورد کودکان موارد بیش از این بود اما عمدا مفصل نوشتم که بهانه گیرها جای هیچ شک و شبهه ای نداشته باشند.
اما نکته آخرتون هم هدف این مطلب اثبات وجود حضرت رقیه(س) نبود. بلکه پاسخ به شبهه سایت سنی و بحث نظر شهید مطهری(ره) بود.
بازم از توجهتون ممنون.

سلام، 2 تا شبهه قبلی رو ب بهترین نحو جواب داده بودین، ولی نمی دونم انگار اینو ب یک جواب قطعی و ب قول معروف دل خنک کن نرسیدین و فقط انگار ک خواسته باشین از سر لج یک جوابی ب فرد وهابی بدید.

یا علی

پاسخ:
سلام
اگه دقیقا می گفتین منظورتون چیه و چرا به این نتیجه رسیدین که من می خواستم از سر لج جواب بدم خوب بود

سلام

وب خوبی دارید.

مطلبتونم خوب بود.

موفق باشید

سلام برادر جان
این مطالب پاسخ به شبهاتتون عالی بود

مشکل وهابیها همینه دیگه
ما شبهه به اصل مذهبشون وارد میکنیم اینا میان مسائل دسته چندم ما رو زیر سوال میبرن اون هم با توهین و تحقیر و فحاشی ... اون وهابی چه میفهمه که ماها سر سفره اهل بیت بزرگ شدیم و انقدر از اینها کرامات دیدیم ...
خوب بود چند نمونه از معجزات حضرت رو هم بگین ...
از جمله مساله نبش قبر و تعمیر قبر ایشون ....
خدا حفظتون کنه
یا علی

سلام
داداش کاش کلمات توهین آمیز اون وهابی ملعونو اینقدر راحت نمی نوشتی
منظورم : نادان و... هست. لا اقل سه نقطه میذاشتی
ضمنا اون که گفتی عمه 3ساله ی امام زمان ضروریت مذهب نیست...
من فقه و کلام و.. بلد نیستم که اثبات کنم ولی به نظرم این مطلب جای بحث و پرداختن بیشتری داره
مثلا یه سوال: آیا انکار 3ساله ی ارباب باعث ناراحتی سیدالشهدا نمیشه؟ آیا ناراحت نکردن امام حسین ضروریت دین نیست؟؟!!
اونم انکار وجود مقدسی که امام حسین سلاح دونستو بنا به قول مشهور حتی دیدن بدن 3ساله و رنجورشو بعد نبش قبر در تاریخ ثبت شده
(قصّه آب گرفتگى قبر مبارک آن حضرت که در کتاب «الذریعة الى تصانیف الشیعة: ج22 ص390» و در زمان کلیددارى جدّ سادات آل مرتضى سید ابراهیم که فعلاً کلیددار حرم حضرت زینب هستند اتفاق افتاد که براى ترمیم قبر مبارک قبر را باز کرده و آن دختر خردسال را سالم و حتى کبودى‌هاى روى بدن او که در اثر کعب نیزه و تازیانه بود تازه دیدند، و آن سید بزرگوار سه شبانه روز «حضرت رقیه را» بر دامن خود گرفت تا قبر کاملاً بازسازى شد و سپس حضرت را به جاى خود ارجاع نمود و قبر را بسته و به حالت اول برگرداندند.)

شاید با افتادن این اتفاق امام حسین خواست هیچ کس از توسل و عشق به 3ساله دخترش محروم نشه ولی با این حال افسوس از این همه منکر...
داداش اتفاقا الآن اختلاف سر انکار ایشون زیاد شده
افرادی که کورکورانه و از روی مرید بازی به حماسه حسینی استناد میکنند و....
راستی سندتون برا اینکه اون مطلب حماسه حسینی یادداشتهای تحقیقاتی  آقای مطهری بوده چبه؟
چرا ایشون از یادداشهای به این مهمی که تحریفات کربلا بوده مراقبت لازمو انجام ندادند با توجه به اینکه همچین شخصیتی مرگ و در یک قدمی میدیده
کاش این اشتباه نمیشد ویا لا اقل اطرافیان بدون یقین چاپ نمیکردند
این دو خط چه انبوه مریدانی رو که گمراه نکرده!
کلا از انصاف کلامتون ممنون
وجدانا با وجود نقدهایی که داشتم ولی از خیلی از جرابهاتون به شبهه ها استفاده کردم
یاعلی
رقیه(س) منتقم دارد میآید

پاسخ:
سلام
اگر امام حسین(ع) واقعاً همچین 3 ساله ای نداشته باشند؛ نه تنها انکارش موجب ناراحتی ایشان نمی شود که شاید باعث خوشحالی ایشان نیز بشود. ما با مسائلی بسیار بدیهی تر و اساسی تر موجبات ناراحتی ائمه(ع) را فراهم می کنیم. این که یک بحث علمی اختلافی است. به نظر شما مثلاً آن فردی که شب تا دیر وقت در هیئت است و بعد نماز صبحش قضا می شود؛ موجب ناراحتی امام حسین(ع) نمی شود؟!!! آن فردی که پای ثابت هیئات است اما نسبت به والدینش بی احترامی و بی اخلاقی می کند؛ موجب ناراحتی امام حسین(ع) نمی شود؟!!! آن خانمی که در هیئت می آید اما بدحجاب نیز هست موجب ناراحتی امام حسین(ع) نمی شود؟!!!
اما در باب ضروری مذهب و ضروری دین، مسأله ای ضروری محسوب می شود که پیروان آن دین یا مذهب از عوام آن دین و مذهب بگیرید تا علمای آن دین و مذهب بدانند که آن مسأله ضروری دین یا مذهب است. مانند اصل وجوب نماز و تعداد رکعات آن، وجوب روزه ماه رمضان، اصل وجوب حجاب و ... . البته ضروریات دین و مذهب اندک هستند. نکته ی بعد آنکه انکار ضروری دین از روی علم موجب ارتداد می شود. خب یعنی کسی که حضرت رقیه(س) را منکر باشد؛ مرتد است؟؟؟!!! مرتد حکمش اعدام است و زنش خود بخود بدون طلاق از او جدا می شود و اموالش به ورثه می رسد. آیا شما این مسائل را در باب منکر حضرت رقیه(س) قبول دارید؟؟!!
شما فرموده اید که فقه و کلام را بلد نیستید. خوب احسنت به شما که اقرار به ناآگاهی خود نسبت به برخی علوم می کنید و الکی ادعا نمی کنید. خوب با این حال بهتر نیست شما که علمش را ندارید بحث در مورد این علوم را به عالمان این علم واگذار کنید؟؟!!
به عنوان نکته ی آخر که در متن نیز بدان اشاره کرده بودم؛ علمای ما در طول تاریخ سر مسائلی به مراتب مهم تر و حساس تر از این مسأله اختلاف نظر داشته اند. این مسأله که چیزی نیست.
1. شما مثل اینکه هنوز سر وجود حضرت رقیه(س) مشکل دارید
اگه نمیتونید از جمع این همه اسناد تاریخی وکرامات و... به وجود ایشون برسید لا اقل مثه من که باید بحث رو به علما واگذار کنم شما هم به علما و ازون بالاتر به مراجع تقلید واگذار کنید
بنده نظر 16 تن از مراجع رو در اختیار دارم که حاکی از اطمینان کامل این بزرگان از وجود 3ساله ارباب است و تنها در یک مورد یکی از مراجع با وجود اینکه به نتیجه کاملی نرسیدند ولی باز انکار رو جایز ندونستند
با این وجود متاسفم که شما حتی انکار ایشونو در شرایطی باعث خوشحالی امام حسین هم میدونید.. باز خوبه با حدس و گمان حرف زدید..
اگه دوست دارید میتونم به زودی نظر این 16تن رو در اختیارتون قرار بدم
قبلش هم میتونید به سایت  http://www.roghayeh.net  مراجعه کنید و نظرات و حتی دست خطهای بعضی مراجع و اسناد تاریخی و دلایل عقلی رو ببینید
2.من آدم انعطاف پذیریم و قبول میکنم که انکار این حضرت باعث خارج شدن از دایره ی تشیع نمیشود و با این معنی.. ضروریت مذهب نیستند
ولی داداش من گفته بودم این مطلب جای بحث و پرداختن بیشتری داره فقط همین.. سوالم هم فقهی نبود که جواب فقهی بدید .. دلی بودو منظورم بحث و پرداختن بیشتر روی معنی واژه ی <ضرورت> بود
ضمنا مقایسه ای که کردید اشتباهه آخه داداش انکار بی بی چه ربطی به بیدار بودن واسه هیئت و قضاشدن نماز داره؟ دو مطلب جداست. یکی اعتقادی یکی رفتاری
او
ن افرادی که هیئت میرند و رفتارشون اشتباهه از اکثرشون بپرسید  میبینید خوب وبد و میدوونند فقط در عمل بهش مشکل دارندو گرفتار هوای نفسندولی طالب اسلاح
آن فردی که شب تا دیر وقت در هیئته و بعد نماز صبحش قضا می شه فقط حق الله گردنشه و در موارد دیگری هم که گفتید مگه حق الناس چند نفر به گردنشون میفته؟؟؟
ولی یکی میاد وبا یک انکار باعث گمراهی یالا اقل باعث محروم شدن توده ی عظیم مریدان و عامیان از نعمت بزرگ وجود این حضرت و توسل به این باب الحوائج کوچک اهل بیت میشه...
3. اما در مورد اینکه گفتید علمای ما در طول تاریخ سر مسائلی به مراتب مهم تر و حساس تر از این مسأله اختلاف نظر داشته اند. این مسأله که چیزی نیست.. بعد از خواندن نظر مراجع همین حرف و بشون بزنیدو اضافه  کنید که مگه چقدر وجود این دختر 3ساله مهم است که حتی تردید در وجود این حضرت رو جایز ندونستید؟؟؟؟!!!!!!
به عنوان نکته ی آخر اینکه همه ی این حرفا به آیه ی مودت برمیگرده
هرکه مودتش به اهل بیت بیشتر باشه حتی مسائل کوچک مربوط به اهل بیت براش مهم میشه
من قند چایی امام حسین هم واسم مهمه که حرمتش نگه داشته بشه چه برسه نازدانه ش
یاعلی
رقیه(س) منتقم دارد میآید

پاسخ:
سلام مجدد
بنده سر وجودش یا عدم وجود حضرت رقیه(س) بحثی ندارم و به قول شما نظر مشهور نیز این است که ایشان وجود داشته است. صرفاً گفتم که اگر بفرض همچین شخصی وجود نداشته باشد اتفاقاً شاید انکارش موجب خوشحالی امام حسین(ع) شود.
اما نظر 16 تن از مراجع نیز نظر خود مراجع است و برای مقلیدنشان حجت است. لازم نیست باقی مجتهدین و مراجع از نظر این 16 تن تبعیت کنند. خود شهید مطهری(ره) نیز یک مجتهد بود.
اما خوبه خودتون هم میگین بحثتون دلیه. عزیز من در فقه این مباحث جائی نداره. فقیه تابد ادله است نه تابع احساسات و دل و سلیقه و ... .
در مورد گمراهی بازم میگم سر مسائل خیلی جدیتر و عمیق تر و اساسی تر علما با هم اختلاف دارن که نظر غلط باعث گمراهی خیلی بیشتر و عمیق تر میشه تا انکار حضرت رقیه(س). شما ظاهراً در وادی علم و فقه نیستید. اختلافات آن اندازه زیاد است که واقعاً این مسأله در میانش گم است و به حساب نمی آید.
مثلاً به نظر شما خطر انکار حضرت رقیه(س) مهم تر و شدیدتر است یا مسأله جبر و اختیار؟؟؟!! یا مسأله تحریف یا عدم تحریف قرآن؟؟!! یا مسأله عدل خداوند؟؟!! و ... .
مردم در خیلی مسائل مهم تر و اساسی تر مشکلات اعتقادی دارند که اصلاً نوبت به حضرت رقیه(س) نمی رسه.
متاسفم انقدر نفهم هستید ه نمیدونید فرق دختر سه ساله امام حسین رو با مردم عادی
دختر امام است دانشش بیش از همه است
استغفر الله
پاسخ:
نمیدونم از کجای مطلب بنده نفهمی بنده رو برداشت کردید. در هر حال ممنون از نظرتون
آخه این مزخرفات در مورد رقیه چه اثری در زندگی امروز ما دارد؟ خسته شدیم از این اسم های عربی کثیف. این چه زندگی سیاهی است شما برای مردم مجسم می کنید. این حادثه هر چه بوده جز بر غم و غصه و نفرت و کینه نمی افزاید. شما آخوندها به خدا مالیخولیا دارین. وجود شما پر از درد و رنج و افسردگی و زندگی سیاه است. ای افراد پول پرست سود جو و درئغگو که اعمالتان سیاه است و ظاهری عمه پسند دارید. صحبت از مهربانی می کنید اما اصلا مفهوم مهربانی را نمی دانید. شما فرزندان شیطان هستید و خودتون رو هم خیلی پاک می دانید. حاشا. تمام شما به جهنم یرازیر خواهید شد. مردم آگاه باشید از صحبت های پوچی مثل رقیه و امام حسین بپرهیزید و خودتون رو از زندگی سیاه اسلامی نجات بدین. این ها حق و باطل رو با هم قاطی کردم. آدم های بسیار مغرور کله خری هستند که حرف حساب نمی پذیرند و در نهایت در فکر تئسعه قدرت و پول و احترام و زندگی راحت برای خود هستند.
دارم فکر میکنم..ضربه ای که تو به اسلام میزنی+توهینها..خیلی بیشتر از افکار نواندیشهاست...
به کامنتها دقت میکنی...نکنه هدفت همینه برادرم.....

حیف وقت که صرف این اراجیف کنی بوده یا نبوده به ما چه! بس کنید ترخدا مثلا جواب دادی یه جواب پر از عقده! خوبیش اینه کلی روضه خون دارن با اسم ایشون نون میخورن و اشک درمیارن و مردم یه اسم خیلی قدیمی رو به نیت تقدس رو بچه هاشون میذارن و به همین دلایل سیاسی باید هر طور شده اثبات کنیم ایشون وجود داشتن خب بر فرض داشته باشه مثلا یکتاپرستید خدا رو بپرستید این بت تراشی یعنی چی
ممنون از مطالب عالی و منطقی تون

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی