برهان

قُلْ هاتُوا بُرْهانَکُمْ إِنْ کُنْتُمْ صادِقین‏ /البقرة ۱۱۱
جمعه, ۱ دی ۱۳۹۱، ۰۹:۵۰ ب.ظ

استغفار معصومین(ع)، قسمت اول

ما در این پست و پست بعدی می خواهیم به وجوه و دلایل استغفار ائمه(ع) با توجه به معصوم بودن آنها بپردازیم.

سوالی که ممکن است در ذهن خیلی ها باشد؛ این است که ائمه(ع) که معصوم بودند. پس چرا اینهمه استغفار می کردند؟!

جوابهای مختلفی برای این سوال در سایتها و مقالات وجود دارد. از جوابهای سطح پائینی که احتمالاً خیلی از افراد دیده اند و ممکن است آنها را قانع نکرده باشد؛ تا جوابهای سطح بالاتری که ممکن است تا بحال عموم مردم آنها را ندیده باشند و جوابهای علمی و عمیقی است که فقط اهل علم و عرفا و حکما از آن آگاهی دارند که ما نیز به حول قوه الهی می خواهیم در این سلسله مطالب برخی از جوابهای نسبتاً عمیق تر را در این زمینه ارائه کنیم. البته ابتدا از جوابهای ساده شروع خواهیم کرد تا به جوابهای عمیق تر برسیم.

البته به احتمال زیاد درصد زیادی از خوانندگان محترم متوجه حقیقت مطلب نشوند. در اینجا اولاً باید متذکر شد که حقیقت مطلب به معنای واقعی کلمه هنوز برای نگارنده نیز مکشوف نشده است. ثانیاً هر که طاووس خواهد جور هندوستان کشد. اگر کسی طالب این است که از حقیقت این مطالب آگاه شود لاجرم باید وارد وادی عرفان نظری شود؛ البته پس از گذراندن حکمت اسلامی که عبارت است از حکمت متعالیه یا همان مکتب فلسفی ملاصدرا.

برای جواب ابتدا مقدمه ای را ذکر می کنیم:

مقدمه:

وقتی ما با براهیم قاطع عقلی اثبات نمودیم که انبیاء(ع) و ائمه(ع) باید معصوم باشند؛ دیگر این مسأله با شواهد نقلی و تاریخی قابل رد شدن نیست. بلاتشبیه مانند اینکه ما با دلیل قاطع عقلی قضیه فیثاغورث را اثبات کرده ایم. حال اگر کسی آمد پیش ما و گفت من مثلثی کشیده ام که قائم الزاویه است اما قضیه فیثاغورث در آن صدق نمی کند؛ به راحتی و مثل آب خوردن می گوئیم یا مثلثت قائم الزاویه نیست یا داری اضلاع را اشتباه اندازه گیری می کنی. خلاصه اینجا اشتباه از تو است. وگرنه قضیه فیثاغورث قطعاً درست است.(البته اگر دوستان نفرمایند این قضیه در هندسه غیر اقلیدسی رد می شود. نه صحبت ما در هندسه مسطحه یا همان هندسه اقلیدسی است.) حال اینجا نیز اینطور است. وقتی ما با براهین قاطع عقلی عصمت را ثابت نمودیم؛ اگر با حدیثی یا آیه ای یا یک واقعه ی تاریخی مواجه شویم؛ که از ظاهر آن آیه یا حدیث یا واقعه تاریخی اینطور برداشت شود که معصوم مرتکب اشتباه یا گناهی شده است؛ به راحتی و مثل آب خوردن می گوئیم که یا آیا واقعه یا حدیث جعلی است؛ یا ما منظوری حدیث یا آیه را بد فهمیده ایم. اما چون در آیه قرآن احتمال جعل منتفی است و محال است آیه جعلی باشد؛ لذا در مورد قرآن تنها فرض بدفهمی ما باقی می ماند. اما در احادیث احتمال جعل و تحریف نیز وجود دارد. چون که اگر واقعاً از معصوم اشتباهی یا گناهی سر زده باشد پس آن براهین اشکال دارد و باید بشود آن براهین را رد کرد. البته باید به روش عقلی و کلی براهین رد شوند نه با شاهد مثال. چون عقل را باید با عقل رد کرد نه با نقل.

دلیل این مطلب نیز این است که حجیت عقل ذاتی است اما حجیت حدیث به حجیت عقل است. یعنی اینکه خود انسان می‌فهمد که اگر عقلش به چیزی حکم کرد آن چیز درست است و باید مطابق آن چیز رفتار کند. اما چرا حدیث را می پذیریم؟ چون معصوم (ع) آن را فرموده. خوب حالا چرا ما این افراد را معصوم می دانیم؟ چون برای عصمت‌شان برهان و دلیل عقلی اقامه کرده ایم. پس در واقع چون قبلاً با عقل عصمت را ثابت کرده ایم. حرف آن‌ها را می‌پذیریم. پس پذیرفتن حدیث به حجیت ذاتی عقل وابسته است. و عقل برتر از ظن است. ظن نیز یعنی گمان. اما عقل حکم قطعی و یقینی می‌دهد نه حکم گمانی و احتمالی. ما برای عصمت ائمه (ع) برهان قاطع و یقینی عقلی اقامه کرده‌ایم. اما فلان حدیث را ما مطمئن نیستیم از معصوم (ع) صادر شده باشد. بلکه مثلاً می گوییم به احتمال زیاد این حدیث را معصوم (ع) فرموده. پس می‌شود ظن. اما خوب همین ظن نیز در فقه حجت است. یعنی ما مجازیم طبق همین احتمال عمل بکنیم. و اگر طبق همین احتمال عمل کردیم و فردای قیامت دیدیم واقعاً این حدیث از معصوم (ع) صادر نشده ما پیش خداوند متعال معذوریم. چون به خدا می گوییم خدایا ما موظف به تبعیت از معصوم (ع) بودیم. از طرفی طبق قواعد علم الحدیث و پس از بررسی دقیق (که البته این بررسی کار متخصص و مجتهد است نه کار من و شما) احتمال زیاد دادیم این حدیث از معصوم (ع) صادر شده است پس طبق مفادش عمل کردیم.

البته حساب احادیث متواتر جداست چون احادیث متواتر را یقین داریم از معصوم (ع) صادر شده است. چون یکی از بدیهیات متواترات است.

با این مقدمه نسبتاً طولانی برویم سراغ اصل بحث استغفار معصومین(ع)

در این زمینه نکاتی قابل ذکر است:

الف- استغفار همیشه توبه از گناه نیست

توبه و استغفار همیشه به معناى بازگشت از گناه نیست بلکه هر گونه بازگشت و توجّه به خدا را که همراه با اعتراف به ناتوانی خود از به جا آوردن حقّ بندگی است ، شامل مى‏شود. از این رو توبه و استغفار به خودى خود، یکى از عبادت‏هاى بزرگ و از مصادیق بارز تعظیم خداست و هیچ دلالتی بر گناهکار بودن استغفار کننده ندارد. بلکه دائم الاستغفار بودن از علائم اهل تقوا و ایمان و شرط بندگی است و آنکه مداومت بر استغفار نداشته باشد در منطق قرآن کریم و اهل بیت (ع) نه تنها نمی تواند امام یا نبی باشد بلکه حتّی مومن حقیقی هم نیست. امام صادق (ع) فرمودند:

«الاستغفار، و قول « لا إله إلّا اللّه» خیر العبادة ـــ استغفار و قول لا إله إلّا اللّه بهترین عبادت است»

و رسول اللّه (ص) فرمودند:

«خیر الدّعاء الاستغفار ـــ بهترین دعاها استغفار است». خداوند متعال نیز در قرآن کریم ، مؤمنان راستین را چنین توصیف مى‏کند:

«الصَّابِرِینَ وَ الصَّادِقِینَ وَ الْقانِتِینَ وَ الْمُنْفِقِینَ وَ الْمُسْتَغْفِرِینَ بِالْأَسْحارِ ـــ آنان شکیبایان ، راستگو ، فرمانبرداران ، انفاق کنندگان و استغفار کنندگان در سحرگاهان هستند.»(آل عمران:17).

و در جاى دیگر مى‏فرماید:

«کانُوا قَلِیلاً مِنَ اللَّیْلِ ما یَهْجَعُونَ وَ بِالْأَسْحارِ هُمْ یَسْتَغْفِرُونَ ــــ شبانگاه اندکى مى‏آرَمَند و سحرگاهان به استغفار مى‏پردازند»(الذاریات:17).

اگر استغفار اینان از گناه بود نباید آن را به سحرگاهان می انداختند بلکه از پس گناه باید استغفار می نمودند ؛ لکن استغفار شبانه ی اینها جزء عبادتهای دائمی آنهاست.

نتیجه آنکه:

اولاً: استغفار تنها به معنای توبه از گناه و طلب آمرزش نیست، بلکه چه بسا نشانه مقام معنوی است. از این رو حضرت امیر مؤمنان(ع) فرمود:

«الاستغفار درجة العلّیین ــ استغفار درجه ی بلندپایگان است»؛

یعنی هر چه مقام کسی بالاتر رود، بیشتر خود را گناهکار می بیند. چون می یابد هر چه کند در برابر عظمت خدا کم است. لذا با اینکه نهایت سعی خود را در بندگی می کند امّا باز هم خود و عمل خود را کمتر از آن می بیند که لایق خداوندی خدا باشد.

پس توجّه شود که خود را گناهکار دیدن غیر از گناهکار بودن است. خود را گناهکار دیدن، و به این سبب استغفار و توبه نمودن، از کمالات بوده، شرط ادب مع الله است؛ امّا گناهکار بودن از رذائل و بی ادبی در محضر خداست.

ثانیاً: گاه استغفار، نتیجه ی تجلی هیبت و عظمت الهی بر قلب انسان کامل است. انسان کامل وقتی در پرتو تجلّی جلالی قرار می گیرد، هیبت خدا او را چنان در می گیرد که از شدّت آن، از خود بی خود می شود؛ امّا بعد از مدّتی به خود می آید؛ اینجاست که ولیّ خدا از اینکه به خود آمده و در آن بی خودی نمانده است، از خدای تعالی طلب عفو و گذشت می کند تا دوباره آن حالت فناء باز گردد. در دعای عرفه ی سالار شهیدان می خوانیم:

« ... یا مَنْ اَلْبَسَ اَوْلِیاءَهُ مَلابِسَ هَیْبَتِهِ، فَقامُوا بَیْنَ یَدَیْهِ مُسْتَغْفِرینَ ـــ ای کسی که پوشش هیبتش اولیاء را در بر گرفته؛ در نتیجه در پیشگاهش استغفار کنان ایستاده اند!»

در این حال، ولیّ خدا از اینکه همواره غرق در آن فنا و مستی نمانده شرمنده ی یار است. لذا با اینکه این خروج از صعقه و فنا دست خود او نیست، ولی باز آن را از ضعف خود می شمرد و استغفار می کند.

جریان تجلّی خدا بر موسی(ع) به خوبی بیانگر این معناست.

«وَ لَمَّا جاءَ مُوسى‏ لِمیقاتِنا وَ کَلَّمَهُ رَبُّهُ قالَ رَبِّ أَرِنی‏ أَنْظُرْ إِلَیْکَ قالَ لَنْ تَرانی‏ وَ لکِنِ انْظُرْ إِلَى الْجَبَلِ فَإِنِ اسْتَقَرَّ مَکانَهُ فَسَوْفَ تَرانی‏ فَلَمَّا تَجَلَّى رَبُّهُ لِلْجَبَلِ جَعَلَهُ دَکًّا وَ خَرَّ مُوسى‏ صَعِقاً فَلَمَّا أَفاقَ قالَ سُبْحانَکَ تُبْتُ إِلَیْکَ وَ أَنَا أَوَّلُ الْمُؤْمِنینَ ـــــ و هنگامى که موسى به میعادگاه ما آمد، و پروردگارش با او سخن گفت، عرض کرد: «پروردگارا! خودت را به من نشان ده، تا تو را ببینم!» گفت: «هرگز مرا نخواهى دید! ولى به کوه بنگر، اگر در جاى خود ثابت ماند، مرا خواهى دید!» اما هنگامى که پروردگارش بر کوه تجلّی کرد، آن را همسان خاک قرار داد؛ و موسى مدهوش به زمین افتاد. چون به خود آمد، عرض کرد: «خداوندا! منزهى تو! من به سوى تو توبه نمودم (بازگشتم) در حالی که من اوّل مؤمنانم!» (الأعراف:143)

موسی(ع) یقیناً در مقام لقاء الله بوده است؛ چون انبیاء، همه در این مقامند؛ لکن او از خدای تعالی می خواهد که خود را در اعلی جلوه اش و با تمام حقیقت اسم اعظمش به او بنمایاند؛ یعنی او در حقیقت آن مقامی را طلب می کند که اختصاص به اهل بیت(ع) دارد. امّا خدای تعالی فرمود: تو توان تحمّل آن جلوه را نداری. پس به کوه نظر کن، تا از حجاب کوه بر تو تجلّی کنم. اگر حجاب کوه در برابر این تجلّی تاب آورد تو آن تجلّی را از پس حجاب خواهی دید. امّا چون بر کوه جلوه نمود، کوه، از هیبت الهی از هم پاشید و خاک شد؛ و موسی(ع) با آن اندک جلوه که به او رسید، از خود بی خود گشت، و گوینده که او سه از در آن حال بود تا به خود آمد؛ و از اینکه نتوانسته بود در برابر آن جلوه تاب آورد توبه نمود و فرمود:

« ... سُبْحانَکَ تُبْتُ إِلَیْکَ ـــ خداوندا! منزهى تو! من به سوى تو توبه نمودم»

ب- جنبه تربیتی برای سایرین

توبه و استغفار و استغاثه ی دائمى پیامبر(صلى الله علیه وآله) و امامان‏ ـ علیهم السلام ـ در پیشگاه خدا ، نقش عملى را در تربیت امّت نیز دارد و به دیگران مى‏آموزد که چگونه در پیشگاه خدا به توبه، تضرّع و انابه بپردازند و به جهت پاره‏اى از اعمال نیک ، مغرور نگشته و به خاطر اعمالی که هیچ در خور خداوندی خدا نیست خود را از خدا طلبکار ندانند و همواره خود را در به جا آوردن حقّ بندگی خدا قاصر و مقصّر بدانند که این عالی ترین اعتراف به عظمت بی منتهای حضرت پروردگار است. آیا کسى که ناله‏ها و گریه‏ها و اطاعت و بندگى امیرمؤمنان‏ ـ علیه السلام ـ را ببیند و بشنود، با خود نمى‏گوید: او که یک لحظه ی عمرش برتر از عبادت ثقلین است، این چنین توبه مى‏کند؛ پس من حقیر چگونه به خود ببالم و از خدا به خاطر کمی تلاشم عذرخواهى نکنم!؟ وقتی آن مجسمه ی عبادت و بندگی می گوید:

«آهِ مِنْ قِلَّةِ الزَّادِ وَ وَحْشَةِ الطَّرِیق ــ آه از کمی توشه و وحشت راه » (بحار الأنوار ، ج‏75 ،ص23) ،

پس ما افراد عادی چگونه می توانیم خود را نیکوکار و عبد خالص خدا بدانیم. آری این درس است که ما خود را به خاطر چند عمل شکسته و بسته ، طلبکار از خدا ندانیم. و البته باید توجّه داشت که اینگونه رفتارهای ائمه(ع) ، نمایش تربیتی نیست ؛ بلکه آنان حقیقتاً خود و اعمالشان را در برابر خدا اندک و نارسا می دیدند؛ چرا که هر کاری هر اندازه بزرگ، باز در خور عظمت خدا نیست.

ج- توبه و استغفار هر کس متناسب با مرتبه او

استغفار و توبه ، داراى مراتب و درجاتى متناسب با عاملان آن است. توبه ی گنهکاران و امثال من رو سیاه، از گناه و توبه اهل انس با عبادت ، از ترک مستحبّ ؛ و توبه اهل انس با معبود ، از غفلت آنی از یاد خداست. امّا توبه و استغفار اولیاى الهى و معصومان، نه از گناه شرعی است و نه از غفلت آنی از خدا ، بلکه توبه از این است که بی اذن خاصّ خدا توجّه به وسائط فیض داشته باشند ؛ لذا حضرت یوسف (ع) وقتی بدون فرمان خاصّ خدا ، کسی را واسطه قرار داد تا بی گناهی خود را به گوش حاکم مصر برساند خود را گناهکار محسوب داشت و با تضرّع ، دست به توبه برداشت ؛ در حالی که این کار، گناه شرعی نیست و چه بسا برای افراد عادی واجب باشد ؛ امّا با شأن حضرت یوسف سازگار نبود. امّا برای چهارده معصوم توبه و استغفار از هیچکدام این امور معنی ندارد ؛ و شأن این بزرگواران برتر از آن است که بی اذن خاصّ خدا دست به کاری زنند. استغفار این خلفای تامّ الهی از توجّه به کثرت خلقی در مقام انجام وظیفه ی تبلیغ دین است. امام صادق (ع) فرمودند:

«إِنَّ رَسُولَ اللَّهِ ص کَانَ یَتُوبُ إِلَى اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ- کُلَّ یَوْمٍ سَبْعِینَ مَرَّةً مِنْ غَیْرِ ذَنْبٍ. ــــ همانا رسول خدا هر روز هفتاد بار توبه می نمود بدون هیچ گناهی.»( بحار الأنوار ، ج‏44 ،ص275)

رسول خدا نیز فرمودند:

«إِنَّهُ لَیُغَانُ عَلَى قَلْبِی وَ إِنِّی لَأَسْتَغْفِرُ بِالنَّهَارِ سَبْعِینَ مَرَّة . ـــــ همانا ابری بر قلبم می نشیند و من هر روز هفتاد بار استغفار می کنم.»(بحار الأنوار ، ج‏25،ص 204 )

در اینجا واقعاً ابری قلب مبارکش سایه می افکند. وقتی حضرتش از مقام احدیّت تنزّل می کند به مقام واحدیّت تا کثرت بین گشته ابلاغ رسالت کند، ابر کثرت بینی بر قلب احدی محمّدی سایه می کند. لذا استغفار می کند تا دوباره از مقام کثرت واحدی (کثرت در عین وحدت، و وحدت در عین کثرت) به مقام وحدت احدی باز گردد. دفعات استغفار نیز بیانگر میزان تنزّل آن حضرت است. وقتی هفتاد بار استغفار می کند یعنی هفتاد رتبه در مقام اسماء پایین آمده است.

باز امام صادق (ع) فرمودند:

«إن رسول اللّه صلى اللّه علیه و اله کان لا یقوم من مجلس و إن خفّ حتّى یستغفر اللّه عزّ و جلّ خمسا و عشرین مرّة ـــــ رسول خدا (ص) همواره چنین بود که هیچ گاه از مجلسی بر نمی خاست ـ اگر چه مجلسی کوتاه ـ مگر اینکه بیست و پنج بار استغفار می نمود »(تفسیر المحیط الأعظم و البحر الخضم، ج‏4، ص: 60) ؛

یعنی حضرت خاتم الانبیاء (ص) دائماً نور وجه حضرت احدیّت را بی واسطه مشاهده می نمودند؛ و بین او و خدا حجابی نبود؛ بلکه او خود حجاب است بین حقّ و خلق. لذا امام صادق(ع) فرمودند: «محمّدٌ حِجابُ الله». لکن گاه به هنگام مجالست با مردم و تبلیغ دین، وجود حضرتش، حجاب خودش نیز می شد؛ به این معنا که حجاب را دو سمت است؛ سمتی که به سوی خداست ( وجه یلی الحقّی) و سمتی که به سوی خلق است (وجه یلی الخلقی)؛ لذا حضرتش آنگاه که سخنگوی خدا بود، وجه یلی الخلقی پررنگتر می گشت؛ و رسول خدا(ص) این را برای خویش نقص می دید. لذا به محض اینکه مأموریّت ابلاغ را پایان می داد، استغفار و توبه می نمود؛ یعنی به وجه یلی الحقّی خود بازگشت می نمود.

امام خمینى‏ ـ قُدّس سرّه ـ در شرح این گونه احادیث مى‏نویسد:

«اولیاى خدا همواره انقطاع به سوى خدا دارند؛ ولى به جهت مأموریت الهى خود، گاه به ناچار در مرآت عالم کثرات، توجّه به حضرت حق مى‏کنند و همین، نزد آنان کدورت محسوب شده و براى زدودنش استغفار مى‏کنند.» (صحیفه نور، ج 20، ص 268 - 269 ؛ نیز همان، ج 19، ص 120)

همچنین امام صادق(ع) فرمودند:

امام صادق(ع) درباره توبه انبیا و سایر مردم فرمود:

«وکلّ فرقة من العباد لهم توبة فتوبة، الأنبیاء من اضطراب السرّ و توبة الأولیاء من تلوین الخطرات و توبة الأصفیاء من التنفیس و توبة الخاص من الاشتغال بغیر الله تعالى و توبة العام من الذنوب ـــ برای هر گروه از بندگان، توبه ای مخصوص است. توبه ی انبیاء، از اضطراب سرّ است؛ و توبه ی اولیاء، از رنگارنگی خطورات؛ و توبه ی اصفیاء، از حدیث تنفیس؛ و توبه خواصّ، از اشتغال به غیر الله؛ و توبه ی عوام، از گناهان».

فهم این حدیث شریف از عهده ی کسانی که آشنا به عرفان نظری نیستند، خارج است. همین اندازه بگویم که انبیاء نه اضطراب نفس دارند، نه اضطراب عقل، نه اضطراب قلب و نه اضطراب روح، و فوق روح، سرّ است؛ که برخی انبیاء، به خاطر اضطراب در سرّشان، توبه و استغفار می کنند تا به ثبات سرّ برسند. امّا رسول خدا(ص) و اهل بیت(ع) حتّی اضطراب سرّ هم ندارند. آنها به خاطر نزول و صعود بین خفی و اخفی، توبه و استفغار می نمایند. خفی، بالاتر از سرّ است و اخفی، فوق آن.

ملاحظه می فرمایید که استغفارهای حضرات معصومین(ع) ژرفای عمیقی دارد که درک فلسفی و عرفانی آن تنها از رهگذر مطالعه ی همه جانبه مناجات‌های ائمه و کشف اسرار آن­ها امکان‌پذیر است؛ و البته این رزق پاک روزی آنهایی می شود که از حکمت و عرفان بهره دارند. امّا عوام الناس عادت کرده اند که همه را با خود قیاس کنند. خطاب به اینها باید گفت: «کار پاکان را قیاس از خود مگیر ـ گرچه باشد در نوشتن شیر، شیر».

د- کل عامل خلقت شئونات انسان کامل

امّا تفسیر دیگری که اهل عرفان برای استغفار انسان کامل ارائه داده اند این است که، همه ی موجودات عالم ، شئون وجودی انسان کاملند ؛ یعنی نسبت عالم خلقت به انسان کامل، چونان نسبت بدن است به روح ؛ لذا در اشعار عرفانی از آن حقایق نورانی تعبیر به جان عالم و جان جانان می شود.

بر این اساس ، انسان کامل از خوبی موجودات و انسانها خشنود و از بدی آنها غمگین می شود ، همانگونه که روح ما از آسیبی که به عضوی از بدنمان می رسد رنجیده می گردد و از لذّتی که به عضوی می رسد خشنود می شود. البتّه باید توجّه داشت که نسبت مخلوقات به انسان کامل، یکسان نیست ؛ برخی موجودات ، چون ملائک و شیعیان خاصّ ، همچون قوای تجرّدی انسان کاملند مثل نسبت عقل ما به روح ما ، لذا فرمودند:

«سلمانُ مِنّا اهل البیت»

همچنین رسول خدا فرمودند:

«یَا أَبَا ذَرٍّ إِنَّکَ مِنَّا أَهْلَ الْبَیْت ــ ای اباذر تو از ما اهل بیت هستی.»

نیز فرمودند:

«إِنَّ الشِّیعَةَ الْخَاصَّةَ الْخَالِصَةَ مِنَّا أَهْلَ الْبَیْت ــ همانا شیعه ی خاصّ و خالص از ما اهل بیت است.» ؛

امّا برخی دیگر از موجودات، مثل شئون دیگرند ؛ همچون شهوت و غضب نسبت به ما ، که صلاح ما و آن قوا در آن است که آنها را مهار کنیم. نسبت افراد شرور به انسان کامل نیز به همین نحو است ؛ لذا در نابودی آنها نمی کوشد بلکه سعی می کند تا آنها را به اعتدال آورد و تا آنجا که ممکن است تلاش می کند تا آنها را از عذاب الهی دور نگه دارد. از اینروست که نبیّ خدا در جنگ اُحد ، آن هنگام که دندان مبارکش شکست و اصحاب از حضرتش خواستند که کفّار را نفرین کند دست به آسمان برداشته فرمود:

«اللَّهُمَّ اغْفِرْ لِقَوْمِی إِنَّهُمْ لَا یَعْلَمُونَ ــ خدایا قوم مرا ببخش ، همانا آنها نمی دانند.» ( الکافی ،ج8 ،ص333)

پس وقتی آن بزرگواران برای دشمنان خود (شئون رده پایین خود) این گونه دل می سوزانند و برای آنها استغفار می کنند روشن است که با دوستان چگونه خواهند بود. این کفّار، طبق بیان عرفا تنها شئون عامّ آن بزرگوارانند ، در حالی که شیعیان از شئون خاصّه ی آنها بوده ، افزون بر ارتباط در وجود عامّ ، در وجود خاصّ (طینت) نیز با اهل بیت (ع) بستگی و ارتباط دارند ؛ لذا طبیعی است که آن بزرگواران، خوبی شیعیان را به نحو اولی خوبی خود بدانند و از بدی آنان بیشتر رنجیده خاطر شوند و برای خوبی های آنان شکر و برای بدیهایشان استغفار نمایند.

لذا پیامبر(ص) به امیرالمومنین(ع) فرمودند:

«قال النبی (ص) یَا عَلِیُّ أَعْمَالُ شِیعَتِکَ تُعْرَضُ عَلَیَّ فِی کُلِّ جُمُعَةٍ فَأَفْرَحُ بِصَالِحِ أَعْمَالِهِمْ وَ أَسْتَغْفِرُ لِسَیِّئَاتِهِم‏ ــــ رسول خدا فرمودند: یا علی ، اعمال شیعیان تو در هر جمعه بر من عرضه می شود ؛ پس به خاطر اعمال صالحشان شاد می شوم و برای اعمال بدشان استغفار می کنم.» (بحار الأنوار ، ج‏65 ،ص41)

خلاصه آنکه:

انسان کامل، گناه تک تک موجودات را به پای خود می نویسد. چون تمام موجودات، شئونات او هستند. لذا او از جانب همگان استغفار می کند؛ و از گناه دیگران رنجیده می شود؛ کما اینکه از ثواب آنها خشنود می گردد. لکن این مطلب در مقام واحدیّت است. چون او در مقام احدیّت، توجّهی به شئونات خود ندارد.

لذا انسان کامل، وقتی به مقام واحدیّت تنزّل می کند، از دو جهت استغفار می کند. هم از آن جهت که از کمال خویش تنزّل نموده از آن جهت که شئوناتش مرتکب معصیت شده اند.

لذا اهل بیت(ع) برای پیروانشان و بلکه برای خلق خدا نیز استغفار می کنند، چرا که خلق، از شئونات وجودی آن بزرگواران می باشند. لذا می گوییم: «و تقبّل شفاعته فی امّته و ارفع درجته» او از امّت خویش، شفاعت می کند، و بالا آمدن آنها عین بالا اوست؛ لکن نه در ذاتش، بلکه در شئونش.

إن شاء الله در قسمت بعد به بررسی موردی برخی عبارات استغفاری ائمه(ع) می پردازیم.

ادامه دارد...



نوشته شده توسط محمد
ساخت وبلاگ در بلاگ بیان، رسانه متخصصان و اهل قلم

برهان

قُلْ هاتُوا بُرْهانَکُمْ إِنْ کُنْتُمْ صادِقین‏ /البقرة ۱۱۱
بسم الله الرحمن الرحیم

در این وب‌نوشت سعی بر این داریم که شبهات موجود و رایجی که در مورد دین وجود دارد را بررسی، و پاسخ مناسبی برای آن‌ها پیدا کنیم.

مسلم است که پاسخ‌ها ممکن است ناقص بوده و یا قانع‌کننده نباشند و یا حتا ایرادی به نحوهٔ استدلال آن‌ها وارد باشد. در مورد هر یک از پاسخ‌ها اگر سؤال و یا شبههٔ جدیدی برای‌تان ایجاد شد، آن‌ها را در ذیل همان مطلب عنوان کنید.

در صورت تمایل به همکاری یا ارائهٔ پیشنهاد، با ما تماس بگیرید.
جهت طرح مسائل حدیثی-دینی-اعتقادی خود اعم از پرسش از صحت و سقم یک حدیث یا شبهات اعتقادی خویش از طریق تلگرام میتوانید با یوزرنیم m26011438@ در ارتباط باشید.

مشترک خوراک (فید) شوید

حمایت می‌کنیم

آخرین مطالب

آخرین نظرات

استغفار معصومین(ع)، قسمت اول

جمعه, ۱ دی ۱۳۹۱، ۰۹:۵۰ ب.ظ

ما در این پست و پست بعدی می خواهیم به وجوه و دلایل استغفار ائمه(ع) با توجه به معصوم بودن آنها بپردازیم.

سوالی که ممکن است در ذهن خیلی ها باشد؛ این است که ائمه(ع) که معصوم بودند. پس چرا اینهمه استغفار می کردند؟!

جوابهای مختلفی برای این سوال در سایتها و مقالات وجود دارد. از جوابهای سطح پائینی که احتمالاً خیلی از افراد دیده اند و ممکن است آنها را قانع نکرده باشد؛ تا جوابهای سطح بالاتری که ممکن است تا بحال عموم مردم آنها را ندیده باشند و جوابهای علمی و عمیقی است که فقط اهل علم و عرفا و حکما از آن آگاهی دارند که ما نیز به حول قوه الهی می خواهیم در این سلسله مطالب برخی از جوابهای نسبتاً عمیق تر را در این زمینه ارائه کنیم. البته ابتدا از جوابهای ساده شروع خواهیم کرد تا به جوابهای عمیق تر برسیم.

البته به احتمال زیاد درصد زیادی از خوانندگان محترم متوجه حقیقت مطلب نشوند. در اینجا اولاً باید متذکر شد که حقیقت مطلب به معنای واقعی کلمه هنوز برای نگارنده نیز مکشوف نشده است. ثانیاً هر که طاووس خواهد جور هندوستان کشد. اگر کسی طالب این است که از حقیقت این مطالب آگاه شود لاجرم باید وارد وادی عرفان نظری شود؛ البته پس از گذراندن حکمت اسلامی که عبارت است از حکمت متعالیه یا همان مکتب فلسفی ملاصدرا.

برای جواب ابتدا مقدمه ای را ذکر می کنیم:

مقدمه:

وقتی ما با براهیم قاطع عقلی اثبات نمودیم که انبیاء(ع) و ائمه(ع) باید معصوم باشند؛ دیگر این مسأله با شواهد نقلی و تاریخی قابل رد شدن نیست. بلاتشبیه مانند اینکه ما با دلیل قاطع عقلی قضیه فیثاغورث را اثبات کرده ایم. حال اگر کسی آمد پیش ما و گفت من مثلثی کشیده ام که قائم الزاویه است اما قضیه فیثاغورث در آن صدق نمی کند؛ به راحتی و مثل آب خوردن می گوئیم یا مثلثت قائم الزاویه نیست یا داری اضلاع را اشتباه اندازه گیری می کنی. خلاصه اینجا اشتباه از تو است. وگرنه قضیه فیثاغورث قطعاً درست است.(البته اگر دوستان نفرمایند این قضیه در هندسه غیر اقلیدسی رد می شود. نه صحبت ما در هندسه مسطحه یا همان هندسه اقلیدسی است.) حال اینجا نیز اینطور است. وقتی ما با براهین قاطع عقلی عصمت را ثابت نمودیم؛ اگر با حدیثی یا آیه ای یا یک واقعه ی تاریخی مواجه شویم؛ که از ظاهر آن آیه یا حدیث یا واقعه تاریخی اینطور برداشت شود که معصوم مرتکب اشتباه یا گناهی شده است؛ به راحتی و مثل آب خوردن می گوئیم که یا آیا واقعه یا حدیث جعلی است؛ یا ما منظوری حدیث یا آیه را بد فهمیده ایم. اما چون در آیه قرآن احتمال جعل منتفی است و محال است آیه جعلی باشد؛ لذا در مورد قرآن تنها فرض بدفهمی ما باقی می ماند. اما در احادیث احتمال جعل و تحریف نیز وجود دارد. چون که اگر واقعاً از معصوم اشتباهی یا گناهی سر زده باشد پس آن براهین اشکال دارد و باید بشود آن براهین را رد کرد. البته باید به روش عقلی و کلی براهین رد شوند نه با شاهد مثال. چون عقل را باید با عقل رد کرد نه با نقل.

دلیل این مطلب نیز این است که حجیت عقل ذاتی است اما حجیت حدیث به حجیت عقل است. یعنی اینکه خود انسان می‌فهمد که اگر عقلش به چیزی حکم کرد آن چیز درست است و باید مطابق آن چیز رفتار کند. اما چرا حدیث را می پذیریم؟ چون معصوم (ع) آن را فرموده. خوب حالا چرا ما این افراد را معصوم می دانیم؟ چون برای عصمت‌شان برهان و دلیل عقلی اقامه کرده ایم. پس در واقع چون قبلاً با عقل عصمت را ثابت کرده ایم. حرف آن‌ها را می‌پذیریم. پس پذیرفتن حدیث به حجیت ذاتی عقل وابسته است. و عقل برتر از ظن است. ظن نیز یعنی گمان. اما عقل حکم قطعی و یقینی می‌دهد نه حکم گمانی و احتمالی. ما برای عصمت ائمه (ع) برهان قاطع و یقینی عقلی اقامه کرده‌ایم. اما فلان حدیث را ما مطمئن نیستیم از معصوم (ع) صادر شده باشد. بلکه مثلاً می گوییم به احتمال زیاد این حدیث را معصوم (ع) فرموده. پس می‌شود ظن. اما خوب همین ظن نیز در فقه حجت است. یعنی ما مجازیم طبق همین احتمال عمل بکنیم. و اگر طبق همین احتمال عمل کردیم و فردای قیامت دیدیم واقعاً این حدیث از معصوم (ع) صادر نشده ما پیش خداوند متعال معذوریم. چون به خدا می گوییم خدایا ما موظف به تبعیت از معصوم (ع) بودیم. از طرفی طبق قواعد علم الحدیث و پس از بررسی دقیق (که البته این بررسی کار متخصص و مجتهد است نه کار من و شما) احتمال زیاد دادیم این حدیث از معصوم (ع) صادر شده است پس طبق مفادش عمل کردیم.

البته حساب احادیث متواتر جداست چون احادیث متواتر را یقین داریم از معصوم (ع) صادر شده است. چون یکی از بدیهیات متواترات است.

با این مقدمه نسبتاً طولانی برویم سراغ اصل بحث استغفار معصومین(ع)

در این زمینه نکاتی قابل ذکر است:

الف- استغفار همیشه توبه از گناه نیست

توبه و استغفار همیشه به معناى بازگشت از گناه نیست بلکه هر گونه بازگشت و توجّه به خدا را که همراه با اعتراف به ناتوانی خود از به جا آوردن حقّ بندگی است ، شامل مى‏شود. از این رو توبه و استغفار به خودى خود، یکى از عبادت‏هاى بزرگ و از مصادیق بارز تعظیم خداست و هیچ دلالتی بر گناهکار بودن استغفار کننده ندارد. بلکه دائم الاستغفار بودن از علائم اهل تقوا و ایمان و شرط بندگی است و آنکه مداومت بر استغفار نداشته باشد در منطق قرآن کریم و اهل بیت (ع) نه تنها نمی تواند امام یا نبی باشد بلکه حتّی مومن حقیقی هم نیست. امام صادق (ع) فرمودند:

«الاستغفار، و قول « لا إله إلّا اللّه» خیر العبادة ـــ استغفار و قول لا إله إلّا اللّه بهترین عبادت است»

و رسول اللّه (ص) فرمودند:

«خیر الدّعاء الاستغفار ـــ بهترین دعاها استغفار است». خداوند متعال نیز در قرآن کریم ، مؤمنان راستین را چنین توصیف مى‏کند:

«الصَّابِرِینَ وَ الصَّادِقِینَ وَ الْقانِتِینَ وَ الْمُنْفِقِینَ وَ الْمُسْتَغْفِرِینَ بِالْأَسْحارِ ـــ آنان شکیبایان ، راستگو ، فرمانبرداران ، انفاق کنندگان و استغفار کنندگان در سحرگاهان هستند.»(آل عمران:17).

و در جاى دیگر مى‏فرماید:

«کانُوا قَلِیلاً مِنَ اللَّیْلِ ما یَهْجَعُونَ وَ بِالْأَسْحارِ هُمْ یَسْتَغْفِرُونَ ــــ شبانگاه اندکى مى‏آرَمَند و سحرگاهان به استغفار مى‏پردازند»(الذاریات:17).

اگر استغفار اینان از گناه بود نباید آن را به سحرگاهان می انداختند بلکه از پس گناه باید استغفار می نمودند ؛ لکن استغفار شبانه ی اینها جزء عبادتهای دائمی آنهاست.

نتیجه آنکه:

اولاً: استغفار تنها به معنای توبه از گناه و طلب آمرزش نیست، بلکه چه بسا نشانه مقام معنوی است. از این رو حضرت امیر مؤمنان(ع) فرمود:

«الاستغفار درجة العلّیین ــ استغفار درجه ی بلندپایگان است»؛

یعنی هر چه مقام کسی بالاتر رود، بیشتر خود را گناهکار می بیند. چون می یابد هر چه کند در برابر عظمت خدا کم است. لذا با اینکه نهایت سعی خود را در بندگی می کند امّا باز هم خود و عمل خود را کمتر از آن می بیند که لایق خداوندی خدا باشد.

پس توجّه شود که خود را گناهکار دیدن غیر از گناهکار بودن است. خود را گناهکار دیدن، و به این سبب استغفار و توبه نمودن، از کمالات بوده، شرط ادب مع الله است؛ امّا گناهکار بودن از رذائل و بی ادبی در محضر خداست.

ثانیاً: گاه استغفار، نتیجه ی تجلی هیبت و عظمت الهی بر قلب انسان کامل است. انسان کامل وقتی در پرتو تجلّی جلالی قرار می گیرد، هیبت خدا او را چنان در می گیرد که از شدّت آن، از خود بی خود می شود؛ امّا بعد از مدّتی به خود می آید؛ اینجاست که ولیّ خدا از اینکه به خود آمده و در آن بی خودی نمانده است، از خدای تعالی طلب عفو و گذشت می کند تا دوباره آن حالت فناء باز گردد. در دعای عرفه ی سالار شهیدان می خوانیم:

« ... یا مَنْ اَلْبَسَ اَوْلِیاءَهُ مَلابِسَ هَیْبَتِهِ، فَقامُوا بَیْنَ یَدَیْهِ مُسْتَغْفِرینَ ـــ ای کسی که پوشش هیبتش اولیاء را در بر گرفته؛ در نتیجه در پیشگاهش استغفار کنان ایستاده اند!»

در این حال، ولیّ خدا از اینکه همواره غرق در آن فنا و مستی نمانده شرمنده ی یار است. لذا با اینکه این خروج از صعقه و فنا دست خود او نیست، ولی باز آن را از ضعف خود می شمرد و استغفار می کند.

جریان تجلّی خدا بر موسی(ع) به خوبی بیانگر این معناست.

«وَ لَمَّا جاءَ مُوسى‏ لِمیقاتِنا وَ کَلَّمَهُ رَبُّهُ قالَ رَبِّ أَرِنی‏ أَنْظُرْ إِلَیْکَ قالَ لَنْ تَرانی‏ وَ لکِنِ انْظُرْ إِلَى الْجَبَلِ فَإِنِ اسْتَقَرَّ مَکانَهُ فَسَوْفَ تَرانی‏ فَلَمَّا تَجَلَّى رَبُّهُ لِلْجَبَلِ جَعَلَهُ دَکًّا وَ خَرَّ مُوسى‏ صَعِقاً فَلَمَّا أَفاقَ قالَ سُبْحانَکَ تُبْتُ إِلَیْکَ وَ أَنَا أَوَّلُ الْمُؤْمِنینَ ـــــ و هنگامى که موسى به میعادگاه ما آمد، و پروردگارش با او سخن گفت، عرض کرد: «پروردگارا! خودت را به من نشان ده، تا تو را ببینم!» گفت: «هرگز مرا نخواهى دید! ولى به کوه بنگر، اگر در جاى خود ثابت ماند، مرا خواهى دید!» اما هنگامى که پروردگارش بر کوه تجلّی کرد، آن را همسان خاک قرار داد؛ و موسى مدهوش به زمین افتاد. چون به خود آمد، عرض کرد: «خداوندا! منزهى تو! من به سوى تو توبه نمودم (بازگشتم) در حالی که من اوّل مؤمنانم!» (الأعراف:143)

موسی(ع) یقیناً در مقام لقاء الله بوده است؛ چون انبیاء، همه در این مقامند؛ لکن او از خدای تعالی می خواهد که خود را در اعلی جلوه اش و با تمام حقیقت اسم اعظمش به او بنمایاند؛ یعنی او در حقیقت آن مقامی را طلب می کند که اختصاص به اهل بیت(ع) دارد. امّا خدای تعالی فرمود: تو توان تحمّل آن جلوه را نداری. پس به کوه نظر کن، تا از حجاب کوه بر تو تجلّی کنم. اگر حجاب کوه در برابر این تجلّی تاب آورد تو آن تجلّی را از پس حجاب خواهی دید. امّا چون بر کوه جلوه نمود، کوه، از هیبت الهی از هم پاشید و خاک شد؛ و موسی(ع) با آن اندک جلوه که به او رسید، از خود بی خود گشت، و گوینده که او سه از در آن حال بود تا به خود آمد؛ و از اینکه نتوانسته بود در برابر آن جلوه تاب آورد توبه نمود و فرمود:

« ... سُبْحانَکَ تُبْتُ إِلَیْکَ ـــ خداوندا! منزهى تو! من به سوى تو توبه نمودم»

ب- جنبه تربیتی برای سایرین

توبه و استغفار و استغاثه ی دائمى پیامبر(صلى الله علیه وآله) و امامان‏ ـ علیهم السلام ـ در پیشگاه خدا ، نقش عملى را در تربیت امّت نیز دارد و به دیگران مى‏آموزد که چگونه در پیشگاه خدا به توبه، تضرّع و انابه بپردازند و به جهت پاره‏اى از اعمال نیک ، مغرور نگشته و به خاطر اعمالی که هیچ در خور خداوندی خدا نیست خود را از خدا طلبکار ندانند و همواره خود را در به جا آوردن حقّ بندگی خدا قاصر و مقصّر بدانند که این عالی ترین اعتراف به عظمت بی منتهای حضرت پروردگار است. آیا کسى که ناله‏ها و گریه‏ها و اطاعت و بندگى امیرمؤمنان‏ ـ علیه السلام ـ را ببیند و بشنود، با خود نمى‏گوید: او که یک لحظه ی عمرش برتر از عبادت ثقلین است، این چنین توبه مى‏کند؛ پس من حقیر چگونه به خود ببالم و از خدا به خاطر کمی تلاشم عذرخواهى نکنم!؟ وقتی آن مجسمه ی عبادت و بندگی می گوید:

«آهِ مِنْ قِلَّةِ الزَّادِ وَ وَحْشَةِ الطَّرِیق ــ آه از کمی توشه و وحشت راه » (بحار الأنوار ، ج‏75 ،ص23) ،

پس ما افراد عادی چگونه می توانیم خود را نیکوکار و عبد خالص خدا بدانیم. آری این درس است که ما خود را به خاطر چند عمل شکسته و بسته ، طلبکار از خدا ندانیم. و البته باید توجّه داشت که اینگونه رفتارهای ائمه(ع) ، نمایش تربیتی نیست ؛ بلکه آنان حقیقتاً خود و اعمالشان را در برابر خدا اندک و نارسا می دیدند؛ چرا که هر کاری هر اندازه بزرگ، باز در خور عظمت خدا نیست.

ج- توبه و استغفار هر کس متناسب با مرتبه او

استغفار و توبه ، داراى مراتب و درجاتى متناسب با عاملان آن است. توبه ی گنهکاران و امثال من رو سیاه، از گناه و توبه اهل انس با عبادت ، از ترک مستحبّ ؛ و توبه اهل انس با معبود ، از غفلت آنی از یاد خداست. امّا توبه و استغفار اولیاى الهى و معصومان، نه از گناه شرعی است و نه از غفلت آنی از خدا ، بلکه توبه از این است که بی اذن خاصّ خدا توجّه به وسائط فیض داشته باشند ؛ لذا حضرت یوسف (ع) وقتی بدون فرمان خاصّ خدا ، کسی را واسطه قرار داد تا بی گناهی خود را به گوش حاکم مصر برساند خود را گناهکار محسوب داشت و با تضرّع ، دست به توبه برداشت ؛ در حالی که این کار، گناه شرعی نیست و چه بسا برای افراد عادی واجب باشد ؛ امّا با شأن حضرت یوسف سازگار نبود. امّا برای چهارده معصوم توبه و استغفار از هیچکدام این امور معنی ندارد ؛ و شأن این بزرگواران برتر از آن است که بی اذن خاصّ خدا دست به کاری زنند. استغفار این خلفای تامّ الهی از توجّه به کثرت خلقی در مقام انجام وظیفه ی تبلیغ دین است. امام صادق (ع) فرمودند:

«إِنَّ رَسُولَ اللَّهِ ص کَانَ یَتُوبُ إِلَى اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ- کُلَّ یَوْمٍ سَبْعِینَ مَرَّةً مِنْ غَیْرِ ذَنْبٍ. ــــ همانا رسول خدا هر روز هفتاد بار توبه می نمود بدون هیچ گناهی.»( بحار الأنوار ، ج‏44 ،ص275)

رسول خدا نیز فرمودند:

«إِنَّهُ لَیُغَانُ عَلَى قَلْبِی وَ إِنِّی لَأَسْتَغْفِرُ بِالنَّهَارِ سَبْعِینَ مَرَّة . ـــــ همانا ابری بر قلبم می نشیند و من هر روز هفتاد بار استغفار می کنم.»(بحار الأنوار ، ج‏25،ص 204 )

در اینجا واقعاً ابری قلب مبارکش سایه می افکند. وقتی حضرتش از مقام احدیّت تنزّل می کند به مقام واحدیّت تا کثرت بین گشته ابلاغ رسالت کند، ابر کثرت بینی بر قلب احدی محمّدی سایه می کند. لذا استغفار می کند تا دوباره از مقام کثرت واحدی (کثرت در عین وحدت، و وحدت در عین کثرت) به مقام وحدت احدی باز گردد. دفعات استغفار نیز بیانگر میزان تنزّل آن حضرت است. وقتی هفتاد بار استغفار می کند یعنی هفتاد رتبه در مقام اسماء پایین آمده است.

باز امام صادق (ع) فرمودند:

«إن رسول اللّه صلى اللّه علیه و اله کان لا یقوم من مجلس و إن خفّ حتّى یستغفر اللّه عزّ و جلّ خمسا و عشرین مرّة ـــــ رسول خدا (ص) همواره چنین بود که هیچ گاه از مجلسی بر نمی خاست ـ اگر چه مجلسی کوتاه ـ مگر اینکه بیست و پنج بار استغفار می نمود »(تفسیر المحیط الأعظم و البحر الخضم، ج‏4، ص: 60) ؛

یعنی حضرت خاتم الانبیاء (ص) دائماً نور وجه حضرت احدیّت را بی واسطه مشاهده می نمودند؛ و بین او و خدا حجابی نبود؛ بلکه او خود حجاب است بین حقّ و خلق. لذا امام صادق(ع) فرمودند: «محمّدٌ حِجابُ الله». لکن گاه به هنگام مجالست با مردم و تبلیغ دین، وجود حضرتش، حجاب خودش نیز می شد؛ به این معنا که حجاب را دو سمت است؛ سمتی که به سوی خداست ( وجه یلی الحقّی) و سمتی که به سوی خلق است (وجه یلی الخلقی)؛ لذا حضرتش آنگاه که سخنگوی خدا بود، وجه یلی الخلقی پررنگتر می گشت؛ و رسول خدا(ص) این را برای خویش نقص می دید. لذا به محض اینکه مأموریّت ابلاغ را پایان می داد، استغفار و توبه می نمود؛ یعنی به وجه یلی الحقّی خود بازگشت می نمود.

امام خمینى‏ ـ قُدّس سرّه ـ در شرح این گونه احادیث مى‏نویسد:

«اولیاى خدا همواره انقطاع به سوى خدا دارند؛ ولى به جهت مأموریت الهى خود، گاه به ناچار در مرآت عالم کثرات، توجّه به حضرت حق مى‏کنند و همین، نزد آنان کدورت محسوب شده و براى زدودنش استغفار مى‏کنند.» (صحیفه نور، ج 20، ص 268 - 269 ؛ نیز همان، ج 19، ص 120)

همچنین امام صادق(ع) فرمودند:

امام صادق(ع) درباره توبه انبیا و سایر مردم فرمود:

«وکلّ فرقة من العباد لهم توبة فتوبة، الأنبیاء من اضطراب السرّ و توبة الأولیاء من تلوین الخطرات و توبة الأصفیاء من التنفیس و توبة الخاص من الاشتغال بغیر الله تعالى و توبة العام من الذنوب ـــ برای هر گروه از بندگان، توبه ای مخصوص است. توبه ی انبیاء، از اضطراب سرّ است؛ و توبه ی اولیاء، از رنگارنگی خطورات؛ و توبه ی اصفیاء، از حدیث تنفیس؛ و توبه خواصّ، از اشتغال به غیر الله؛ و توبه ی عوام، از گناهان».

فهم این حدیث شریف از عهده ی کسانی که آشنا به عرفان نظری نیستند، خارج است. همین اندازه بگویم که انبیاء نه اضطراب نفس دارند، نه اضطراب عقل، نه اضطراب قلب و نه اضطراب روح، و فوق روح، سرّ است؛ که برخی انبیاء، به خاطر اضطراب در سرّشان، توبه و استغفار می کنند تا به ثبات سرّ برسند. امّا رسول خدا(ص) و اهل بیت(ع) حتّی اضطراب سرّ هم ندارند. آنها به خاطر نزول و صعود بین خفی و اخفی، توبه و استفغار می نمایند. خفی، بالاتر از سرّ است و اخفی، فوق آن.

ملاحظه می فرمایید که استغفارهای حضرات معصومین(ع) ژرفای عمیقی دارد که درک فلسفی و عرفانی آن تنها از رهگذر مطالعه ی همه جانبه مناجات‌های ائمه و کشف اسرار آن­ها امکان‌پذیر است؛ و البته این رزق پاک روزی آنهایی می شود که از حکمت و عرفان بهره دارند. امّا عوام الناس عادت کرده اند که همه را با خود قیاس کنند. خطاب به اینها باید گفت: «کار پاکان را قیاس از خود مگیر ـ گرچه باشد در نوشتن شیر، شیر».

د- کل عامل خلقت شئونات انسان کامل

امّا تفسیر دیگری که اهل عرفان برای استغفار انسان کامل ارائه داده اند این است که، همه ی موجودات عالم ، شئون وجودی انسان کاملند ؛ یعنی نسبت عالم خلقت به انسان کامل، چونان نسبت بدن است به روح ؛ لذا در اشعار عرفانی از آن حقایق نورانی تعبیر به جان عالم و جان جانان می شود.

بر این اساس ، انسان کامل از خوبی موجودات و انسانها خشنود و از بدی آنها غمگین می شود ، همانگونه که روح ما از آسیبی که به عضوی از بدنمان می رسد رنجیده می گردد و از لذّتی که به عضوی می رسد خشنود می شود. البتّه باید توجّه داشت که نسبت مخلوقات به انسان کامل، یکسان نیست ؛ برخی موجودات ، چون ملائک و شیعیان خاصّ ، همچون قوای تجرّدی انسان کاملند مثل نسبت عقل ما به روح ما ، لذا فرمودند:

«سلمانُ مِنّا اهل البیت»

همچنین رسول خدا فرمودند:

«یَا أَبَا ذَرٍّ إِنَّکَ مِنَّا أَهْلَ الْبَیْت ــ ای اباذر تو از ما اهل بیت هستی.»

نیز فرمودند:

«إِنَّ الشِّیعَةَ الْخَاصَّةَ الْخَالِصَةَ مِنَّا أَهْلَ الْبَیْت ــ همانا شیعه ی خاصّ و خالص از ما اهل بیت است.» ؛

امّا برخی دیگر از موجودات، مثل شئون دیگرند ؛ همچون شهوت و غضب نسبت به ما ، که صلاح ما و آن قوا در آن است که آنها را مهار کنیم. نسبت افراد شرور به انسان کامل نیز به همین نحو است ؛ لذا در نابودی آنها نمی کوشد بلکه سعی می کند تا آنها را به اعتدال آورد و تا آنجا که ممکن است تلاش می کند تا آنها را از عذاب الهی دور نگه دارد. از اینروست که نبیّ خدا در جنگ اُحد ، آن هنگام که دندان مبارکش شکست و اصحاب از حضرتش خواستند که کفّار را نفرین کند دست به آسمان برداشته فرمود:

«اللَّهُمَّ اغْفِرْ لِقَوْمِی إِنَّهُمْ لَا یَعْلَمُونَ ــ خدایا قوم مرا ببخش ، همانا آنها نمی دانند.» ( الکافی ،ج8 ،ص333)

پس وقتی آن بزرگواران برای دشمنان خود (شئون رده پایین خود) این گونه دل می سوزانند و برای آنها استغفار می کنند روشن است که با دوستان چگونه خواهند بود. این کفّار، طبق بیان عرفا تنها شئون عامّ آن بزرگوارانند ، در حالی که شیعیان از شئون خاصّه ی آنها بوده ، افزون بر ارتباط در وجود عامّ ، در وجود خاصّ (طینت) نیز با اهل بیت (ع) بستگی و ارتباط دارند ؛ لذا طبیعی است که آن بزرگواران، خوبی شیعیان را به نحو اولی خوبی خود بدانند و از بدی آنان بیشتر رنجیده خاطر شوند و برای خوبی های آنان شکر و برای بدیهایشان استغفار نمایند.

لذا پیامبر(ص) به امیرالمومنین(ع) فرمودند:

«قال النبی (ص) یَا عَلِیُّ أَعْمَالُ شِیعَتِکَ تُعْرَضُ عَلَیَّ فِی کُلِّ جُمُعَةٍ فَأَفْرَحُ بِصَالِحِ أَعْمَالِهِمْ وَ أَسْتَغْفِرُ لِسَیِّئَاتِهِم‏ ــــ رسول خدا فرمودند: یا علی ، اعمال شیعیان تو در هر جمعه بر من عرضه می شود ؛ پس به خاطر اعمال صالحشان شاد می شوم و برای اعمال بدشان استغفار می کنم.» (بحار الأنوار ، ج‏65 ،ص41)

خلاصه آنکه:

انسان کامل، گناه تک تک موجودات را به پای خود می نویسد. چون تمام موجودات، شئونات او هستند. لذا او از جانب همگان استغفار می کند؛ و از گناه دیگران رنجیده می شود؛ کما اینکه از ثواب آنها خشنود می گردد. لکن این مطلب در مقام واحدیّت است. چون او در مقام احدیّت، توجّهی به شئونات خود ندارد.

لذا انسان کامل، وقتی به مقام واحدیّت تنزّل می کند، از دو جهت استغفار می کند. هم از آن جهت که از کمال خویش تنزّل نموده از آن جهت که شئوناتش مرتکب معصیت شده اند.

لذا اهل بیت(ع) برای پیروانشان و بلکه برای خلق خدا نیز استغفار می کنند، چرا که خلق، از شئونات وجودی آن بزرگواران می باشند. لذا می گوییم: «و تقبّل شفاعته فی امّته و ارفع درجته» او از امّت خویش، شفاعت می کند، و بالا آمدن آنها عین بالا اوست؛ لکن نه در ذاتش، بلکه در شئونش.

إن شاء الله در قسمت بعد به بررسی موردی برخی عبارات استغفاری ائمه(ع) می پردازیم.

ادامه دارد...

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۱/۱۰/۰۱
محمد

نظرات  (۷)

۰۲ دی ۹۱ ، ۱۰:۲۸ احمد سرکانی
سلام
خدا قوت
ممنون
وبلاگتون رو توی شبکه های اجتماعی معرفی کنید

سلام

 

با تشکر، لطفا منبع مطالب را نیز ذکر کنید

۰۴ شهریور ۹۴ ، ۱۹:۴۳ سید علی موسوی
واقعا جوابهایی روشن و قانع کننده دادید بنده که درکسوت طلبگی ام واقعا استفاده کردم جزاکم الله خیدا69858
پاسخ:
ممنون
۲۶ بهمن ۹۴ ، ۰۷:۳۶ ایمان علیخانی
بسیار عالی توضیح دادید
خدا خیرتون بده
سلام اقا امیدمطالبی که نوشته ای فوق العاده عالی و جندین بارخوندم و بایداعتراف کنم که مدتهاست که اینکونه تحت تاثر مطلبی قرار نکرفته ام .درود.درودبرشما ..اما متوجه نوشته اخر شمانشدم فرمودی میخواهم خودکشی کنم و اشتباه کردم و...واقعامتوجه نشدم شوخی کردی ؟جدی کفتی ؟ویامنظوردیکری داشتی؟ امیدوارم همیشه سالم وسرحال وسرزنده باشی و بازهم ازتجربیات و نوشته های شما بهره ببریم
سلام اقا امیدمطالبی که نوشته ای فوق العاده عالی و جندین بارخوندم و بایداعتراف کنم که مدتهاست که اینکونه تحت تاثر مطلبی قرار نکرفته ام .درود.درودبرشما ..اما متوجه نوشته اخر شمانشدم فرمودی میخواهم خودکشی کنم و اشتباه کردم و...واقعامتوجه نشدم شوخی کردی ؟جدی کفتی ؟ویامنظوردیکری داشتی؟ امیدوارم همیشه سالم وسرحال وسرزنده باشی و بازهم ازتجربیات و نوشته های شما بهره ببریم
سلام خخخخ😛😄 نه بابامگه دیونم که بخوام خودکوشی کنم ودوباره به دین کثیف اسلام ایمان بیارم؟شوخی کردم.حالم ازاسلام وهرچی عربه واین مدیرسایت بهم میخوره‌.دوست دارم یه مسلمان بیادمناظره.مهدیه خانم یاهرمسلمان دیگه ای اگه میتونید بیادمناظره

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی